سفره ما خاليه ...
فرقي نميكند بازنشسته كشوري باشي يا تامين اجتماعي، سفرهها كه خالي باشد و فريادها كه به جايي نرسد ميشود همين اعتراضهاي پياپي كه البته همچنان در سكوت مسوولان برگزار ميشود و هيچ كس نميداند قرار است آخر ماجرا به چه شكلي رقم بخورد. اينكه افراد بازنشسته بعد از سالها تلاش و كوشش در راه بهبود وضعيت زندگي و جامعه خود حالا بايد براي تامين معيشت هر روز در خيابانها جمع بشوند و فرياد بزنند مسالهاي است كه شايد در نگاه اول تنها يك تجمع اعتراضآميز باشد اما اگر بخواهيم به عمق آن دقت كنيم اتفاقي است تلخ. بسيار تلختر از آن چيزي كه بتوان تصور كرد.
فرقي نميكند بازنشسته كشوري باشي يا تامين اجتماعي، سفرهها كه خالي باشد و فريادها كه به جايي نرسد ميشود همين اعتراضهاي پياپي كه البته همچنان در سكوت مسوولان برگزار ميشود و هيچ كس نميداند قرار است آخر ماجرا به چه شكلي رقم بخورد. اينكه افراد بازنشسته بعد از سالها تلاش و كوشش در راه بهبود وضعيت زندگي و جامعه خود حالا بايد براي تامين معيشت هر روز در خيابانها جمع بشوند و فرياد بزنند مسالهاي است كه شايد در نگاه اول تنها يك تجمع اعتراضآميز باشد اما اگر بخواهيم به عمق آن دقت كنيم اتفاقي است تلخ. بسيار تلختر از آن چيزي كه بتوان تصور كرد. وقتي يك بازنشسته با بيش از ۶۰ سال سن در اين هواي آلوده براي گرفتن حق خود در خيابانها حضور پيدا ميكند يعني ديگر حتي سلامتياش هم برايش اهميتي ندارد. وقتي براي تامين معيشت قرار باشد تا اين حد سختي را تحمل كنند وقتي هر روز قدرت خريدشان از روز قبل كمتر ميشود و سفرههايشان خاليتر بايد راهي باشد تا نگاه مسوولان را به سوي خود جلب كنند. دريافت حقوقهايي كه فاصله زيادي با خط فقر تعيين شده از سوي نهادهاي رسمي دارد نشان ميدهد اين افراد تا چه حد در مضيقه مالي هستند. افزايش قيمت كالاهاي اساسي، افزايش قيمت اجارهبهای مسكن، حتي افزايش هزينههاي حمل و نقل همه و همه دست به دست هم دادهاند تا حقوق اين افراد در نهايت يكسوم هزينههاي ماهيانه را تامين كند و ۲۰ روز باقي مانده آنها ميمانند و سفرههاي خالي و جيبهاي خاليتر از سفرههايشان. وقتي پاي صحبت اكثر اين بازنشستگان مينشيني هيچ خواستهاي جز بهبود معيشت خود ندارند. آنها سالها تلاش كردهاند كه در روزگار پيري از حداقلها برخوردار باشند و امكانات رفاهي از جمله درمان برايشان رايگان باشد. اما اين روزها نهتنها درمان كه هيچ امكانات رفاهي ديگري در اختيار آنها نيست. حقوقهايشان آنقدر اندك است كه باعث شده تورم آنها را از پا دربياورد. هيچ كدام از وعدههاي مسوولان در مورد همسانسازي حقوق و مناسبسازي حقوق بازنشستگان با توجه به تورم اجرايي نشده است. آنها ماندهاند و مشكلاتي كه هر روز بيشتر ميشود و وعدههايي كه هر روز با صداي بلندتر از سوي مسوولان داده ميشود اما همه خيلي خوب ميدانند كه با اين شرايط اقتصادي امكان اجرايي شدن اين وعدهها صفر است.
حالا ديگر از بازنشستگان فولاد و مخابرات گرفته تا بازنشستگان كشوري و تامين اجتماعي هر كدام در شهرها و استانهاي مختلف تنها راه رساندن صداي خود به گوش مسوولان را تجمعات اعتراضي ميدانند. هر چند كه اين روش هم تاكنون نتوانسته گرهاي از مشكلاتشان بگشايد اما مساله اينجاست كه صداي اين افراد يك جايي بايد شنيده شود و مسوولان امر بايد براي بهبود وضعيت بازنشستگان كاري انجام بدهند.
ما ديگر وعده نميخواهيم
عبدالله ملايي، بازنشسته در اين باره به «تعادل» ميگويد: گوش ما از وعده وعيدهايي كه مسوولان دادهاند و اجرا نكردهاند پر شده است. من نميتوانم با وعدههاي مسوولان شكم خانوادهام را سير كنم و اجارهبهاي مسكنم را بپردازم. يك عمر تلاش كرده و زحمت كشيدهام كه حالا در سن پيري شرمنده خانوادهام نباشم كه هستم. اين چه وضعيتي است چرا هيچ كس جواب ما را نميدهد. چرا هيچ راهكاري براي بهتر شدن وضعيت بازنشستگان وجود ندارد. تا كي ميتوانيم با سيلي صورت خودمان را سرخ نگه داريم. هر سال به محلهاي پايينتر كوچ ميكنيم چون توان پرداخت اجارهبها مسكن را نداريم. هر سال وضع معيشتي ما بدتر از سال قبل ميشود.
او ميافزايد: يكي از اين مسوولان يك روز ميز و اتاقش را رها كند و سري به سوپرماركتها و ميوهفروشيها بزند و از قيمتها مطلع شود. ما ديگر حتي نميتوانيم تن ماهي بخريم. خريدن تخم مرغ هم برايمان سخت است. خريد برنج ايراني برايمان تبديل به آرزو شده است و شكممان را با برنجهاي هندي و پاكستاني سير ميكنيم. از گوشت و مرغ در سبد خريد ما خبري نيست. وضعيت درمان هم تعريفي ندارد. بيمهها بيشتر تزييني هستند تا كارآمد.
تا كي ميتوانند با شعار ما را سرگرم كنند
فريده دين پرور، بازنشسته نيز در اين باره به «تعادل» ميگويد: متاسفانه مسوولان ما خود را به خواب خرگوشي زدهاند. تا اعتراض ميكنيم با شعار و وعده ميخواهند سر ما را گرم كنند اما اين روند قرار است تا كي ادامه داشته باشد. با اين شعارها و وعدهها نيم مثقال پنير هم به ما نميدهند. ۳۰ سال زحمت كشيدهايم و كار كردهايم تا در دوران پيري دستمان را جلوي كسي دراز نكنيم و الان وضعيت به گونهاي رقم خورده كه محتاج كمك فرزندانمان هستيم در حالي كه خود آنها براي تامين معيشت خود با مشكل مواجهاند.
او ميافزايد: كشور تبديل شده به سرزمين دلالها فقط آنها هستند كه ميتوانند راحت زندگي كنند و بقيه مردم بايد در رنج و سختي باشند. اين همه قانونشكني چه معنايي ميتواند داشته باشد.
اي كاش همانقدر كه به مسائل متفرقه بها داده ميشد به زندگي سختي كه ما بازنشستگان هم داريم نگاهي ميكردند و راه چارهاي ميانديشيدند. ما حتي ديگر توان ادامه درمان هم نداريم. نميتوانيم هزينههاي درماني خود را تامين كنيم. اين چه وضعيتي است كه براي مردم درست كردهاند و با اين وضعيت از جوانان انتظار فرزند آوري دارند. با كدام امكانات قرار است جمعيت افزايش پيدا كند.
نفس ما خيلي وقت است بريده
خسرو عقابي، يكي ديگر از بازنشستگان در پاسخ به اين سوال كه چرا در روزهايي كه هوا اين ميزان آلوده است دست به تجمع ميزنند ميگويد: ما خيلي وقت است نفس كشيدن را فراموش كردهايم. نفس ما را اين تورم بريده ديگر چه فرقي ميكند سرب معلق در هوا هم راهي ريه هايمان شود. شايد زودتر غزل خداحافظي را بخوانيم و از شر اين زندگي خلاص شويم. وقتي ۳۲ سال زحمت ميكشي و كار ميكني و در نهايت براي امرار معاش خود محتاج فرزندانت ميشوي ترجيح ميدهي بميري تا زنده بماني و اين ذلت را تحمل كني. او ميافزايد: زماني هر هفته فرزندان و عروس و دامادهايم به ديدن ما ميآمدند. اما حالا چند سال است كه اين ديدارهاي هفتگي به ديدارهاي ماهيانه و حالا هم به چند ماه يكبار رسيده است. بچهها تك تك ما را به خانهشان دعوت ميكنند چون ميدانند ديگر توان پذيرايي از آنها را نداريم. اين اتفاقها براي ما زجرآور است. ما تا كي بايد با اين شرايط به زندگي خود ادامه بدهيم.
نارضايتيها افزايش پيدا كرده است
عليرضا مرادبيگي، جامعهشناس در اين باره به «تعادل» ميگويد: متاسفانه ميزان نارضايتي از وضعيت معيشت در كشور رو به افزايش است. حالا ديگر اين تجمعات اعتراضي تنها به بازنشستگان و كارگران ختم نميشود شما شاهد تجمعهاي ديگر در مشاغل ديگر از جمله پرستاران و رزيدنتهاي پزشكي و... هم هستيد. اين در حالي است كه مسوولان معتقدند تورم را كنترل كردهاند اما اعتقاد آنها با واقعيت جاري در جامعه فاصله چشمگيري دارد. وقتي جامعهاي به اين وضع ميرسد بحرانزده ميشود.
او ميافزايد: ما نميتوانيم تا ابد با رفتارهاي قهرآميز و تهديدگونه مانع اعتراضها شويم. مردم حق اعتراض دارند و تنها چيزي كه ميخواهند اندكي رفاه و آسايش است. آنها خواسته زيادي ندارند. بازنشستهها سالها براي اين مملكت زحمت كشيدهاند اما الان نه تنها در تامين معيشت مشكل دارند كه براي هزينههاي درمان هم با مشكل مواجهاند. چرا بايد مديريت كشور به گونهاي باشد كه تا اين ميزان حس نارضايتي را در مردم به وجود بياورد.
اين جامعهشناس ميگويد: مسوولاني كه معتقدند تحريمها هيچ تاثيري بر كشور نداشته است نگاهي به زندگي مردم بيندازند تا با واقعيت جاري در جامعه مواجه شوند. نميشود پشت ميز نشست و فكر كرد كه همهچيز رو به راه است. اين ميزان بياعتمادي به دولتمردان در هيچ دورهاي اين ميزان نبوده است. دليلش هم كاملا مشخص و واضح است چون مردم ميبينند و درك ميكنند كه هيچ كدام از وعدههاي داده شده تحقق پيدا نكردهاند.
مرادبيگي با اشاره به افزايش آسيبهاي اجتماعي در كشور ميگويد: قتل، غارت، اعتياد، زورگيري، فحشا و... به طرز چشمگيري افزايش پيدا كرده است. مسوولان نميتوانند چشم بر روي اين مسائل ببندند و بگويند شرايط كشور از همه لحاظ خوب است. تعريف آنها از خوب با تعريفي كه مردم دارند بسيار متفاوت است. مردم ميخواهند حقوق شهرونديشان رعايت شود چيزي كه طي چند سال گذشته بيش از هميشه ناديده گرفته شده است. اين وضعيت بحرانزاست وبايد هر چه زودتر چارهاي براي آن انديشيده شود.