«مساله ايران» و اميد!

۱۴۰۲/۱۲/۲۷ - ۲۳:۱۱:۲۰
کد خبر: ۳۰۹۰۲۷

جامعه ايران در اين آخرين روزهاي سال شايد بيش از هر زمان ديگري در تاريخ معاصر كشورمان در تنگنا و فشار و با سوالاتي سخت و اساسي مواجه است. سوالاتي كه پاسخگويي بدان‌ها را بيش از اين نمي‌توان به تاخير انداخت و نحوه پاسخ به آنها نقش تعيين‌كننده‌اي در هستي و چگونگي «بودن» اين مردم و سرزمين دارد.

حسین حقگو

«عشق شادي است/ عشق آزادي است...زنده است آن‌كه عشق مي‌ورزد/ دل و جانش به عشق مي‌ارزد»
 (هوشنگ ابتهاج) 
جامعه ايران در اين آخرين روزهاي سال شايد بيش از هر زمان ديگري در تاريخ معاصر كشورمان در تنگنا و فشار و با سوالاتي سخت و اساسي مواجه است. سوالاتي كه پاسخگويي بدان‌ها را بيش از اين نمي‌توان به تاخير انداخت و نحوه پاسخ به آنها نقش تعيين‌كننده‌اي در هستي و چگونگي «بودن» اين مردم و سرزمين دارد. مردم و سرزميني با تمدن و فرهنگي كهن به درازاي تاريخ و برخوردار از مزيت‌هاي فراوان طبيعي و جغرافيايي و هوش و استعداد انساني. جامعه ايران  طي چند دهه اخير تحصيلكرده‌تر و شهرنشين‌تر و مطلع‌تر به واسطه دسترسي به اطلاعات فراوان در اين دهكده جهاني شده است. مردمي كه خواستار احترام و كرامت افزون‌تر، رفاه و مشاركت سياسي بيشترند. اين در حالي است كه موانع تحقق اين خواست‌ها به واسطه معضلات مزمن فرهنگي و تاريخي و ضعف‌ها و ناكارآمدي‌هاي نظام حكمراني هر چه بزرگ‌تر و به ابرچالش تبديل شده‌اند. از بحران‌هاي عظيم محيط زيستي و ورشكستگي آبي تا ورشكستگي صندوق‌هاي بازنشستگي و ناكارآمدي نظام تامين اجتماعي و فقر گسترده و مشكلات عميق نظام بانكي وكسري بودجه‌هاي بزرگ ساختاري و البته چالش‌هاي جدي سياست خارجي و تداوم يك دهه تحريم‌هاي بين‌المللي و محدوديت‌هاي مالي و اقتصادي.  ابر چالش‌هايي كه بخش مهمي از آنها را خودمان با دست‌هاي خودمان به پاهاي اقتصاد كشور و زندگي و معيشت مردم بسته‌ايم. از بحران سياست خارجي كه در سايه معناي غلط از مفهوم «استقلال» و يكي دانستن آن با «درون‌گرايي» و تفسير جهان به ميدان جنگ و تضاد، منجر به نيمه بسته شدن درهاي جهان به روي خود و محروميت از دانش روز و سرمايه و بازارهاي جهاني و قرار گرفتن در تنهايي استراتژيك و قعر جدول كشورهاي داراي آزادي اقتصادي شده است تا بي‌ثباتي‌هاي شديد اقتصاد كلان و قرار گرفتن يك‌سوم جمعيت كشور در زير خط فقر و بيش از دوسوم جمعيتي كه محتاج يارانه‌هاي كالاهاي اساسي و تامين «سفره» روزانه خود هستند كه اين همه ناشي از تخاصم با خرد اقتصادي و پاراديم اضمحلال منابع بوده است. وضعيتي كه اگر چه صعوبت حيات و ممات اكثريت جامعه را رقم زده است اما براي اقليتي محدود منافع عظيم و سرشار به دنبال داشته است. گروهي كه هر از چندگاهي پرونده‌هاي فسادشان ركورد فسادهاي قبلي را مي‌شكند و بذر نااميدي از اصلاح وضعيت را مي‌گستراند.  در اين ميان اما نظام حكمراني مستاصل از انبوه اين ابرچالش‌ها، به جاي باز كردن فضا و حلقه‌هاي بسته قدرت و فراهم كردن امكان مشاركت مردم و نهادهاي مدني، سياسي و صنفي نمايندگي‌كننده خواست‌ها و مطالبات آنها، هر روز اين دايره را بسته‌تر و زمين بازي را كوچك‌تر مي‌كند و مثلا آرای 40 درصدي در جامعه جنبشي ايران را نشانه پيروزي و موفقيت قلمداد مي‌كند.  گذر از اين تنگناها و ايجاد افق روشن در اين آخرين روزهاي سال به نظر از يك راه ممكن است، اينكه «ايران» و پيشرفت و توسعه آن دغدغه همگاني و دستور كار ملي شود. اينكه عميقا درك شود بدون دوام و بقاي اين سرزمين چيزي براي تقسيم كردن، تقسيم كردني حتي تبعيض‌آميز همچون شرايط ناگوار كنوني نيز باقي نمي‌ماند و با خاموش شدن موتورهاي اقتصاد، چيزي جز فقر و مرگ براي قسمت كردن وجود نخواهد داشت، كه چنين مباد!  بايد عميقا باور كنيم كه «ايران» ميهن و وطن عزيز همه ما، سخت بيمار است و درمان او وظيفه تك‌تك ماست! 

و اين نيز واقع نمي‌شود مگر آنكه به‌جاي طرد و حذف ديگري و نفي تنوع و تكثر، جذب و جلب و مشاركت همه ايرانيان در اين مسير بس سخت و دشوار فراهم و صلح و آشتي با جهان در پيش گرفته شود. كنش جمعي در پرتو عشق به اين سرزمين «ايران»، مي‌تواند افقي روشن را براي پيشرفت جمعي و رستگاري ملي و ايراني آزاد و سربلند رقم زند كه «نوروز»، جشن نوزايي آفرينش، پاسداشت چنين اميد و امكاني است!