تمايزهاي اقتصادي ترامپ و هريس
انتخابات امريكا رسما آغاز شد و به زودي رييسجمهور بزرگترين هژمون اقتصادي، راهبردي و سياسي جهان معرفي ميشود. اين انتخاب و گزينش جدا از تبعات سياسي، راهبردي، فرهنگي و ارتباطي كلاني كه در سطح جهان به جاي ميگذارد از منظر اقتصادي هم واجد اثرات قابل توجهي است. ترامپ با توجه به نزديكي خاصي كه به كارتلهاي انرژي و صنايع توليدي دارد، تلاش ميكند، ظرفيتهاي امريكا در اين بخشها را گسترش دهد.
انتخابات امريكا رسما آغاز شد و به زودي رييسجمهور بزرگترين هژمون اقتصادي، راهبردي و سياسي جهان معرفي ميشود. اين انتخاب و گزينش جدا از تبعات سياسي، راهبردي، فرهنگي و ارتباطي كلاني كه در سطح جهان به جاي ميگذارد از منظر اقتصادي هم واجد اثرات قابل توجهي است. ترامپ با توجه به نزديكي خاصي كه به كارتلهاي انرژي و صنايع توليدي دارد، تلاش ميكند، ظرفيتهاي امريكا در اين بخشها را گسترش دهد. در نقطه مقابل، دموكراتها با توجه به رويكرد جهانشمولي كه دارند تلاش ميكنند ظرفيتهاي اقتصادي امريكا را در بستر رشد و توسعه اقتصادي جهاني معنا بخشند. ترامپ بهطور كلي معتقد است در دورهاي اقتصاد امريكا به هر دليلي متنوع شده و بخشهايي از ظرفيتهاي آن به هر دليلي از جمله هزينههاي كمتر به كشورهايي مانند چين و كرهجنوبي و...منتقل شده است. به زعم ترامپ اما امروز نياز است كه به خاطر خود امريكاييها و نيازهايي كه شهروندان اين كشور به اشتغال، ايجاد ارزش افزوده و ظرفيتسازي دارند اين ظرفيتهاي اقتصادي و توليدي در سرزمين اصلي امريكا يا نزديك به سرزمين اصلي مستقر شده و محصول توليد كنند. البته نبايد فراموش كرد فردي مانند ايلان ماسك كه درحوزههاي مختلف تكنولوژي پيش روست، قرار دارد. از ماسك و شركتهايش، شركتي پيشروتر در اقتصاد جهاني وجود ندارد. اين شركتها از حوزه سلولي و هوش مصنوعي گرفته تا خودروسازي، انرژي و تراشههاي مغزي و... را شامل ميشوند. ايلان ماسك با سرمايهگذاري در حوزههاي اقتصادي كه از آنها با عنوان فراصنعتي ياد ميشود تلاش ميكند تا تسلط ويژهاي در صنايع «هاي تكنولوژي» اين كشور ايجاد كند. بنابراين ارتباط ترامپ با صنايع جديد و هايتكنولوژي برقرار شده است. بنابراين نميتوان ترامپ را نماينده اقتصاد قديميتر امريكايي و هريس را نماينده اقتصاد نوين امريكا معرفي كرد. با اين توضيحات اين پرسش ممكن است شكل بگيرد كه وجه تمايز كامالا هريس و دونالد ترامپ در حوزه اقتصادي چه مواردي است؟ گزارهاي كه به نظر من بين دموكراتها و جمهوريخواهان تمايز جدي اقتصادي ايجاد ميكند، سياستهاي مالياتي متفاوت آنهاست. ترامپ و محافظهكاران همواره معتقدند مالياتها بايد كمتر باشد تا تحرك اقتصادي ايجاد شده و اقتصاد در مسير رونق قرار بگيرد. در نقطه مقابل دموكراتها اعتقاد دارند بازتوزيع ثروت را از مسير مالياتي پيش ببرند. به عبارت روشنتر،دموكراتها تلاش ميكنند از طريق اخذ ماليات از دهكهاي ثروتمند جامعه امريكايي و بازتوزيع آن به سمت دهكهاي محروم، هم قدرت خريد دهكهاي محروم را بالاتر ببرند و هم توانايي اقتصادي آنها را ارتقا دهند. جمهوريخواهان اما معتقدند شهروندان امريكايي در بستر يك فضاي كسب و كار پر رونق است كه ميتوانند رونقي به وضعيت معيشتي خود بدهند. دموكراتها رويكرد جهان وطني و محافظهكاران رويكردهاي ناسيوناليستي دارند. ترامپ و محافظهكاران ميگويند بهتر است صنايعي كه براي توليد به كشورهايي چون چين و مالزي و اندونزي و پاكستان و مكزيك و... منتقل شدهاند به سرزمين اصلي منتقل شوند. البته ترامپ به دنبال توليد محصولات غير مزيتي براي امريكاييان نيست، بلكه به دنبال توسعه توليد صنايعي است كه صرفه اقتصادي قابلتوجهي دارد. در زمان رياستجمهوري ترامپ سرمايهگذاري بزرگي در حوزه توليد چيپستها و تراشهها صورت گرفت. تا چندسال ديگر در اثر اين سرمايهگذاريها امريكا از توليد تراشههاي كامپيوتري بينياز شده و حتي در توليد اين محصول مهم از كشوري مانند تايوان هم پيشي ميگيرد. موضوع مهم بعدي، مساله محدودسازي است. افرادي مانند ترامپ و اساسا راستهاي امريكايي با محدودسازي ميانه خوبي ندارند. آنها سعي ميكنند فضاي اقتصادي را بازتر بگذارند. اما دموكراتها در مهار و كنترل شبكههاي اجتماعي فعالتر هستند.