چرا «بزرگ» نميشويم؟!
هر سه نهاد بينالمللي اقتصادي يعني صندوق بينالمللي پول، بانك جهاني و سازمان ملل در گزارشهايي درباره اقتصاد ايران، روند رشد اقتصادي كشورمان در طي دو، سه سال آتي را، نزولي و زير 3درصد پيشبيني كردهاند.
هر سه نهاد بينالمللي اقتصادي يعني صندوق بينالمللي پول، بانك جهاني و سازمان ملل در گزارشهايي درباره اقتصاد ايران، روند رشد اقتصادي كشورمان در طي دو، سه سال آتي را، نزولي و زير 3درصد پيشبيني كردهاند. در گزارشهاي اين هر سه نهاد، رشد اقتصادي ايران در سال جاري نيز كاهش يافته و حداكثر 3.8 درصد پيشبيني شده است (گزارش سازمان ملل). عوامل اصلي اين رشد پايين و اين روند نزولي رشد اقتصادي نيز كاهش فروش نفت خام ايران و كند شدن رشد سرمايهگذاري و نيز تشديد شكاف بودجهاي و كسري و تورم بالا و كاهش قدرت خريد جامعه و... عنوان شده است. آنچه اين نهادهاي بينالمللي توصيف و پيشبيني ميكنند، همان چيزي است كه سالهاست كارشناسان اقتصادي و حتي نهادهاي معتبر تحقيقي و پژوهشي داخلي در مجلس و اتاقهاي بازرگاني و... بدان اشاره و نسبت به آن هشدار دادهاند، معضلي كه اين روزها ازآن با عنوان «ناترازي» ياد ميشود. از ناترازي بالاي درآمد – هزينه بودجههاي سالانه تا منابع بانكي و صندوقهاي بازنشستگي و آب و محيطزيست و حتي ناترازي گفتماني و مديريتي (ايدئولوژيك- واقع نگري) و غيره. اين مجموعه از «ناترازي»ها و نه «كمبود»ها، اقتصاد سياسي و الگويي از زندگي روزمره و آمال و آرزوها را شكل داده كه بهسادگي نميتوان انتظار تغيير آن را داشت. چرا كه با عمق وجود و شايد بند بند حيات و زيست مردم اين سرزمين گره خورده است.
اقتصادي «نفتي»، «دولتي» و «درونگرا» كه ناترازي دو سويهسو سياستهاي «دولت » و بيمسووليتي «ملت» را شكل داده كه با «كمبود» كه معضلي يك سويه و عمدتا كمي و مقداري است بسيار متفاوت است. در «ناترازي» نه فقط با «كمبود» بلكه با مصرف غلط و نابودي و اضمحلال منابع مواجهيم. ميليونها ليتر بنزين و نفت وگازوييل و...كه روزانه دود ميشود و زندگي هر ايراني را با خطرات حياتي مواجه ميكند بدون آنكه كمترين دستاورد ملموس و پايداري را در رشد و توسعه اقتصادي و اجتماعي به ارمغان آورد («سال گذشته نزديك به 130 ميليارد دلار منابع در بخش انرژي به دلايلي مانند اتلاف انرژي و پرداخت يارانهها در اين حوزه از دست رفت» – رييس پژوهشگاه نيرو- 19/10/ 1403) يا نابودي جنگلها و مراتع و رودحانهها و تالابها و خاك و زمين و...كه به سبب استفاده غلط و ناروا جان ميدهند و... بهنظر ميرسد تفاوت «ناترازي» و «كمبود» اختلاف بين دو راهبرد نه فقط در عرصه اقتصادي كه مهمتر در عرصه سياسي و اجتماعي است. اينكه جامعهاي منتظر منجي و نجاتدهنده باشد تا مشكلاتش را حل كند و او صرفا بهرهبردار بيمسووليت و بيدردسر مواهب باشد يا آنكه به فاعليت خود باور و همانطوركه سهمي مهم از وضعيت ناگوار امروز را متوجه عملكرد خود ميداند، تغيير اوضاع و احوال را نيز بر ذمه خود بپندارد. صرفنظر از مسووليتهاي حكومت و ضعف شديد و ساختاري حكمراني اقتصادي در برقراري محيط مناسب براي زندگي و كار و فعاليت انسان ايراني اعم از محيط غير تورمي و با ثبات و آزاد و رقابتي و وجود ارتباطات مناسب داخلي و بينالمللي و.... آنچه در اين ميان كم اهميت نيست، روياي انسان ايراني است. اينكه انسان ايراني رشد كرده در اين مناسبات و روابط اقتصادي و سياسي به خود و جامعهاي كه در آن زندگي ميكند چگونه مينگرد و آمال آن چيست؟ اگر روياي يك امريكايي آناست كه «زندگي هر شخص بايد فرصتهايي كه به او بنابر قابليتها يا موفقيتهايش و فارغ از طبقه اجتماعي يا شرايطزاده شدنش داده ميشود بهتر، غنيتر و كاملتر شود» روياي انسان ايراني چيست؟! متاسفانه بايد پذيرفت روياي بسياري از ايرانيان همچون حاكمان با نفت گره خورده و بر ساخته «توهم نفتي» است. اينكه به واسطه منابع نفتي و گازي و معدني و... ملتي ثروتمنديم و كمتر نياز به كار و تلاش داريم وكافي است اين منابع درست و عادلانه تقسيم و توزيع شود و... دولتي كه متكي به درآمدهاي نفتي و شبه نفتي است و برنامههاي تخيلي مينويسد (چشمانداز 1404 و قدرت اول منطقه شدن و رشدهاي 8 درصدي برنامههاي توسعه و...) و مردمي كه وجود منابع طبيعي را براي توسعهيافتگي كافي ميپندارند و رويابافي ميكنند، دو سويه توسعه نايافتگياند. بهنظر خروج از وضعيت ناگوار فعلي و «بزرگ» شدن و رشد اقتصادي بالا، متوازن و پايدار كه توسعهاي انساني را به همراه داشته باشد با تغيير روياي ايراني؛ ازجايگزيني «توليد ثروت» بهجاي «توزيع ثروت» آغاز ميشود و اينكه فاعليت خود را باور كنيم و «از تحسين خودمان دست بكشيم و... و از گذشته رها شويم وكار كنيم، كار، كار. كار» (آنتوان چخوف – باغ آلبالو)