فقدان توسعه علي رغم 70 سال برنامهريزي و تلاش
بهطور معمول در گروهي از صنايع مهم (زنجيرهاي عمودي و افقي) فرآيند زير بايد طي شود تا كشوري توسعه يابد: اول) ورود تكنولوژي (تكنولوژي مناسب و مطابق با مزيتهاي بالفعل و بالقوه كشور)، دوم) هضم و جذب تكنولوژي، سوم) تغيير در تكنولوژي، چهارم) ايجاد تكنولوژي، پنجم) صادرات تكنولوژي برتر . به عبارت ديگر توليد علم بومي كه منجر به ايجاد تكنولوژي برتر بومي شود.
بهطور معمول در گروهي از صنايع مهم (زنجيرهاي عمودي و افقي) فرآيند زير بايد طي شود تا كشوري توسعه يابد: اول) ورود تكنولوژي (تكنولوژي مناسب و مطابق با مزيتهاي بالفعل و بالقوه كشور)، دوم) هضم و جذب تكنولوژي، سوم) تغيير در تكنولوژي، چهارم) ايجاد تكنولوژي، پنجم) صادرات تكنولوژي برتر . به عبارت ديگر توليد علم بومي كه منجر به ايجاد تكنولوژي برتر بومي شود. اما براي شناسايي صنايع پيشرو بايد اتاق فكري شامل مديران اجرايي متخصص و اساتيد اهل فن و صاحبنظر در زمينه توسعه (رشتههاي اقتصاد مديريت جامعهشناسي و...) تشكيل شود و بر مبناي مزيتهاي كشور برنامه توسعه حداقل 30 و حداكثر 60 ساله تدوين گردد. در اين برنامه مراودات بينالمللي پيشبيني شود. اين برنامه بايد در بالاترين سطح نظام تدوين گردد و همه سطوح و دولتها پايبند آن باشند. قوانين بالادستي و پاييندستي ديده شود. متاسفانه در ايران با وجود 70سال نظام برنامهريزي چنين برنامه مدون و متقني تاكنون تصويب و به ويژه اجرا نشده است. و بيشتر دولتها يا سليقهاي يا با روزمرگي كشور را اداره كردهاند. بدون نگاه به يك برنامه مدون و توسعهاي. يك مثال و نمونه صنعت خودروسازي ايران است كه عليرغم حيات 60ساله هنوز اندر خم يك كوچه است. اولا هيچ مطالعه كارشناسي و اوليه روي اين صنعت نشد كه آيا ما در توليد آن مزيت خواهيم داشت يا خير. ثانيا اين صنعت فقط توانسته مرحله ورود تكنولوژِي را طي كند. در سالهاي اخير حتي اين تكنولوژي برتر نبوده و سهوا (يا عمدا) تكنولوژي چند سال قبل را وارد كرده است. صنعت قطعهسازي كه وظيفه مرحله دوم (هضم تكنولوژي) را به عهده دارد در سالهاي اخير با بهرهگيري از ماشينآلات مستهلك با كيفيتي پايين توليد كرده است بهطوري كه توليد مونتاژ اوليه خودرو با كيفيتتر بوده است. همچنين سفارش قطعات به بيرون (عمدتا چين) باعث رونق قطعهسازي در خارج كشور شده است و وابستگي ارزي را به كشور تحميل كرده است بهطوري كه با تحريمهاي اخير توليد دچار مشكل شده است. ثالثا حمايت بيش از اندازه و طي 60 سال باعث شده اين صنعت نتواند روي پاي خود بايستد و صادراتمحور گردد. رابعا حمايت و مديريت دولتي بر اين صنعت سايه افكنده است. و بالاخره عدم تعامل مناسب با خارج از كشور پويايي از اين صنعت را گرفته است. متاسفانه ساير صنايع و توليدات ما هم مشكلاتي مشابه را دارد. جمعبندي اينكه از 5 مرحله توسعه ما حداكثر توانستيم نيم بند دو مرحله را طي كنيم و برنامهاي مدون براي تغيير اين شرايط نداريم چرا كه دچار روزمرگي شدهايم.
از سوي ديگر در فرآيند رشد پايدار و توسعه اقتصادي بهطور متوسط شادي افزايش مييابد. در اين فرآيند توزيع احساس خوشبختي عادلانهتر ميشود. در سياستگذاريها توزيع مناسب شادي و احساس خوشبختي شايد بر افزايش آن مرجح باشد. البته افزايش شادي يكي از اهداف توسعه اقتصادي است. كارگزاران اقتصادي ريسكگريز جامعهاي با برابري بيشتر در احساس خوشبختي و شادي را ميپسندند. آنان درصدد افزايش رفاه شهروندان خود (نه فقط درآمد) هستند. اخيرا برخي اقتصادانان توسعه بهجاي تمركز بر اندازهگيري توزيع درآمد بر نحوه توزيع طول عمر و توزيع خوشبختي تمركز داشتهاند. دولتها براي جلوگيري از تنش و بحران اجتماعي درصدد ايجاد برابري بيشتر در احساس خوشبختي هستند. در چارچوب اقتصاد سياسي همواره ايجاد برابري بيشتر در احساس شادي و خوشبختي به منزله كاهش نارضايتي شهروندان تلقي ميشود. هدف كاهش شكاف شادي يكي از اهداف توسعه اقتصادي است. در حال حاضر نابرابري توزيع شادي بين كشورها بيشتر از نابرابري توزيع آن درون كشورها است. شايد يك دليل آن تمركز بيشتر دولتها بر اين موضوع در درون كشور خودشان بوده است. بهطور معمول افزايش نابرابري در توزيع درآمد موجب كاهش احساس خوشبختي ميشود. لذا در اين راستا دولتها درصدد ايجاد برابري بيشتر در توزيع درآمدها برميآيند.