صنایع داخلی چگونه شکل گرفت
رضا نیازمند|
معاون وزیر اقتصاد در دهه 40
و بنیانگذار سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران
به یاد دارم در دهه 40، زمانی که تجار وارد صنعت میشدند وزارت اقتصاد از آنها حمایت میکرد. به آنها وام صنعتی، تسهیلات گمرکی و راهنمایی صنعتی و مدیریتی داده میشد. اینها همه ناشی از ابتکارات و پشتیبانی عالیخانی بود. به زودی تعداد سرمایهگذاران زیاد شدند و همه هم از صنعت بیشتر سود میبردند تا از تجارت و این بود که اقتصاد رونق پیدا کرد و نخستین گروه میلیونرهای صنعتی در ایران پیدا شدند. در آن دوران همه این صنعتگران جدید اول تاجر بودند و بعد از تجارت وارد صنعت ساخت شدند. بله به عنوان مثال دکتر سادات تهرانی میگفت پدرم یک صندوق داشت. یک روز در آن را باز کردم دیدم مملو است از سند املاک و کارخانجات.
یکی از صنایعی که پدر دکتر سادات تهرانی تاسیس کرد بافت جوراب ابریشمی زنانه بود. او قراردادی با کارخانه «استارلایت» امضا کرد که روی تولیدات خود مارک استارلایت را بزند. در قرارداد نوشته بودند که در مقابل استفاده از مارک استارلایت 2درصد به عنوان پاتنت «حق استفاده از مارک» به کارخانه استارلایت بدهند. من ابتدا با پرداخت 2درصد پاتنت مخالفت کردم. تهرانی نزد محمد یگانه (معاون اقتصادی وزارت) رفت و محمد سراغ من آمد و گفت: کار تهرانی به سود صنعت جوراب است و موافقت من را جلب کرد. وقتی محصول جوراب تهرانی بیرون آمد، چون ارزانتر از کالای مشابه در فرانسه بود، تهرانی توانست جوراب استارلایت بافت ایران را در خیابان شانزهلیزه پاریس با نام استارلایت بفروشد و با مارک اصلی رقابت کند.
کفش ملی هم همین کار را کرد و توانست کفش ساخت ایران را ببرد مسکو و بفروشد و سود کلان ببرد. یک روز من در مسکو بودم دیدم یک صف طولانی مردم ایستادهاند. پرسیدم اینجا چه خبراست گفتند سهشنبه است کفش ملی از ایران میآورند و در مسکو میفروشند. مردم شوروی آن زمان برای خرید کفش ملی صف کشیده بودند. خیامیها هم همین کار را کردند. اتوبوس مارک مرسدس را با همان مشخصات ولی با قیمت ارزانتر به اروپا صادر میکردند. یکبار رفته بودم رومانی، از فرودگاه خواستند ما را ببرند هتل، دیدم اتوبوس مرسدس بنز ساخت کارخانه ایرانناسیونال آوردند و ما را به شهر بردند.
صنعت جاذبه مخصوصی دارد که تجارت ندارد. صنعت که وزارت اقتصاد به دنبال توسعه آن بود نه تنها بازار سنتی را متحول میکرد بلکه اصولا یک جاذبه مخصوص داشت که آن را با تجارت متمایز میکرد. تجارت در ایران آزاد بود. یک تاجر میتوانست که یک خط تجاری خاص برای خود انتخاب کند مثلا واردات منسوجات یا تجارت چای یا لوازم خانگی. البته پس از مدتی این تاجر بازار خود را تقویت و نفوذ در آن بازار را برای رقیبانش سخت میکرد ولی هرگز نمیتوانست کاملا از ورود دیگران به آن بازار جلوگیری کند. اما صنعت احتیاج به سرمایهگذاری سنگین داشت. یک نفر که این سرمایهگذاری را انجام میداد و مسلط بر بازار میشد تقریبا تا مدت زیادی از رقابت دیگران مصون و محفوظ بود.
وزارت اقتصاد در ابتدای صنعتی شدن معتقد بود که دادن پروانه دوم به دیگری در دوران اولیه صنعتی شدن به صلاح توسعه صنایع کشور نیست و در حقیقت بهگونهیی زمینه را برای ایجاد انحصار موقت برای پیشگامان صنعت فراهم میکرد. البته ما این کار را دانسته انجام میدادیم و از زیانهای انحصار هم کاملا آگاه بودیم ولی مبارزه با انحصار را در مراحل اولیه رشد صنایع، با تمام مشکلاتش، به صلاح نمیدانستیم و امید داشتیم که در دهه دوم توسعه صنایع به مشکل انحصار بپردازیم. یکی دیگر از رجحانهای صنعت بر تجارت که من شخصا آن را ملاحظه کردم این بود که صنعتگران بهزودی به صنعت خود علاقهمند و وابسته میشدند. آنها به کارمندان، ماشینآلات و به شغل خود یک وابستگی عمیق پیدا میکردند. یک وابستگی که بالاتر از کسب سود بود. من چند تجربه آموزنده در این باره دارم که شاید شرح یکی از آنها به عنوان نمونه جالب باشد.
به یاد دارم یک شب آقای خیامی که سرمایهگذاری وسیعی در صنعت خودروسازی کرده بود مهمانی مفصلی داد و عده زیادی را دعوت به شام کرد. من هم که تقریبا در اینگونه مهمانیها نمیرفتم در این مهمانی شرکت کردم. نیمه مهمانی بود که خانم خیامی نزد من آمد و خودش را معرفی کرد و گفت من یک خواهشی از شما دارم. گفتم بفرمایید. گفت من مدتهاست که از شوهرم (خیامی) خواهش میکنم که یک دست مبل برای خانه خودمان بخرد ولی نمیخرد و بهجای آن عاشق خریدن ماشینآلات برای کارخانه است. من از شما خواهش میکنم به خیامی سفارش کنید که این یک دست مبل را بخرد و من اینقدر از مهمانهایم خجالت نکشم. واقعا تعجب کردم. خیامی با اینهمه درآمد و با این همه علاقه به همسرش خرید برای توسعه و بهبود کارخانه را به خرید یک دست مبل برای خانهاش رجحان میدهد.