زمینه ولیعهدی محمد بن سلمان چگونه فراهم شد

۱۳۹۶/۰۴/۰۳ - ۰۰:۰۰:۰۰
کد خبر: ۱۰۱۷۹۲
زمینه ولیعهدی محمد بن سلمان چگونه فراهم شد

اشاره: چهارشنبه هفته گذشته در یک اتفاق تقریبا غافلگیرکننده برای جهان، ‌ملک سلمان، برادرزاده خود محمد بن نایف را که ولیعهد او بود برکنار و پسر خود محمد بن سلمان را ولیعهد کرد. این جابه‌جایی در قدرت از دید بسیاری به عنوان جابه‌جایی در دیدگاه‌های سیاسی عربستان تلقی شد که در واقع اینچنین هم بود.

محمدرضا حق‌شناس که دانشجوی دکترای روابط بین‌الملل است در گزارشی که به نظر می‌آید پیش از این جابه‌جایی نوشته و در شبکه مطالعات سیاست‌گذاری عمومی منتشر کرده به رویکرد این دو دیدگاه با محوریت قطر پرداخته است. او از قضا در این نوشتار به احتمال حذف محمد بن نایف و ولیعهد شدن محمد بن سلمان هم نگاهی انداخته است. نوشته او را با هم می‌خوانیم: ‌

 

با آغاز خیزش جنبش‌های مردمی در جهان عرب (2011) و روی‌کارآمدن ملک سلمان (2015)، عربستان سعودی با حفظ رویکرد امنیت/ بقا جویی در داخل، راهبرد تهاجمی‌تری را در محیط پیرامون (بحرین، یمن و عراق) و فراپیرامون خود (سوریه، لبنان، لیبی و مصر) در پیش گرفته است. در این میان، نقش محمد بن سلمان، سی‌ودوساله (متولد 1985 میلادی) به عنوان وزیر جوان دفاع و جانشین ولیعهد، در پیشبرد راهبرد نوین منطقه‌یی سعودی که بیشتر معطوف به داخل کشور است، بسیار مهم و پررنگ است. درواقع، محمد بن سلمان در تلاش برای سبقت‌گرفتن از «محمد بن نایف»، ولیعهد کنونی، تاکنون از هیچ اقدام و تلاشی فروگذار نکرده است.

 به‌زعم تحلیلگران منطقه‌یی، دیدار دوجانبه شاهزاده محمد بن سلمان با ترامپ، در ماه مارس 2017 دو ماه پس از روی‌کارآمدن وی در کاخ سفید و اخیرا نشست ریاض در 20 مه ‌2017 نقطه تحولی در روابط تاریخی دو کشور بوده است. درواقع این دو رویداد مهم از دو بعد کلان و خرد حایز توجه است. از یک‌سو، پس از یک دوره اصطکاک سیاسی و سردی روابط دو کشور در دوره اوباما، این سفر در جهت بازسازی و ترمیم‌گرایی قابل‌فهم است. از سوی دیگر، این نشانگر جایگاه کلیدی و ضرورت پیشبرد روند برجسته‌سازی نقش محمد بن سلمان در هرم قدرت سیاسی و تصمیم‌گیری خاندان سلطنتی عربستان سعودی است. هم‌اکنون نیز با بروز تنش قطر و عربستان و قطع تعامل دیپلماتیک و محاصره اقتصادی و انسداد پل‌های ارتباطی، با توجه به رابطه نزدیک و نگاه مثبت محمد بن نایف به امیر قطر باید گفت، در کنار بحران یمن (2015)، چشم‌انداز 2030 (2016) با بروز بحران قطر و زایش جبهه ضدقطری/ ضداخوانی (بحرین، امارات متحده عربی، عربستان و مصر) به عنوان اهرم سه‌گانه‌یی برای به‌حاشیه‌راندن محمد بن نایف در عرصه داخلی و بین‌المللی و به‌متن‌کشاندن محمد بن سلمان در معادله و بازی قدرت و فرآیند جانشینی عمل می‌کند.

 نشست ریاض: بحران قطر

در راستای هماهنگی/ توافق سیاسی و برنامه‌ریزی قبلی از سوی محمد بن سلمان، دو ماه بعد، ترامپ، نخستین سفر بین‌المللی خود را (19 مه‌2017) به غرب آسیا و برخلاف سلف خود (اوباما به مصر به عنوان قلب جهان عرب/ به‌زعم سخنگوی پیشین کاخ سفید/ سفر کرد). «به محوریت عربستان و اسراییل، متحدان سنتی استراتژیک خود، در جهت «اوبامازدایی» راهبرد منطقه‌یی امریکا، «ترمیم‌گرایی» و «حمایت کاسب‌کارانه» انجام داد. لذا با امعان‌نظر بر این گزاره، نظری معقول، که می‌توان بر آن اتفاق‌نظر داشت، این است که هم در مقوله اصطکاک سیاسی و واگرایی امریکا و عربستان و هم ترمیم‌گرایی و بازهمگرایی دو کشور، متغیر کلیدی و اساسی عبارت است از ضرورت مهار و کنترل ایران.

بر همین اساس، با هم‌افزایی رویکرد ضدایرانی ترامپ و همچنین ملک سلمان و فرزندش/ محمد بن سلمان، سیاست‌های اعلامی و اعمالی سه نشست عربی- امریکایی، امریکایی– اسراییلی و امریکایی- اسلامی (حضور بیش از 50 کشور اسلامی) با کانون محوری ضرورت مبارزه با تروریسم و فشار چندجانبه بر حامیان بزرگ گروه‌های تروریستی (به‌زعم امریکای ترامپ) در جهت اجماع‌سازی و نهایتا ائتلافگرایی نوین منطقه‌ای/ نهادی اسلامی/ عربی/ سنی (در قالب تشکل احتمالی ناتوی عربی/ سنی) علیه ایران/ شیعی/ فارسی بود.

اما در همین میان، با انتساب سخنانی به امیر قطر (و البته رد مصرانه آن از سوی وی با طرح هک سایت الجزیره از سوی عربستان و همچنین پافشاری مصرانه عربستان مبنی بر صحت انتساب آن به وی) مبنی بر نقش مثبت و ثباتساز ایران در منطقه، مخالفت با تحریم و قراردادن جریانهای فلسطینی/ اخوانی حماس، حزب‌الله لبنان و اخوان‌المسلمین در لیست گروه‌های تروریستی، خاکستر ققنوس تنش، بین دو کشور مدعی عضو شورای همکاری شعله‌ور شد. به‌طوری‌که واکنش جبهه ضد قطری/ اخوانی (عربستان، امارات، بحرین و مصر) نسبت به جبهه ضدایران و شیعی پررنگ‌تر شد. عدم عقب‌نشینی قطر از مواضع خود منجر به بیانیه مشترک مصر، عربستان و بحرین و امارات و قراردادن 59 شخصیت و 12 نهاد در قطر در فهرست تروریسم شد و سرانجام با تشدید بحران، قطع تعامل دیپلماتیک، محاصره اقتصادی و ارتباطی زمینی، هوایی و دریایی با آن کشور را به دنبال داشته است.

 لذا به‌زعم نگارنده، بحران فعلی کشور عربستان با قطر نه معطوف به بیرون یا صرفا عدم همراهی قطر و گسست در ائتلاف ضدایران، بلکه معطوف به داخل و مساله حساس جانشینی در عربستان است. درواقع، اگر مساله، صرفا حفظ وحدت ائتلاف عربی/ سنی ضدایرانی باشد، کشور عمان به عنوان عضو بی‌ماجراجوی/ مطیع شورای همکاری خلیج‌فارس، متحد نزدیک امریکا و همچنین داشتن سطح مناسبات سیاسی بالا با ایران، در این مقوله باید نسبت به قطر در اولویت باشد.

 رقص تغییر جانشینی

با وجود تغییرات و عزل و نصب‌های سریالی (چهار مرحله) ملک سلمان در کابینه خود و نهادسازی‌های موازی (شورای امنیت ملی)، باید اذعان داشت، هرگونه ضرورت اقدام پیش‌دستانه برای جانشین‌سازی، مستلزم جلب‌نظر مثبت و حمایت امریکا (رقص شمشیر ملک سلمان با ترامپ) از یک‌سو و همچنین انحراف افکار عمومی داخلی به بیرون (بحران‌سازی مقطعی) و اقناع و همراهی هسته‌ها و بلوک‌های قدرت به‌ویژه شورای بیعت (نهاد هموارساز انتقال مسالمت‌آمیز قدرت) با گزینه پیشنهادی پادشاه کنونی است. بر این اساس، با توجه به پیشینه توطئه در خاندان سلطنتی سعودی (به عنوان نمونه دوران ملک سعود و ملک فیصل) و همچنین منطبق بر این ضرب‌المثل عربی که «من علیه برادرانم هستم، من و برادرانم علیه پسرعموهایم و من و برادران و پسرعموهایم همگی علیه جهان هستیم»، بهانه و دستاویز سیاسی یا تدبیر/ حیله جنگی (Stratagem) نیاز است، تا این سناریو جانشین‌سازی عملیاتی شود.

امیر قطر رابطه بسیار نزدیک و مثبتی با محمد بن نایف دارد (پسرعموی محمد بن سلمان) بطوری‌که در جریان برگزاری نشست ریاض (20 مه ‌2017) تنها مقام عربستانی که با امیر قطر استقبال گرم، خوش‌وبش و مصافحه سیاسی کرد، محمد بن نایف بود. همین مساله درگیری جدیدی را میان ولی‌عهد و جانشینش به وجود آورده است. از همین‌رو با توجه به رابطه نزدیک و عدم تمایل محمد بن نایف برای فشار بر قطر، تنش عربستان و امارات با قطر در این مقطع زمانی (بیماری و کهولت ملک سلمان) با مساله حساس انتقال قدرت در عربستان پیوند خورده است. لذا جهت کنارزدن و به‌حاشیه‌بردن محمد بن نایف در معادله قدرت، حملات گسترده و سریع امارات و عربستان به قطر به بهانه حمایت آن کشور از گروه‌های تروریستی (النصره، اخوان‌المسلمین و حماس) در دستور کار قرار گرفت.

 اما سوال کلیدی که قابل‌طرح است، اینکه چرا مساله تروریسم؟ در جواب باید گفت، طرح اتهام حمایت قطر از گروه‌های تروریستی در این مقطع زمانی از آن نظر کلیدی و قابل‌توجه است، که نقطه‌ ضعف و اتهام قطر، نقطه مثبت و اعتبار محمد بن نایف در داخل کشور خود و همچنین عامل برتر نزدیکی و نفوذ وی به امریکا به‌ویژه در سازمان‌های اطلاعاتی و امنیتی آن کشور است.

بر این اساس، طبق قاعده «دوست دشمن/ یا رقیب من، دشمن من است»، ایجاب می‌کند که با طرح اتهام/ برچسب‌زنی و برجسته‌سازی تناقض استراتژیک (قهرمان مدال‌آور مبارزه با تروریسم/ محمد بن نایف/ دوست و رفیق گرمابه حامی گروه‌های تروریستی/ شیخ تمیم بن حمد آل‌ثانی است) زمینه بی‌اعتبارسازی، مشروعیت/ مقبولیت‌زدایی و کاهش هزینه به‌حاشیه‌راندن رقیب را تعقیب کند. همچنان که پست‌های مفتی‌های سعودی ازجمله «محمد العریفی» و «عائض القرنی» در شبکه‌های اجتماعی این روند را شروع کرده‌اند. در یکی از عکس‌های منتشرشده برای نخستین‌بار، محمد بن سلمان در دست راست و محمد بن نایف در سمت چپ ملک سلمان دیده می‌شوند.  پیرو همین ادعای ترسیم نقشه برای نزدیک‌شدن محمد بن سلمان به تاج پادشاهی، جانب‌داری و تمجید ترامپ از عربستان و سرزنش قطر در بحران جاری، خود گویای آن است که ملک سلمان چراغ سبز پروژه جانشین‌سازی فرزندش را گرفته است. درواقع، عدم مخالفت و تایید ترامپ از به‌قدرت‌رسیدن محمد بن سلمان و محمد بن زاید آل نهیان، ولی‌عهد ابوظبی، به این دو کشور قدرت داده است تا سناریوی حمله به دوحه را برنامه‌ریزی و اجرا کنند. همان‌طور که پیش‌تر ذکر آن رفت، سفر 21 مارس محمد بن سلمان به امریکا دو ماه قبل از نشست ریاض و همچنین سفر 17 مه ‌ولیعهد ابوظبی به امریکا دو روز قبل از سفر ترامپ به عربستان (20 مه)، انعقاد توافقات خرید تسلیحاتی چند میلیارد دلاری (2 میلیارد دلاری با امارات و بیش از100 میلیارد دلاری با عربستان) با دو کشور و همچنین حمایت امریکای ترامپ از عربستان در بحران یمن و استقبال از سند چشم‌انداز 2030، به عنوان دو بال قدرت‌نمایی محمد‌بن سلمان، تاییدی بر پیشبرد، تسهیل و تسریع پروژه جانشین‌سازی محمد بن سلمان است. در این صورت فرآیند جانشینی از سیستم سنتی برادر به برادر به روال از پدر به پسر برگردانده می‌شود.

 چشم‌انداز آتی

در پایان اینکه، باید گفت، گرچه نوعی هم‌پیوندی بین اجرای پروژه جانشین‌سازی زودهنگام محمد بن سلمان و کنار زدن محمد بن نایف در عربستان با تداوم تنش با قطر وجود دارد، اما چگونگی و مدت‌زمان تداوم تنش، به تحقق مطلوب پروژه جانشین‌سازی محمد بن سلمان از یک‌سو و میزان مقاومت قطر در برابر فشارهای سیاسی امریکای ترامپ و همچنین محاصره اقتصادی و انسداد خطوط ارتباطی ازطرف جبهه ضد قطری شورای همکاری و مصر السیسی بستگی دارد. البته با توجه به ‌احتمال قوت‌گرفتن هرگونه گزینه کودتا در قطر (ملک سلمان که در کودتای 1996- 1997 قطر نقش داشت) بر همین اساس در زمان حاضر با توجه به قرارگرفتن فرزندش به عنوان وزیر دفاع و خودش در جایگاه پادشاه سعودی و در دستور کار قرارگرفتن حمایت از قبیله عنزه، رقیب آل‌ثانی در قطر) و درنتیجه اجبار امیر قطر به عقب‌نشینی، تداوم وضعیت موجود نوعی بازی دو سر باخت برای امیر قطر/ شیخ تمیم بن حمد آل‌ثانی است. لذا احتمال می‌رود، امیر قطر برای برون‌رفت از این بازی دو سر باخت، در کوتاه‌مدت چهار گزینه محتمل را دنبال کند. گزینه‌های محتمل عبارتند از:

-- گزینه اول معامله سیاسی با عربستان (پذیرفتن بعضی از شروط دهگانه عربستان و نه همه آنها)،

 -- گزینه دوم باجدهی/ معامله اقتصادی با امریکا،

-- گزینه سوم ترکیبی از معامله سیاسی و معامله اقتصادی با عربستان و امریکا،

-- نهایتا گزینه چهارم تقویت ائتلاف‌گرایی منطقه‌یی و نزدیکی به ترکیه اخوانی، ایران و شاید روسیه باشد.

 به‌زعم نگارنده، با توجه به اینکه برادر بزرگ عربستان و قطر، امریکا است و آن کشور مجبور است، برای حل تنش جانب هر دو کشور را بگیرد، محتمل‌ترین گزینه در آینده نزدیک، مورد سوم است. ورود دو ناو امریکایی برای رزمایش مشترک دریایی با قطر و همچنین خریداری نزدیک به 36 فروند جت جنگنده اف‌15 (به ارزش 12میلیارد دلاری از امریکا در15 ژوئن 2017) بعد از گذشت سه هفته از بحران را می‌توان در همین راستا ارزیابی کرد.