آیا اشتغال زنان با فرزندآوری و تربیت فرزندان در تضاد است؟
این پرسش سالهای مدیدی ذهن بسیاری از جمعیتشناسان و اقتصاددانان را بهخود معطوف ساخته است. اساس نظریههای اقتصادی تبیین کاهش باروری وجود رابطه مستقیم بین هزینه و فایده فرزندان و سطح باروری است ولی سایر نظریههای تبیین کاهش باروری عوامل اقتصادی را تنها عامل تعیینکننده ندانسته و مجموعهیی از عوامل اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را در انتقال باروری از سطوح بالا به پایین موثر میدانند. آنچه در این میان از اهمیت ویژه برخوردار است رابطه بین مشارکت اقتصادی و اجتماعی و بهویژه اشتغال زنان و سطح باروری در جوامع مختلف است. رابطه بین اشتغال زنان و سطح باروری در جریان انتقال باروری در کشورهای درحالتوسعه و توسعهیافته بهگونهیی بوده است که رابطه همبستگی منفی بین این دو متغیر حاکم بوده است. بنابر این پیشفرض هرچه در جامعهیی میزان اشتغال زنان بالاتر باشد میزان باروری نیز کاهش مییابد و در طول زمان نیز با افزایش اشتغال زنان میزان باروری رو به کاهش خواهد بود. شواهد علمی موجود نیز وجود چنین رابطهیی در گذشته کشورهای توسعهیافته و کشورهای در حال توسعه دارای باروری بالا را تایید میکند. ولی مطالعات سالهای اخیر کشورهای
توسعهیافتهیی که به باروری پایینتر از حد جانشینی رسیدهاند، حاکی است این رابطه در سالهای اخیر معکوس شده و درحال حاضر در این کشورها همبستگی مثبت بین نرخ مشارکت اقتصادی زنان و میزان باروری قابل مشاهده است. لذا هرچه نرخ مشارکت اقتصادی زنان در کشورهای توسعهیافته بیشتر باشد، آن کشور دارای باروری بالاتر و کشورهای دارای نرخ مشارکت اقتصادی پایینتر، دارای باروری پایینتری خواهند بود.
البته نباید فراموش کرد که کشورهای توسعهیافته دارای باروری نسبتا بالاتر در زمینه سیاستگذاری بازار کار زنان، پیشرفتهای زیادی داشتهاند و توانستهاند سازگاری بیشتری بین وظیفه مادری و وظیفه شغلی زنان ایجاد کنند. در این کشورها نهادهای اجتماعی از زنان حمایت بیشتری میکنند، خانوادهمحور هستند و برابری بین مردان و زنان در نهادهای مختلف اجتماعی توسعه متوازنی داشته است. بالعکس در کشورهای توسعهیافتهیی که دارای باروری بسیار پایینی هستند، سطوح برابری جنسیتی در نهادهای مختلف اجتماعی متوازن نیست، بین اشتغال زنان و تربیت فرزندان سازگاری کمی حاکم است و هزینههای تربیت فرزندان بهدلیل عدم حمایتهای لازم از خانوادهها، بسیار بالاست.
حال باتوجه به شرایط اقتصادی و اجتماعی حاکم بر کشور چه سیاستی باید اتخاذ شود تا هم به نفع اقتصاد ملی باشد و هم به تثبیت میزان باروری در سطحی بالاتر از سطح جانشینی (سطحی که در آن یک زن یک دختر را جایگزین خود میسازد) کمک کند؟ در پاسخ به این پرسش میتوان گفت که باتوجه به نرخ مشارکت اقتصادی پایین و سهم بسیار پایین زنان از اشتغال کشور سهم بسیار پایینی از موالید کشور درحال حاضر مربوط به مادران شاغل است و با فرض وجود رابطه مثبت بین اشتغال و میزان باروری زنان، افزایش نرخ مشارکت اقتصادی زنان و افزایش سهم زنان از کل اشتغال کشور، نخستین گام برای افزایش میزان باروریکل به سطح جانشینی خواهد بود. البته دراین خصوص سیاستگذاری مناسب برای تسهیل اشتغال زنان و ایجاد سازگاری بیشتر بین وظایف خانوادگی و مادری زنان و وظایف شغلی آنان ضرورت انکارناپذیری است که باید در کنار فراهم ساختن شغل برای زنان مورد توجه قرار گیرد. پس در صورت برنامهریزی و سیاستگذاری صحیح میتوان هم از نیروی کار زنان برای شکوفایی هرچه بیشتر اقتصادی کشور بهره برد و هم میتوان از کاهش بیشتر میزان باروری کل در کشور و حتی افزایش آن به سطح جانشینی سود جست.