و اما... آن مدیر
منصور بیطرف
سردبیر
در روزهای اخیر و بهدنبال معرفی مسعود کرباسیان برای وزارت امور اقتصادی و دارایی اظهارنظرهای متفاوتی ارائه شد و هرکس از زاویه خود به نقد و بررسی وی پرداخت. فصل مشترک همه این اظهارنظرها این بود که او مدیری قوی است. اما در این میان اظهارنظرهای دیگری هم ارائه شد که به خاطر نوع آن بیشتر جلبتوجه میکرد و میکند و آن اینکه مسعود کرباسیان اقتصاد نخوانده و تئوریهای اقتصادی نمیداند. بگذریم از اینکه این اظهارنظر نمیتواند ملاک و معیاری برای عدم توانایی اداره امور اقتصادی باشد. زیرا اگر نگاهی بیندازیم به وزیران اقتصادی کشورهای دیگر متوجه میشویم که ملاک انتخاب نه تحصیل در رشته مربوطه بلکه در توانایی اداره کردن امور است و این درست برخلاف نگاهی است که بر کشور حاکم است که معتقدند فردی که مسوولیت اموری را در دست میگیرد باید و حتما تحصیلکرده در آن امور باشد، با اینحال معتقدیم که هر چند تحصیلات میتواند کمک و ابزاری برای درک بهتر امور باشد اما برای اداره آن لزوما ملاک و معیار نیست. زیرا آنچه میتواند کمک کند، درک و برداشتی است که فرد از امور مربوطه میتواند داشته باشد. چه بسیار افرادی بودند که تحصیلات در زمینه اقتصاد داشتند اما آنچه در پایان دوران تحویل دادند نه با تحصیلاتشان همخوانی داشت و نه بهتر از میراثی بود که تحویل گرفتند. ویرانهیی را تحویل نفر بعد دادند که همگان را به تعجب و حیرت انداخته بودند.
اما اگر نگاهی به همین کشورهای توسعهیافته بیندازیم متوجه نکته جالبی میشویم و آن اینکه افرادی مسوولیت امور اقتصادی کشور را برعهده گرفتهاند که تحصیلات تخصصی در حوزه مربوطه ندارند اما توانستهاند به خوبی از عهده امور برآیند.
مثال خود را از انگلستان آغاز میکنیم. «فیلیپ هاموند» رشته تحصیلی دانشگاهیاش فلسفه، سیاست و اقتصاد بوده است و اقتصاد را در حد کلیات آن خوانده است. «برنو لو مر» وزیر امور اقتصادی فرانسه رشته اولیه دانشگاهیاش ادبیات فرانسه بوده است و سپس وارد انستیتو مطالعات سیاسی پاریس شده است. «ولفگانگ شوابل» وزیر امور اقتصادی آلمان یک حقوقدان است و قبل از وزارت به کار وکالت میپرداخت. جالبتر از همه اینها وزیر امور اقتصادی بلژیک است به نام «جان وان اورت ولد» او یک روزنامهنگار و سیاستمدار است. فیالواقع نمونههای بالا نشان میدهد که برای اداره کردن اقتصاد باید دانش آن را داشت نه لزوما تخصص آن را.