صدای نفت در ناقوس جنگ

۱۳۹۶/۰۵/۲۸ - ۰۰:۰۰:۰۰
کد خبر: ۱۰۵۲۰۱
صدای نفت در ناقوس  جنگ

گروه انرژی| مهدی نیکوئی|

64سال از کودتای 28 مرداد می‌گذرد؛ کودتایی که با مداخله‌های خارجی و خیانت‌های داخلی، دولت ملی و مردمی مصدق را به زیر کشید. با گذشت بیش از 60 سال از این فاجعه، اسرار و اطلاعات محرمانه بسیاری از جزئیات این براندازی فاش شده که نشان از منفعت‌طلبی محض امریکا و انگلیس دارد. حتی خود آنها هم دست از انکار واقعیات این کودتا برداشته و به صراحت از نقش خود در برکناری مصدق سخن می‌گویند. با این حال، بررسی‌های «تعادل» نشان می‌دهد که کودتای 28 مرداد نه نخستین و نه آخرین مداخله امریکا و انگلیس در امور کشورهای دیگر به حساب می‌آید و در اکثر این مداخله‌ها می‌توان ردپایی از نفت پیدا کرد. همچنین شواهد نشان می‌دهد که دست‌کم چند دهه دیگر هم نفرین نفت، روی سر کشورهای نفتی جهان سایه سنگین خود را حفظ کند. مطالبی که در این پرونده مطرح می‌شوند، به معنای آن نیست که دولت‌های غربی همواره می‌توانند به آنچه می‌خواهند، دست یابند اما اهمیت نفت در تصمیم‌گیری‌ها و اقدامات آنها را می‌توان با دلایل و مدارک بسیار اثبات کرد.

 

تونی بلر، نخست‌وزیر اسبق انگلیس در ژانویه 2003 (تنها 2 ماه پیش از حمله به عراق) و در مجلس عوام کشورش گفت: «دلیل اصلی اقداماتی که ما انجام می‌دهیم، هیچ ارتباطی به نفت یا سایر تئوری‌های توطئه مطرح شده، ندارد.»

پس از حمله انگلیس و امریکا به عراق، تعدادی از هواداران و اطرافیان بلر به بسط این ادعا برآمدند و حتی تلاش کردند تا کتاب‌هایی درباره «تئوری توطئه نفت» بنویسند. یک ستون‌نویس روزنامه در انگلیس هم در حمله به افکار عمومی این سوالات را پرسید: آیا واقعا باور دارید سخن طوطی‌وار «جنگ برای نفت» صحت دارد؟ اگر این‌گونه است، مداخله‌های نظامی در مناطق کم‌نفت کوزوو، بوسنی و افغانستان به چه دلیل بودند؟

در طرف مقابل در سال 2011 شرکت تحقیقات بازار «زاگبی اینترنشنال» از 3 هزار نفر در جهان عرب درباره مهم‌ترین عامل سیاست‌های امریکا در خاورمیانه نظرسنجی کرد. پرتکرارترین پاسخ که 53 درصد از افراد از آن نام برده بودند، «کنترل نفت» بود. مشابه همین نظرسنجی در بریتانیا انجام شد و از مردم درباره دلیل حمله امریکا و انگلیس به عراق پرسیدند. پاسخ «تضمین و کنترل تامین نفت» بود.

اما حق با کیست؟ سیاستمداران غربی و حامیان تحصیلکرده آنها یا مردم عادی جهان؟ اجازه دهید نگاهی به شواهد بیندازیم.

 ما به دنبال انجیر نیستیم

در دسامبر 2001، منشی خصوصی تونی بلر در نامه‌یی به دیوید مانینگ که مشاور سیاست خارجی نخست‌وزیر وقت انگلیس بود، دلیل مخالفت آنها با ادامه کار صدام را تشریح کرد: «حذف صدام هنوز هم غنیمت است؛ به این دلیل که امنیت جدیدی به تامین نفت خواهد داد.» به نظر می‌رسد که نفت برای جک استراو، وزیر خارجه وقت انگلیس هم اهمیت بسیاری داشت. او در ژانویه 2003 و در خطاب به 150 سفیر خود عنوان کرد: «تقویت امنیت تامین نفت بریتانیا و جهان» یکی از مهم‌ترین اهداف سیاست خارجی انگلیس به شمار می‌رود.

سیاستمداران امریکا هم به شکل مشابهی تصمیم‌گیری می‌کنند. در ماه مه ‌2003 و در کنفرانس امنیت آسیا از معاون وزیر دفاع وقت ایالات متحده پرسیده شد که چرا آنها به عراق حمله می‌کنند و نه به کره شمالیِ مجهز به سلاح هسته‌یی. پاول والفویتز پاسخ داد: «اگر بخواهیم نگاهی ساده به این قضیه داشته باشیم، باید به تفاوت بزرگ عراق و کره شمالی توجه کنیم. از منظر اقتصادی، ما هیچ گزینه دیگری در مقابل عراق نداشتیم؛ چرا که این کشور روی دریایی از نفت، شناور است.»

در آن کنفرانس، چاک هگل، سناتور جمهوری‌خواه هم حضور داشت. او در سال 2007 به تایید اظهارات والفویتز پرداخت: «مردم [امریکا] می‌گویند که ما برای نفت نمی‌جنگیم. معلوم است که می‌جنگیم. آنها [سیاستمداران] از منافع ملی امریکا سخن می‌گویند. واقعا فکر می‌کنید سخن از چیست؟ ما برای انجیر [یا هر چیز بی‌ارزشی] که به آنجا نمی‌رویم.»

زیبیگنیف برژینسکی هم نگاهی ماکیاولی به نفت خاورمیانه دارد. او در سال 2003 سخنی گفت که ماهیت واقعی منافع ملی امریکا را هم آشکار کرد: «امریکا منافع استراتژیک و اقتصادی مهمی در خاورمیانه دارد که به وسیله میزان بالای عرضه انرژی این منطقه به ما دیکته شده است.»

 غرب فقط در کشورهای نفتی مداخله می‌کند

صحبت از پیوند ناگسستنی سیاست و نفت باعث شد تا چند دانشگاه انگلیسی و امریکایی (پورتموث، واریک و اسکس) در پژوهشی مشترک به بررسی علمی میزان صحت این فرضیه بپردازند. مطالعات آنها نشان داد، در زمان جنگ‌های داخلی، اگر کشوری دارای منابع چشمگیر نفتی باشد، نسبت به زمانی که نفت نداشته باشد، با احتمال 100برابری شاهد مداخله یک طرف سوم خواهد بود.

در این پژوهش که 2 سال پیش در ژورنال «کانفلیکت رزولوشن» انتشار یافت، 69 جنگ داخلی را از سال 1945 تا 1999 مورد بررسی قرار داده اما از حملات نظامی خارجی چشم‌پوشی شد. در این گزارش آمده که از زمان جنگ‌جهانی دوم به بعد، 90 درصد از کشمکش‌های مسلحانه را جنگ‌های داخلی تشکیل داده و دوسوم از آنها هم منجر به مداخله یک طرف سوم شده‌اند. در این پژوهش، عوامل مختلفی مانند قدرت نظامی کشور خارجی، قدرت و تجهیزات شورشیان و پیوندهای قومی بین دو کشور مورد بررسی قرار گرفتند اما نتیجه، حکایت از آن داشت که تصمیم برای مداخله در سرنوشت جنگ داخلی یک کشور دیگر، بیش از همه بستگی به میزان نیاز به نفت کشور مداخله‌گر و همچنین میزان عرضه نفت کشور جنگ‌زده دارد.

پتروس سکریس، استاد دانشگاه پورتموث که یکی از ستون‌های علمی این پژوهش بوده، می‌گوید: «مداخله نظامی، پرهزینه و مخاطره‌آمیز است. هیچ کشوری بدون سنجیدن هزینه‌ها در مقابل منافع استراتژیک خود، دست به مداخله در جنگ داخلی یک کشور دیگر نمی‌زند.»

 مواردی که غرب، مداخله کرده است

2 سال پیش، ایمیل‌های محرمانه‌یی که از هیلاری کلینتون وزیر امور خارجه اسبق امریکا افشا شد، نشان داد که نگرانی‌ درباره منابع انرژی در سال 2011 پشت مداخله نظامی ناتو در لیبی بوده است.

روزنامه آنلاین المانیتور که مقر آن در ایالات‌متحده است، گزارش کرده که ایمیل‌های افشا شده حاکی از آن است که جاسوس‌های فرانسوی به صورت مخفیانه به سازماندهی و حمایت مالی از شورشیانی پرداخته‌اند که قذافی را سرنگون کردند. خاطرات یکی از افسران اطلاعاتی فرانسوی که مربوط به مارس 2011 است، نشان می‌دهد آنها انتظار داشته‌‌اند دولت جدید لیبی حامی شرکت‌های فرانسوی و منافع ملی آنها (به ویژه در مورد صنعت نفت لیبی) باشد.

علاوه بر حمله به عراق در سال 2003، مبارزه با داعش هم ریشه در اهداف نفتی امریکا داشته است. وینسنزو باو استاد علوم سیاسی و مطالعات بین‌الملل دانشگاه واریک امریکا هم در این باره عنوان می‌کند: «پیش از آنکه نیروهای داعش به مناطق نفت‌خیز کردستان در شمال عراق نزدیک شوند، به ندرت حرفی از آن در اخبار می‌شنیدیم. اما زمانی که داعش به نزدیکی میادین نفتی رسید، محاصره کوبانی در سوریه تبدیل به تیتر نخست بسیاری از نشریات شد و ایالات‌متحده پهپادهای خود را برای حمله به مواضع داعش به پرواز درآورد.»

انگلستان بین سال‌های 1967 تا 1970 در جنگ داخلی نیجریه که به جنگ بیافران هم شهرت دارد، مداخله کرد. به گزارش روزنامه انگلیسی ایندیپندنت، این کشور در آن زمان یکی از بزرگ‌ترین واردکنندگان نفت خام جهان بود و استخراج نفت آن در دریای شمال، تنها از سال 1975 شروع شد.

واکنش امریکا و انگلیس به حمله صدام به کویت (سال 1990) را یکی دیگر از مداخله‌های نظامی این کشورها باید دانست که ریشه در نیاز و ولع شدید غرب به نفت داشته است.

 مواردی که غرب مداخله نمی‌کند

از سال 1989 شورش مسلحانه‌یی در لیبریا شکل گرفت که به حوادث موسوم به «جنگ داخلی لیبریا» انجامید. رهبری شبه‌نظامیان عامل این ناآرامی در دست چارلز

تیلور بود.

اما یکی از رادیکال‌ترین گروه‌های مورد حمایت چارلز تیلور با گذشتن از مرز شمالی لیبریا، وارد کشور سیرالئون شده و خشونت‌ها به این کشور نیز کشیده شد. آنها قصد داشتند دولت مرکزی سیرالئون را سرنگون کنند. «جنگ داخلی سیرالئون» 11 سال (1991 تا 2002) به طول انجامید و بیش از 50 هزار کشته بر جای گذاشت. کشته‌شدگان این جنگ‌ها، تنها نظامیان نبودند. ده‌ها هزار نفر از مردم عادی نیز مورد تجاوز، قطع عضو، بردگی و ربوده‌ شدن فرزندان‌شان برای شرکت در جنگ قرار گرفتند. اما در این فاجعه انسانی، نه ایالات‌متحده امریکا و نه انگلیس دخالتی نکردند و تنها به نظاره نشستند.

زیمبابوه هم از دیگر کشورهایی بود که از 1964 تا 1979 درگیر جنگی خونین بین 3 دسته از نظامیان و شبه‌نظامیان داخلی (دولت، هواداران نظامی هوادار رابرت موگابه و ارتش انقلاب مردمی زیمبابوه) بود اما کشورهای غربی تصمیمی برای مداخله در این کشمکش نگرفتند.

در سال‌های اخیر هم این کشورها دست به اقدام خاصی در سوریه نزدند؛ کشوری که از جنگ داخلی ضربه زیادی خود و هر روز خبر از فاجعه‌یی انسانی از آن به گوش می‌رسید اما ذخایر نفت چندانی نداشت.

تصمیم‌گیری‌های نفتی درخصوص مداخله در امور کشورهای دیگر را به وضوح می‌توان در گفتار سیاستمداران غربی هم مشاهده کرد. درحالی که امریکا یکی از ناوهای غول‌پیکر هواپیمابر خود را (که موسوم به Supercarrier هستند و گفته می‌شود کمتر از 20 فروند از آنها در تمام دنیا وجود دارد)، به‌طور دایم در خلیج‌فارس نگه می‌دارد و آماده واکنش نسبت به هرگونه ناآرامی است، در مقابل سایر کشورهای غیرنفتی عنوان می‌کند که مشکلات باید با روش‌های دموکراتیک حل شوند.

 آغاز و پایان مداخله‌های نفتی جهان

شروع مداخله‌های نفتی جهان را می‌توان همزمان با اهمیت یافتن نفت و جایگزینی آن با زغال‌سنگ قلمداد کرد. جورج اورول، در کتاب «راهی به اعماق» که 2 سال پیش از جنگ‌جهانی دوم انتشار یافت، از اهمیت فوق‌العاده و غیرقابل جایگزین بودن زغال‌سنگ می‌نویسد: «تمدن ما، به گفته چسترتون (جامعه‌شناس و فیلسوف انگلیسی)، خیلی بیشتر از آنچه برای ما قابل فهم است، به زغال وابسته است. ماشین‌هایی که ما را زنده نگه می‌دارند و ماشین‌هایی که ماشین‌ها را می‌سازند، همه به‌طور مستقیم یا غیرمستقیم به زغال‌سنگ بستگی پیدا می‌کنند.»

12سال پس از آن (1949)، همین نویسنده در کتاب 1984 برای نخستین‌بار نام نفت را بدون فاصله پس از زغال‌سنگ می‌آورد تا به نوعی اشاره‌یی به اهمیت روزافزون آن و روند جایگزینی‌اش با زغال‌سنگ کرده باشد. نخستین‌باری هم که می‌توان نام نفت و اهمیت استراتژیک آن را در سیاست‌های خارجی کشورها مشاهده کرد، زمانی است که وزیر خارجه امریکا در خلال جنگ جهانی دوم (1943) از نفت عربستان‌سعودی به‌عنوان «با ارزش‌ترین جایزه جهان» نام می‌برد.

در دلایل وقوع جنگ‌جهانی دوم هم بسیاری از کارشناسان دستیابی به مواد اولیه (که می‌تواند نفت باشد) را ذکر می‌کنند. یکی از اهداف نبرد خونین آلمان نازی در خاک روسیه (استالینگراد) نیز تسلط بر مواضع نفتی استراتژیک دولت روس در مناطق قفقاز، باکو و روستوف بوده است. درنهایت، پژوهش ذکر شده در این مقاله که تنها جنگ‌های داخلی سال 1945 به بعد را مورد بررسی قرار داده، به‌طور ضمنی حاکی از آن است که نفت که شاید قدمت آن به 5000 سال هم برسد، از حوالی جنگ جهانی دوم، باعث جنگ‌افروزی و مداخله‌های نظامی شد.

 پیامدهای نفت ارزان بر مداخلات نظامی

اما مداخله‌های نظامی با انگیزه نفت، در این چند دهه، 2 تغییر جزئی هم داشته‌اند. نخست آنکه در سال‌های گذشته و در پی کاهش قیمت نفت، مداخله‌ها هم کاهش یافته است. گویا نفت دیگر کالای چندان ارزشمندی به حساب نمی‌آید که بتواند هزینه‌ها و مخاطرات مداخله نظامی را جبران کند.

دوم، با افزایش تولید نفت امریکا و انگلیس، سیاست‌های خارجی آنها هم اندکی نسبت به دهه‌های گذشته تعدیل شده است. تولید نفت شیل در امریکا و فعالیت شرکت نفتی BP در نواحی شرق انگلیس می‌تواند تضمین‌کننده آن باشد که این کشورها مداخله‌های نظامی کمتری در امور کشورهای دیگر داشته باشند.

البته برخی کارشناسان و تحلیلگران معتقدند که امریکا همچنان به مداخله در کشورهای نفتی خواهد پرداخت. مهم‌ترین استدلال آنها این است که این کشور هنوز هم واردکننده شماره یک نفت خام جهان است.

فیلیس بنین یکی از کارشناسان ارشد موسسه مطالعات سیاسی امریکا، در تحلیل دلایل مداخله نظامی ناتو در ناآرامی‌های 2011 لیبی و با وجود تولیدات نفتی امریکا، سخن از «کنترل» منابع نفتی به میان آورد و نه «دسترسی» به آنها. او تشریح کرد: «مساله، تنها دسترسی به نفت نیست. نفت در بازارهای جهانی خواهد بود. این مساله تنها بخشی از دلایل حمله است. هدف اصلی، کنترل است. مساله بر سر کنترل مفاد قراردادهاست. مساله بر سر میزان استخراج نفت در زمان‌های مختلف است. مساله، کنترل قیمت‌هاست. مساله، کنترل این منبع حیاتی است.»

در هر صورت، چه امریکا به مداخله‌های نظامی خود ادامه دهد چه به آن پایان بخشد، به نظر نمی‌رسد این وضعیت، تغییری در سرنوشت کشورهای نفتی داشته باشد، چراکه چین و هند، کشورهایی هستند که باتوجه به شرایط خود، امکان دارد در سال‌های آینده دست به مداخله در امور داخلی کشورهای دیگر بزنند. براساس داده‌های کتاب «حقایق جهان» (وابسته به سازمان سیا امریکا) هر دو کشور جزو سه کشور بزرگ واردکننده نفت هستند و به‌دنبال آن خواهند بود تا روند تامین این ماده اولیه خود را تضمین کنند. به این عامل باید رشد اقتصادی سریع آنها و ناتوانی در تامین داخلی نفت مورد نیاز خود را هم اضافه

کرد.

آنها همچنین براساس آمارهای موسسه تحقیقات صلح بین‌المللی استکهلم بودجه نظامی خود را در سال‌های گذشته با سرعت زیادی افزایش داده‌اند و هم‌اکنون از این نظر، به ترتیب در جایگاه دوم و پنجم جهان قرار دارند. علاوه بر اینها، چین در حال کاهش وابستگی خود به زغال‌سنگ است و برای حذف آن به منابع جدید انرژی مانند نفت نیاز خواهد داشت. از طرف دیگر، این کشورها به همراه کشوری مانند ژاپن (که همگی واردکننده عمده نفت هستند)، تاکنون هیچ‌گاه به خاطر نفت مجبور به مداخله نظامی در کشورهای دیگر نشده‌اند و امریکا و انگلیس، به جای آنها به ایفای نقش پرداخته‌اند.

به خطر افتادن، تامین نفت، می‌تواند آنها را هم ترغیب به مداخله کند. با این تفاسیر، به نظر می‌رسد تئوری «نفرین منابع» به خوبی شرایط کشورهای نفتی را توصیف کند و دست‌کم تا زمانی که طلای سیاه، ارزشمند است و منابع آنها هم برقرار، آرامش و صلح به این کشورها روی خوش نشان نخواهد داد.