دوست همه و دشمن هیچ‌کس

۱۳۹۶/۰۷/۱۹ - ۰۰:۰۰:۰۰
کد خبر: ۱۰۸۸۱۸

حسین مفیدی احمدی  دکترای روابط بین‌الملل  

سیاست خاورمیانه‌یی چین به همراه آینده‌های بدیل حضور این کشور در مناسبات امنیتی خاورمیانه مساله‌یی نیست که از چشم تحلیلگران و تصمیم‌سازان کشورمان به دور باشد. این نکته از آنجا اهمیت می‌یابد که تا چند سال پیش سخن گفتن از نقش چین در پویش‌های منطقه خاورمیانه دور از ذهن به نظر می‌رسید. شاید بهتر باشد پیش از تمرکز بر آینده‌های بدیل حضور امنیتی چین در منطقه خاورمیانه، به چند مساله راهبردی در سیاست خارجی و اقتصادی چین که در چارچوب آن منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا اهمیت می‌یابد نگاهی بیفکنیم.

 می‌دانیم که چین از دوران زمامداری شی جین پینگ، گام‌به‌گام درحال دور شدن از راهبرد سنتی «قدرت خود را پنهان کن، منتظر باش تا زمان تو فرا برسد» است. در دوران جدید، چین سیاست خارجی چندبعدی را دنبال کرده است که ایجاد فرصت‌های جدید برای این کشور و استفاده از نقاط قوت آن به‌ویژه در حوزه قدرت اقتصادی و تجاری برای تاثیرگذاری سیاسی را در کانون توجه خود قرار داده است. بدیهی است منطقه مهم خاورمیانه نیز نمی‌تواند از این نگاه به دور باشد.

تبدیل ‌شدن به یکی از هنجارسازان نظام بین‌الملل نیز یکی دیگر از اهداف راهبردی چین در سال‌های اخیر بوده است. این نکته از آنجا اهمیت می‌یابد که قطب‌بندی‌های هنجارمحور و ارزش‌محور، یکی از موتورهای محرکه پویش‌های بین‌المللی در قرن جدید هستند. به نظر می‌رسد تلاش چین برای رهبری «سرمایه‌داری دولت‌محور» در عرصه جهانی نیز یکی از عوامل شکل‌دهنده راهبردهای اقتصادی این کشور در مقابل کشورها و حوزه‌های جغرافیایی مختلف بوده است. واقعیتی که برخی از تحلیلگران آن را «جهانی ‌شدن با ویژگی‌های چینی» خوانده‌اند.(سپلچر، 2016)

در این نگاه، خاورمیانه صحنه مناسبی برای چین است تا خود را به عنوان یک قدرت بزرگ مشروع در عرصه نظام بین‌الملل نشان دهد. به عنوان ‌مثال چین موقعیت منحصر به‌ فردی به عنوان «دوست همه و دشمن هیچ‌کس» در خاورمیانه دارد. در این نگاه چین به عنوان کشوری که سیاست عدم مداخله در مسائل داخلی و بین دولتی در منطقه را دنبال می‌کند؛ بر توسعه و گفت‌وگو به‌جای استفاده از ابزارهای قدرت نظامی تاکید دارد و سیاست ثبات‌سازی از طریق همکاری‌های چند جانبه اقتصادی در منطقه را دنبال می‌کند، ظرفیت تبدیل‌شدن به قدرتی مشروع در خاورمیانه را دارد. در واقع پیگیری سیاست‌های فوق موجب تمایزبخشی به چین در مقایسه با دیگر قدرت‌های فرامنطقه‌یی شده است.

خاورمیانه در راهبرد ورود به پارادایم جدید اقتصادی چین نیز سهم مهمی دارد. می‌دانیم که چین از نقطه‌نظر اقتصادی به یک نقطه عطف رسیده است. سیاست اقتصادی موفق پیشین این کشور که به خروج حدود 400 میلیون چینی از فقر کمک کرد دیگر کافی نیست و این کشور نیازمند گذار به پارادایم جدید اقتصادی مبتنی بر گشودن راه‌های جدید تجاری و نوآوری‌های مرتبط با فناوری‌های بالا و خدمات است. در این نگاه طرح «یک کمربند یک جاده» چین نیز که شبکه‌یی از جاده‌های فراسرزمینی؛ خطوط راه‌آهن و زیرساخت‌های اطلاعاتی چین را به اروپا متصل خواهد کرد، یکی از ابزارهای مهم طی کردن دوران گذار چین به پارادایم جدید اقتصادی خواهد بود. بدیهی است، منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا منطقه‌یی کلیدی برای تحقق طرح «یک کمربند یک جاده» است.

دلایل مهم دیگری نیز برای تمرکز بیشتر چین بر منطقه خاورمیانه وجود دارد. نگرانی‌های امنیت داخلی چین از منظر ارتباط گروه‌های جهادی خاورمیانه‌یی و چینی یکی از این دلایل است. دیگر آنکه در سال 2015 چین امریکا را به عنوان بزرگ‌ترین واردکننده نفت جهان پشت سر گذاشت و می‌دانیم بیش از نیمی از واردات نفت چین از منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا می‌آید. «چین همچنین به مقصد اصلی صادراتی کشورهایی چون عربستان سعودی و ایران تبدیل شده است و واردات انرژی این کشور از منطقه مورداشاره تا سال 2035 دو برابر خواهد شد.» (دوسک، 2017)

نشانه‌هایی از تمرکز بیشتر چین بر خاورمیانه در حال هویدا شدن است. چین تنها در سال 2016 نخستین پایگاه نظامی خود در خارج از این کشور را هم‌زمان با نودمین سالگرد تشکیل ارتش این کشور در جیبوتی افتتاح کرد؛ نماینده‌یی برای بحران سوریه معرفی کرد و نخستین سند سیاست عربی خود را منتشر نمود. با این ‌وجود درخصوص آینده‌های ممکن حضور چین در خاورمیانه شاید بهتر باشد، بازه زمانی کوتاه‌مدت و میان‌مدت را از بازه زمانی بلندمدت تفکیک شود. به عنوان ‌مثال گرچه شاید بتوان کنش‌ها و سیاست‌های چین در منطقه خاورمیانه را در راستای سرمایه‌گذاری عمیق‌تر در یک منطقه راهبردی و نه صرفا مشارکت فعالانه‌تر در این منطقه در نظر گرفت به نظر می‌رسد در کوتاه‌مدت و میان‌مدت، حضور چین در خاورمیانه به معنای رقابت استراتژیک امریکا و چین در خاورمیانه نخواهد بود. چین و امریکا هر دو منافع مشترکی در استمرار جریان انرژی از منطقه خاورمیانه دارند. در ضمن چین از چتر امنیت‌ساز امریکا در خاورمیانه در چارچوب اهداف تجاری خود نهایت بهره‌برداری را کرده است و به‌هیچ‌وجه علاقه‌یی با کاهش نقش امنیت ساز امریکا در منطقه ندارد.

دیگر آنکه به نظر می‌رسد، تحولاتی چون پاسخ سردرگم امریکا به تنش جاری در روابط قطر و برخی کشورهای عربی به همراه طرح این ادعا که امریکا رویکرد نگاه به درون را در پیش خواهد گرفت، موجب آن خواهد شد که کشورهای خاورمیانه گرایش بیشتری به حضور شرکای امنیت ساز دیگری در منطقه داشته باشند. در این ‌بین چین به عنوان بازیگری که در مقایسه با امریکا به حق حاکمیت ملی کشورها احترام می‌گذارد و به هنجار عدم دخالت در امور داخلی کشورها نیز پایبند است، شریکی قابل‌ اعتمادتر برای این کشورها خواهد بود. با این ‌وجود تلاش کشورهای منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا ازجمله کشورهای عربی منطقه از به مشارکت فراخواندن چین در حوزه امنیتی با هدف متنوع‌سازی بازیگران امنیت‌ساز در منطقه صورت گرفته و خواهد گرفت و نه جایگزینی چین با امریکا.

به نظر می‌رسد، پیامدهای امنیتی کوتاه‌مدت و میان‌مدت حضور چین در خاورمیانه بیشتر از منظر افزایش مراودات نظامی چین با کشورهای عربی حوزه خلیج‌فارس قابل‌ توجه باشد. «درحال حاضر چین پانزدهمین تامین‌کننده سلاح خاورمیانه است ولی طرح‌های گسترده‌یی برای افزایش فروش سلاح به منطقه دارد. به عنوان‌ مثال، چین توافقنامه‌یی با عربستان امضا کرده است که بر اساس آن چین کارخانه تولید هواپیمای بدون سرنشین را به عنوان سومین کارخانه چین در خارج از این کشور(بعد از پاکستان و میانمار) و نخستین مورد در خاورمیانه در این کشور خواهد ساخت.» (هیندی 2017) در واقع فناوری‌هایی را که عربستان سعودی نمی‌توانست از امریکا دریافت کند(ازجمله هواپیماهای بدون سرنشین) هم‌اکنون از طریق چین قابل دریافت است. در ضمن چین هواپیماهای بدون سرنشین نظامی را به کشورهای عراق، امارات و مصر نیز فروخته است. در سند سیاست عربی چین نیز بر همکاری نظامی با کشورهای عربی ازجمله در حوزه پرسنل، سلاح، فناوری نظامی و مانورهای مشترک تاکید شده است.

آینده‌های بدیل حضور چین در منطقه خاورمیانه در بازه زمانی بلندمدت در قالب دو سناریو قابل پیش‌بینی است. در قالب سناریوی نخست با افزایش توان نظامی چین به‌ ویژه در حوزه دریایی و در صورت تشدید تنش‌های امریکا و چین در حوزه پاسیفیک، امکان تسری رقابت‌های ژئوپلیتیک این دو کشور به منطقه خاورمیانه وجود دارد. شاید در چارچوب این سناریو باشد که باید توجه کنیم که «حضور نیروهای دریایی و پایگاه‌های امریکا در خلیج‌فارس نه صرفا برای حفاظت از کشورهای نفت‌خیز منطقه بلکه به‌صورت غیرمستقیم با هدف حمایت از متحدان امریکا در منطقه شرق آسیا صورت می‌گیرد. به این صورت که پایگاه‌های دریایی امریکا در خلیج‌فارس در واقع پایانه غربی سیستم ایمن‌سازی ارتباطات دریایی امریکا هستند. در این نگاه منطقه خاورمیانه و شرق آسیا، صحنه تئاتر واحدی برای عملیات سیاسی و نظامی امریکاست.» (میاکی، 2017)

به نظر می‌رسد پیامدهای راهبردی بلندمدت ارتقا جایگاه چین به عنوان یک نیروی دریایی در خاورمیانه؛ اقیانوس هند و حتی دریای مدیترانه ازجمله نیاز این کشور به ایجاد پایگاه‌های دریایی در این مناطق، به چند مساله بستگی خواهد داشت: «چشم‌انداز کلی ژئوپلیتیک در خاورمیانه؛ سطح حضور نیروهای امریکایی در خلیج‌فارس(ازجمله به دلیل احتمال مواجهه با احساسات انزواگرایانه در داخل امریکا)؛ سطح اطمینان کشورهای حوزه خلیج‌فارس از استمرار حضور امنیت ساز امریکا؛ سطح خواست و تعهد امریکا در چارچوب سیستم ایمن‌سازی ارتباطات دریایی؛ سطح همکاری بین روسیه و چین و ماهیت رقابت استراتژیک امریکا و چین در شرق آسیا.» (میاکی 2017) در واقع علاوه بر توانایی نظامی امریکا و چین، توانایی آنها در به دست آوردن و نگهداری از پایگاه‌های نظامی و تاسیسات پشتیبانی دایمی نیروهای دریایی در نزدیکی و حتی داخل آب‌های خلیج‌فارس نیز در رقابت‌های آینده بین چین و امریکا حیاتی است.

حضور چین در منطقه خاورمیانه در بازه زمانی بلندمدت را می‌توان در قالب سناریو ایجاد سازوکارهای پیچیده‌تر همکاری چین و امریکا نیز به تصویر کشید. در قالب این سناریو می‌توان متصور شد که ازجمله با توجه به کاهش نیاز امریکا به انرژی خاورمیانه، انگیزه و فرصت بیشتری برای مشارکت بیشتر مالی و نظامی چین در امنیت خاورمیانه فراهم شود و همکاری‌های آینده امریکا و چین به گذار به ترتیباتی پیچیده‌تر با همکاری این دو کشور ازجمله در حوزه حفاظت از مسیرهای دریایی منجر شود.

منبع: شمس