دولتها و بحرانها
فراز جبلی
مشاور سردبیر
یکی از سوالات تستهای روانشناسی برای پی بردن به مشکلات روحی افراد این است: «آیا در بحرانها بیشتر احساس زنده بودن میکنید؟» شاید به نظر ساده بیاید ولی بسیاری از افراد زمانی که با بحرانی جدی در زندگی خود روبهرو میشوند بیشتر عزم خود را جزم میکنند و دست به اقداماتی میزنند که در شرایط عادی تصور توان چنین اقداماتی از آنها نمیرفت. مشکل از جایی شروع میشود که این افراد صرفا در بحرانها دارای هویت هستند و زمانی که همهچیز آرام است دیگر احساس زنده بودن نمیکنند.
این پدیده شناخته شده در علم روانشناسی در دولتها و ملتها نیز دیده میشود. نگاهی به تاریخ معاصر ایران نشان میدهد موفقترین دولتها صرفا در زمان بحرانها و زمانی که مشکلات جدی در جامعه وجود دارد، شکل میگیرند. به دولتهای موفق ایران نگاه کنیم. پس از انقلاب، دولت زمان جنگ بهدلیل شرایط حساس موفق بود و حتی از نظر اقتصادی ما شرایط نسبتا مساعدی -باتوجه به شرایط آن زمان- در دولت را تجربه کردیم. دولت مرحوم هاشمیرفسنجانی زمانی که روی کار آمد بهخوبی متوجه ضعف در زیرساختها بود و بهدلیل بحران زیرساختها بهعنوان دولت سازندگی، کارهای بزرگی انجام داد. اما همین دولت در سالهای پایانی و زمانی که دیگر مساله زیرساختها بحرانی نبود، نتوانست نظر عمومی جامعه را به خود جلب کند و انتقادهایی از دولت مطرح میشد. درنهایت نیز دولت بعد با شعارهای فرهنگی-اجتماعی از مردم رای اعتماد گرفت.
در دولت تدبیر و امید نیز همین شرایط صادق است. دولت روحانی در شرایطی بحرانی و در وضعیتی نابسامان شکل گرفت. نامگذاری دولت بهنام تدبیر و امید بهخوبی نشان میداد که وضعیت تا چه حد بحرانی است و مردم تا چه اندازه از آینده اقتصاد ناامید بودند. چهار سال قبل صورتمساله بهخاطر وضعیت تورم لجام گسیخته، رشد اقتصادی منفی، تولید کمتر از یکمیلیون بشکهیی نفت و نوسانات شدید نرخ ارز مشخص بود. دولت بحران را حس میکرد و میدانست برای حل آن چه باید بکند.
همان دولت امروز پس از چهار سال نمیداند چه برنامهیی دارد. از زمان پیروزی در انتخابات روحانی نزدیک به 6 ماه سپری شده است اما هنوز مشخص نیست برنامههای اقتصادی دولت به کدامین سوی قرار است حرکت کند؟ اکثر وزرا به کارهای روزمره مشغول هستند و کمتر کسی به این سوال پاسخ میدهد که در 1400 قرار است این دولت کدام مشکل اصلی را حل کرده باشد. در حقیقت چون یک بحران اساسی در اقتصاد وجود ندارد یا لااقل از سوی دولتمردان احساس نمیشود پس کسی نیز به سمت تعریف مساله و ارائه راهکار نمیرود.
در حالی که به اواسط پاییز رسیدهایم و مدتها از رای اعتماد به وزرا گذشته است هنوز معاونان وزرا بهصورت کامل تعیین نشدهاند و فعالان اقتصادی نمیدانند معاونان باقیمانده از دولت قبل قرار است به کار خود ادامه دهند یا اینکه شاهد تغییرات خواهیم بود. تقسیم وظایف میان وزرای اقتصادی خیلی روشن نیست. بحث کاپیتان تیم اقتصادی دولت که در ابتدای تعیین سمتها از سوی کارشناسان مطرح میشد، اینبار خود را در شکل سکوتی عجیب میان مدیران عالی اقتصادی نشان میدهد.
همه این مسائل به این دلیل است که دولت بحرانی جدی را پیش روی خود نمیبیند در حالی که بحرانهای آتی بسیار نزدیکتر از آن است که دولت و دولتها برآورد میکنند.
دولتهای ایران به بیماری تاریخی دچار هستند که اقدامات آنها به جای اینکه کنش باشد از جنس واکنش است. مشکل این است که این واکنشها بنا به ماهیت نه در مسیر توسعه بلکه در مسیر حل بحرانهای روزمره است و طبیعتا نمیتواند در بلندمدت ما را به سمت یک هدف مناسب حرکت دهد. برنامههای توسعهیی پنج ساله ایران بنا به همین مشکل هیچگاه حتی به 50درصد اهداف نیز دست پیدا نکردهاند و نمیکنند. در این دولت نیز به نظر میرسد هیچ اقدام خاصی صورت نخواهد گرفت مگر آنکه جبر زمانه و اقدامات خصمانه کشورهای دیگر و شرایط منطقه دولت را مجبور به حرکت کند.