سنت مالوف دیکتاتورها

۱۳۹۶/۰۸/۳۰ - ۰۰:۰۰:۰۰
کد خبر: ۱۱۱۳۴۱

 بهاره مهاجری   

معاون سردبیر

روز گذشته حزب حاکم بر زیمبابوه از رابرت موگابه رییس‌جمهور این کشور خواست تا از ریاست‌جمهوری رسما کناره‌گیری کند در غیر این صورت با استیضاح مواجه خواهد شد. این آخرین پرده از اتفاقی بود که هفته گذشته آغاز شد و بار دیگر نگاه‌ها را به سوی موضوع «جباریت و دیکتاتوری» و «دموکراسی» سوق داد. شاید آخرین باری که دنیا با مورد اینچنینی برخورد کرد، به حدود 27 سال پیش یعنی برکناری و اعدام چائوشسکو، دیکتاتور رومانی و همسرش، برگردد. پس از آن جهان شاهد حذف دیکتاتورهایی از نوع موگابه نبوده است.

رابرت موگابه که خود را تنها مبارز علیه امپریالیسم در قاره آفریقا می‌داند، احتمالا تصور هم نمی‌کرد که بعد از 37 سال حکمرانی بر کشور زیمبابوه اینچنین خوار و ذلیل از تخت حکومت به زیر کشیده شود؛ آن هم به بهانه‌یی نازل: انتقال قدرت به همسری که 40 سال از او کوچک‌تر است و زمانی منشی او بوده است. می‌گویند یک بار در تاریخ، چنین انتقال قدرتی با کودتا و قتل روبه‌رو شده است آنجا که حدود 41 سال قبل از میلاد مسیح، کالیگولا امپراتور روم می‌خواست اسب خود را کنسول روم کند که این تصمیم سبب شد روز بعد به قتل برسد و قدرت به عمویش منتقل شود. حال 2050 سال بعد از آن ماجرا، تصمیم انتقال قدرت از رابرت موگابه 93 ساله به گریس موگابه 53 ساله چنین اتفاقی را رقم زد.

 تاکمن تاریخ‌نگار امریکایی در کتاب مشهور خود «تاریخ بی‌خردی» به تحلیل نگاه و اخلاق جباران و دیکتاتورانی می‌پردازد که به سرنگونی آنها یا دست کشیدن از مستعمرات منجر شده است. مهم‌ترین دلیلی که باربارا تاکمن برای سرنگونی این جباران مطرح می‌کند، این است که آنها چنان سرمست قدرت می‌شوند که به نصایح مشاوران امین خود اهمیت نمی‌دهند. قطعا در کنار موگابه هم افراد و مشاورانی امین بوده‌اند که به وی پند دهند، اما حاصل سرنگونی‌اش بود چه آنکه او هم بنا به سنت مالوف جباران گذشته به اندرز مشاوران خود بها نمی‌داد.

داستان دیکتاتوری موگابه البته از نوع مدرن آن بود. او انتخابات برگزار می‌کرد (مانند سال 2008 که رقیب او در انتخابات ریاست‌جمهوری برنده شد) اما با سرکوب مخالفان خود را رییس‌جمهور می‌خواند. او تا جایی به علم مدرن تن می‌داد که پایه‌های حکومتش را قوی کند، نه بنیان‌های کشورش را. به عنوان مثال از اوایل سال 2006 درآمدهای دولت زیمبابوه بنا به عللی رو به کاهش نهاد و دولت به جای آنکه به سمت درآمدهای جایگزین و کاهش هزینه‌های سرسام‌آور ارتش و نهادهای سرکوب زیمبابوه برود، اقدام به چاپ پول کرد. معروف است که گیدون گونو رییس کل بانک مرکزی زیمبابوه در همان زمان اظهار داشته بود که «علم سنتی اقتصاد در این کشور جواب نمی‌دهد. ما نیاز به پول داریم بنابراین من امضا می‌کنم و پشت سر هم پول چاپ می‌کنیم.» نتیجه این کار سقوط ارزش پول ملی و تورم لجام‌گسیخته بود.

 بقیه اقدامات موگابه برای کشورش نیز مانند همین تصمیم چیزی جز بدبختی به بار نیاورد. در سال 1980و زمانی که موگابه بر سر کار آمد، درآمد سرانه هر زیمبابوه‌یی حدود 1200دلار بود. این رقم تا سال 1998 ادامه داشت اما پس از تکمیل پایه‌های دیکتاتوری موگابه این رقم سیر نزولی پیدا کرد و در سال 2008 به 400دلار رسید. در حال حاضر این رقم به 1000دلار رسیده که از لحاظ اسمی پایین‌تر از سال 1980 است و از لحاظ قیمت واقعی بدون شک به اوایل سال 1970 برمی‌گردد؛ یعنی 57 سال عقب‌ماندگی. در همین حال مقایسه وضعیت دو کشور مشابه با زیمبابوه یعنی کنیا و غنا، نتایج ملموس دیگری از تبعات دیکتاتوری موگابه به دست می‌دهد: درآمد سرانه در کنیا و غنا در سال 1980 زیر 1000دلار بود اما اکنون در غنا این رقم به 1600 دلار و در کنیا به 1200دلار رسیده است.  مقایسه دیگری که می‌توان صورت داد، در رابطه با سن امید به زندگی است. در سال 1980 سن امید به زندگی هر زیمبابوه‌یی 60 سال بود که این نسبت در کنیا 59 و در غنا 53 سال بود. در سال 2000 سن امید به زندگی هر زیمبابوه‌یی به 44 سال رسید در حالی که هر غنایی 57سال و هر کنیایی 51سال امید به زندگی داشت. در سال 2015 این نسبت در زیمبابوه به 60 سال، در غنا به 63.5 سال و در کنیا به 68 سال رسیده است.

این شاخص‌ها و نیز مهم‌ترین شاخص دیگر که فقر اقتصادی است، نشان می‌دهد زیمبابوه که زمانی در بدو ریاست موگابه جزو کشورهای ثروتمند قاره آفریقا بود، در حال حاضر پنجمین کشور فقیر جهان است و این دستاورد جز به دست یک دیکتاتور حاصل نشد. دموکراسی شاید معایب زیادی داشته باشد اما اگر حق انتخاب با مردم زیمبابوه بود، آنها سال‌ها پیش، خود را از دست موگابه خلاص می‌کردند.