روز واقعه پادگان لویزان

بیستم آذر سال 57 و در شرایطی که راهپیمایی بزرگ روز عاشورا علیه شاه در خیابانها در جریان بود، اتفاقی افتاد که خبر آن همه را شگفتزده کرد. خبر این بود؛ در پادگان لویزان محل گارد شاهنشاهی یک افسر، دو درجهدار و دو سرباز وظیفه، هنگامی که افسران و درجهداران مشغول صرف غذا بودند آنها را به رگبار مسلسل بستند. در این حمله مسلحانه حدود 35نفر کشته و 130نفر زخمی شدند.
اینکه این افراد به چه گروه و جریانی وابسته بودند هیچ اطلاعاتی در دسترس نیست. اما آنچه مشخص بود، رژیم پهلوی و شخص شاه از این اتفاق ضربه مهلکی خورد چراکه وقتی در گارد شاهنشاهی چنین اتفاقی رخ دهد، احتمال هر گونه کاری علیه شاه هم وجود داشت.
این حرکت خودجوش و کور اثر بزرگی در تسریع انقلاب گذاشت. چراکه پشت گوش شاه و در جایی اتفاق افتاده بود که همه امید و تکیهگاه او بود. شاه و خانوادهاش بعد از این حادثه از نظر روحی به شدت ضربه دیده و تصمیم به ترک ایران گرفتند.
امیر سرتیپ محمدرضا رحیمی از در این زمینه گفته است:«یکی از افسران گارد که مامور حفاظت شاه بود، بارها میگفت من در دو قدمی او هستم، اجازه دهید کارش را تمام کنم. من با او مخالفت میکردم. میدانستم ردههای بالای انقلاب هم با این کار موافق نیستند. بعد از سقوط رژیم زمانی که سرپرست وزارت دفاع بودم، روزی در بهشت زهرا دو سنگ قبر که کمی مرتفعتر بود، توجه مرا جلب کرد. متعلق به درجهدار و سرباز حادثه ناهارخوری گارد بود. فردای آن روز پرونده آنان را خواستم. دیدم کاری برایشان نشده است. دستور دادم برای هر دو نفر حقوق شهید برقرار شود و به بستگانشان اطلاع دهند با مبالغی که به آنان تعلق میگیرد، دیه کشتهشدگان و خسارتدیدگان آن واقعه را بپردازند و حلالیت بطلبند.» بهگفته سرتیپ رحیمی «گرچه اقدام عاملان تیراندازی از لحاظ سیاسی و تضعیف روحیه رژیم ستمشاهی و تقویت روحیه انقلابیون بسیار مهم و موثر بود ولی به لحاظ شرعی و قانونی چون متکی به مجوز نبوده است، جرم و گناه محسوب میشود.»
در روز عاشورای سال 57 گارد جاویدان و لشکر گارد مانند سایر یگانها در آمادهباش کامل بوده و هلیکوپترهای بیشتری نسبت به روزهای قبل در محوطه پادگان لویزان به زمین نشسته بود. به نظر میرسد این چند جوان انقلابی تحت تاثیر شایعه بمباران تظاهرات و احتمال شکلگیری کودتای هایزر به عنوان یک حرکت بازدارنده به این اقدام دست زده بودند.
