آوازهخوان نه آواز
فراز جبلی
مشاور سردبیر
یکی از وزرای سابق امور اقتصادی و دارایی که خود استاد یکی از دانشگاههای مطرح کشور محسوب میشود در جلسهیی خصوصی مطرح میکرد که مشکل اصلی اقتصاددانان دانشگاههای ایران این است که به جای ارائه راهکارهای اجرایی به تبیین مساله میپردازند. علل زیادی را میتوان به عنوان دلایل چنین اتفاقی جستوجو کرد.
اول اینکه هنوز بسیاری از اقتصاددانان و مسوولان اقتصادی در شناخت صورتمساله با یکدیگر متفقالقول نیستند و یک نظر جمعی درباره اهمیت خطرهایی که اقتصاد ایران را تهدید میکند وجود ندارد. هنوز شناخت دلیل بسیاری از مشکلات بین اقتصاددانان محل بحث است.
دلیل دوم پیچیدگی و فاصله زیاد میان شناخت مساله و ارائه راهکار است. اقتصاد ایران بیماری است با مشکلات زیاد که شاید بتوان برای هر یک از بیماریها راهکاری داد اما این راهکارها بر بیماریهای دیگر وی اثر میگذارد و همین موضوع تصمیمگیری درباره راهکار را با چالش روبهرو میکند. اقتصاددانی که به حدی از شناخت از اقتصاد ایران رسیده است که مشکل را تبیین کند به خوبی میداند هر راهکار ممکن است بر بخش دیگری از اقتصاد اثر گذارد و آسیبهای جانبی راهکار یک مشکل زیان آن را بیشتر از سودش کند. شاهبیت صحبتهای مطرح شده در دومین کنفرانس اقتصاد ایران که روز گذشته مطرح شد همین بود؛ اقتصاد ایران با ابرچالشهایی روبهرو است که نمیتوان آنها را به صورت جداگانه دید و راهکاری مجزا از هم داد بلکه باید جواب را به صورت یک مجموعه و در کنار یکدیگر دید.
در کنفرانس دیروز هم بخش مهمی از صحبتها درباره تبیین مساله بود اما تا حدی راهکارهایی نیز ارائه شد. البته این نخستینبار نیست که اقتصاددانانی به ارائه راهکارهای اجرایی مبادرت میکنند. در 4سال اول همین دولت نیز چند برنامه اجرایی مانند بسته خروج غیرتورمی از رکود ارائه شد. مسعود نیلی به عنوان مشاور رییسجمهور در کنفرانس دیروز بحثهایی را مطرح کرد و تیم نیاوران تلاش زیادی دارد که نسخهیی جامع برای کلاف سردرگم اقتصاد ایران مطرح کند. اما چالش سومی پیشروی تمام دولتمردان به ویژه مسوولان دولت فعلی است که باعث میشود بسیاری از اقتصاددانان به جای ارائه راهکار، صرفا به سبک اقتصاد اثباتی صرفا به تبیین مساله بپردازند و به نظر میرسید حلقه مفقوده بحثهای مطرح شده در کنفرانس دیروز بود. مساله اصلی این است که حتی در صورت داشتن نسخهیی حیاتبخش برای اقتصاد ایران مدیران اجرایی کشور توان اجرای راهحل را دارند؟ مشکل اقتصاد ایران تنها شناخت و شناسایی راهحل نیست بلکه اجرای این راهحل مطمئنا از اهمیتی به اندازه خود راهحل یا حتی بیشتر برخوردار است. آیا مدیران اجرایی، معاونان وزرا و مدیران میانی توانایی اجرای سیاستهای صحیحی که ممکن است ارائه شود را دارند؟
این مشکل صرفا برای این دولت نیست. چه اتفاقی برای سیاستهای کلی اصل44 قانون اساسی رخ داد؟ سیاستهای درستی که در برنامه سوم و چهارم نوشته شد چرا مغفول باقی ماند؟ میوه خصوصیسازی چرا خصولتیها شدند؟ قوانین درستی که به تصویب میرسد چرا در اجرا به شکلی دیگر اجرایی میشود؟
شناخت مساله بسیار درست است اما در کنار شناخت مساله باید محدودیتهای اجرایی را نیز در نظر گرفت. بخش مهمی از ابرچالشهایی که امروز درباره آنها حرف میزنیم زاییده تفکرات مدیرانی است که در دولت به فعالیت میپردازند. آیا میتوان انتظار داشت که همین بدنه اجرایی اقدام به تغییرات براساس برنامههای اقتصادی جدید کشور کند؟
راهکارهای ارائه شده در کنفرانس دیروز در جای خود قابل نقد و بررسی است اما نکته مغفول در این میان این است که قبل از هر اقدامی باید بخش دولتی پالایشی اساسی شود. ابرچالشی مانند بودجه به دلیل هزینههای جاری دولت است و با توجه به محدودیت منابع هیچ راهحلی جز کوچک شدن و چالاکی دولت در پیشرو نیست. در بخشهای دیگر مانند نظام بانکی یا صندوقهای بازنشستگی یا حتی مسائلی مانند آب و محیط زیست نیز تا زمانی که دولت کارآمد و سالم نباشد هر سیاستی محکوم به شکست خواهد بود.