آبیِ بعید
الهه باقری
روزی روزگاری آسمان به شکل کاشیهای فیروزهیی رنگ بود. دستی نامریی هر روز شهر را گردگیری میکرد و دماوند را بر بالای طاقچه تهران مینشاند. باران پاییزی هم که سر وقت میآمد و بیسروصدا به وظیفهاش عمل میکرد. عکاسان هم برای نشان دادن آبی آسمان لازم نبود از فیلترهای مختلف روی لنزشان استفاده کنند. برج میلاد هم قد علم کرده و برای برج آزادی دست تکان میداد. آن سالها گذشته و اکنون گویا هوای پاک، روانه خانه سالمندان شده است. دیگر بارندگیها نمیتواند حریف آلودگی فرزند ناخلف این شهر باشد؛ البته اگر ببارد. تنها فقط در آلبوم میتوان نشانی از آبی آسمان یافت. انگار آسمان خاکستری تهران یکی از اعضای خانواده شهروندان شده و در شبکههای اجتماعی، کنار عکس غذا و سفر و یلدا جا خوش کرده است؛ آن قدر صمیمی که با طنز و خنده از آن حرف زده میشود... حتی مسوولان نیز تنها به دعایی اکتفا کرده و پرونده را میبندند. عابران هم از آنجایی که به شهر خاکستری عادت کردهاند، خستهتر از آن هستند که دلشان برای دیدن دماوند و آبی آسمان تنگ شود. سالها پیش وقتی حرف از آلودگی هوای تهران میشد و اخبار هوا را برای گروههای حساس، سالمندان و کودکان ناسالم اعلام میکرد، تصور میشد که یک بحران چند روزهیی در پیش است که به زودی برطرف میشود. هیچکس فکر نمیکرد روزی دیدن آسمان آبی شهر، رویایی دور از ذهن شود. این روزها اگر خبری از پاکی هوا منتشر شود همه میدانند که باید عکسهای یادگاری زیادی با این آسمان بگیرند. اورژانس بیمارستانها هم دیگر نگران بیماریهای ناشی از آلودگی هوا نیستند؛ «آلودگی که همیشه هست، تصادفی زیاده، اونها مهمترن. اگر هم کسی در این روزهای آلودگی حالش بد شد همینجا دکتر عمومی معاینهاش میکنه. کم پیش میاد بفرستیمش بخش. از همین اورژانس مرخص میشه. بالاخره هوا آلوده است دیگه. اگه کسی سابقه بیماری قلبی یا مشکل ریه داره بیرون نیاد، یا بره پیش متخصص خودش.» پرستارهای بخش قلب و ریه بیمارستان هم درگیر بیماران قدیمی خودشان هستند که به گفته پرستار بخش، پاییز و زمستان تعداد بستریها بیشتر میشود؛ «معمولا مریضهای قدیمی خودمان هستند که در فصل سرما بیشتر بستری میشوند. خیلی کم پیش میآید، کسی به دلیل آلودگی هوا بدون سابقه بیماری به بخش قلب و ریه بیمارستان منتقل شود. معمولا از همان اورژانس مرخص میشوند.» این ساده نگاه کردن به آلودگی هوا و معضلات آن فقط به کادر درمانی ختم نمیشود. در این روزها مردم زیادی با ماسکهای تهویه هوا در خیابان هستند و گرد و غبار و دود تهران را هم بخشی از زندگیشان میبینند. شبیه مادربزرگی که لرزش دستانش را پذیرفته و میداند نباید گلهیی کند؛ «خدا عمرش بده، دکتر خوبیه، سالهاست مریضشم. این ماسک نباشه که نمیتونم نفس بکشم. همیشه تو کیفم پره اسپری اکسیژنه. تو روزایی که آلودگی هوا زیاده اونها رو استفاده میکنم خیلی خوبه. میتونم پلهها را بالا، پایین برم. نباشه که خونهنشین میشم...» حتی متخصصهای قلب و ریه که در مطبهای شخصی طبابت میکنند، اگر بخواهند کمکی به بیمارانی که در آلودگی هوا دچار مشکل شدهاند بکنند، سریعترین زمان نوبتدهیشان یک ماهه است؛ «مریضهای وقتی خودمون آنقدر زیاد هستن که بین مریض هم وقت ویزیت نداریم. کسی بیاد خیلی حالش بد باشه خوشبینانهترین حالت اینه که یک ماه بعد نوبت بدیم. مخصوصا وقتهایی هم که هوا آلوده و سرد میشه دیگه جای سوزن انداختن نیست تو مطب.» به نظر میرسد، بحران آلودگی هوا آن قدر که اسمش ترسناک است، مساله مهمی نیست؛ آلایندهها چند صباحی مهمان ناخوانده شهر شدهاند و گاهی که ابری ببارد از شهر میروند و چون کبوتر جلدی چند ساعت نگذشته بازمیگردند. شاید به مردم مهماننواز شهر وابسته شدهاند. مگر چقدر جا میگیرند؟ عادت میکنیم.