نقدی بر نمایش «ماتیک قرمز»

۱۳۹۶/۱۰/۰۶ - ۰۰:۰۰:۰۰
کد خبر: ۱۱۳۷۰۴

فرزاد کریمی  

«ماتیک قرمز» این روزها در تالار استاد انتظامی خانه هنرمندان روی صحنه است. نویسنده و کارگردان نمایش، سودابه میرکریمی از بازیگران با سابقه سینما و تلویزیون است. میرکریمی در نوشتن نمایشنامه ایده‌یی بکر و بدیع را دستمایه کار خود کرده است. یک مربع عشقی که 3 شخصیت زن آن در کهنسالی کنار یکدیگر هستند و برای روبه‌رو شدن با شازده‌یی که زمانی علایق و ماجراهایی میانشان بوده است، نقشه می‌کشند. تمهید روایت‌شناسانه نمایشنامه، زمان‌پریشی آن است. بی‌تردید بدون چنین تمهیدی، نمایشنامه تا حد زیادی بار دراماتیک خود را از دست می‌داد. براساس نظریه ژنت، زمان‌ نمایشنامه گذشته‌نگر درون‌داستانی اصلی است. 3 کنشگر زن نمایش هر کدام با اختصاص زمان‌های تقریبا یکسان به بیان سابقه آشنایی‌ با شازده و وقایع بینشان می‌پردازند. نکته جالب‌توجه در این گذشته‌نگری این است که در پایان نمایش بیننده متوجه می‌شود، باز یک زمان نسبت به آنچه تاکنون می‌اندیشیده از زمان روایت عقب بوده است. این وقتی اتفاق می‌افتد که راوی(شازده) مرگ خود و اتفاقات بعد از آن را روایت می‌کند. اینجاست که بیننده درمی‌یابد تمام نمایش در یک تاخر زمانی روی داده است.   در زمینه کارگردانی باید گفت، پیشینه تلویزیونی کارگردان در نوع چینش میزانسن وی قابل مشاهده است. میزانسن این نمایش نوعا یادآور میزانسن تله‌تئاتر است. نوع دیالوگ‌نویسی نمایش نیز بدین‌سان است. گویی نویسنده و کارگردان همواره ‌نظر بیننده را به ‌صورتی محدودکننده در کار خویش رعایت کرده‌اند. شاید استفاده از پرده و نمایش فیلم روی آن راهکاری باشد که میرکریمی برای گریز از این نقطه کانونی نگاه به کار خود افزوده است.

 بازیگران زن را باید نقطه قوت این نمایش دانست. سهیلا غفاری‌راد در نقش ترلان، آغازکننده اشاراتی است که نقطه پیوند پازل‌های عشقی 3 زن با یک مرد به‌ شمار می‌رود. اشاراتی چون ماتیک قرمز که از نظر فرمی تکرارشونده است و از نظر مفهومی با کهنسالی شخصیت‌های زن همخوان است. غفاری‌راد تسلطش بر فن بیان را در ایفای نقش ترلان به ‌خوبی به کار می‌گیرد. همچنین فیزیک بدنی و چهره کلاسیکش او را مناسب نقشی ساخته که برایش در نظر گرفته شده است. این تناسب در تطابق شخصیت قمر با میرکریمی نیز دیده می‌شود و برای نقش گل‌نسا و سحر غمخوار به‌ میزان کمتری شاهد آن هستیم. بازی جاندار، حسی و پر از میمیک‌های تئاتری میرکریمی یکی از نقاط ممتاز این نمایش است ضمن اینکه بار عاطفی این نقش نیز به ‌دلیل تنش‌های درونی بیشتر آن پررنگ‌تر از سایر نقش‌هاست. سحر غمخوار نیز در یکی از نخستین اجراهای رسمی‌اش بر صحنه تئاتر، بازی قابل قبولی از خود ارائه می‌دهد. البته نباید از نظر دور داشت هم در نمایشنامه و هم در شیوه اجرا، ضروری است برای افزودن چیزی به آنچه همواره از نقش‌های مشابه گل‌نسا در ذهن مخاطبان وجود دارد، تمهیدی اندیشیده شود. تنها بازیگر مرد این نمایش، محمد طیب‌طاهر، اگرچه از نظر جنس صدا قدری با شاخصه‌های تئاتری فاصله دارد اما در مجموع بازی روان و بدون آسیبی از خود به نمایش می‌گذارد.

 از اجرای ساده و مطلوب صحنه که بگذریم به ‌نظر می‌رسد، وجود پرده نمایش فیلم در آغاز و پایان تئاتر کارکردی مناسب نیافته است. تصویرهایی از تهران قدیم در آغاز و تصویر زنان نمایش در پایان وقتی شازده از ایشان روایت می‌کند، کارکردی نیست که در طراحی صحنه مینی‌مالیستی اجرا توجیه قابل قبولی داشته باشد.

 ماتیک قرمز، پشت اجرای بدون غلو و نسبتا ساده‌اش، مفاهیمی را به مخاطب منتقل می‌کند که درد ریشه‌دار جامعه ماست. تضاد جزم‌گرایی سنتی با تجددگرایی در اندیشه در تقابل ترلان و مادر شازده و تسلط سنت‌گرایی آمرانه بر توان انتخاب یک زندگی امروزی در تقابل قمر و شازده ازجمله این مفاهیم است. البته در آخر اخلاق بر سنت یا مدرنیته هر دو چیره می‌شود و قمر به دست شازده عاقبتی خوش می‌یابد؛ عاقبتی که نه‌ از قدرت شازده که از تواناتیک ترلان و قمر و در واقع از خودگذشتی ایشان منشأ گرفته است. «ماتیک قرمز» دعوت به این اخلاق‌گرایی است.