اشتغال صنایع بالادستی از واقعیتها تا چشماندازها
احسان سلطانی
تحلیلگر اقتصادی
بهطور کلی ایجاد اشتغال در صنایع پاییندستی ارتباط مستقیمی به وجود صنایع بالادستی ندارد، مگر اینکه از نظر قیمت، کیفیت و شرایط تامین و همچنین وجود مشارکت و همکاری در طول زنجیرههای ارزش صنعتی (Supply Chain Partnership)، شرایط ترجیحی و مزیتهای رقابتی مشهود و نامشهود به سود صنایع پاییندستی و مصرفکنندگان وجود داشته باشد. پشتیبانی همهجانبه دولتها با دستکاری فضای فعالیت و رقابت در سه دهه اخیر ضمن آنکه موجب شده صنایع بزرگ بالادستی از رشد سریعی برخوردار شوند، از سوی دیگر فعالیت صنایع پاییندستی اشتغالزا (Labour-Intensive) را تضعیف و تحدید کرده است.
سازوکار رانتی صنایع بالادستی و عملکرد غلط و پراشتباه مدیران انتصابی موجب شده که این صنایع به جای نعمت به نقمت برای صنایع پاییندستی مبدل شوند. بنگاههای صنایع بالادستی که تحت عنوان بخش خصوصی اما به کام ذینفعان در دولتها اداره میشوند، اصولا در جهت اهداف و منافع خاص خود، گروهها و لابیهای پشتیبان حرکت میکنند و توجه چندانی به مشارکت و حمایت از صنایع پاییندستی ندارند. هنگامی ایجاد صنایع مادر بالادستی منجر به حمایت از صنایع داخلی و رشد آنها میشود که عملکرد این صنایع موجب شود، مواد اولیه مورد نیاز صنایع داخلی به قیمت و شرایط بهتر از رقبای خارجی تامین شود. سوال این است که طی نزدیک به سه دهه فعالیت بنگاههای بزرگ بالادستی، با وجود تامین مواد اولیه و انرژی بسیار ارزان و حمایتهای متنوع دولتی، چرا تاکنون این موضوع محقق نشده است؟ بهطور کلی این بنگاهها با فروش داخلی به بهای گران و از سوی دیگر صادرات با بهای ارزان به جای اینکه نقش صنایع مادر بنگاههای تولیدی پاییندستی داخلی را ایفا کنند، به صنایع مادر بنگاههای تولیدی خارجی مبدل شدهاند. بسیاری از این بنگاهها با فروش داخلی به بهای گران، در واقع از صنایع پاییندستی داخلی مالیات گرفته و از سوی دیگر با ارزانفروشی صادراتی از محل درآمد گرانفروشی داخلی به صنایع خارجی یارانه میدهند.
هماکنون بر اساس آمارهای رسمی، صنایع بزرگ بالادستی نه تنها کاملا از رکود خارج شده که حتی وارد فاز رونق نیز شدهاند، اما با وجود این، صنایع پاییندستی کماکان در رکود به سر میبرند. تراز مصرف فولاد و محصولات پتروشیمی کشور نشان میدهد که با کاهش شدید مصرف داخلی و از سوی دیگر افزایش صادرات، شرایط رکودی در صنایع پاییندستی و بخشهای مصرفی بهشدت تشدید شده است. در سالهای اخیر تامین مواد اولیه با بهای 15 تا 40درصد بالاتر از بهای جهانی (یا صادراتی) موجب شده که نه تنها تولیدکنندگان صنایع پاییندستی نتوانند از رکود خارج شوند که بخش مهمی از اشتغال آنها نیز ریزش کند. در این شرایط با توجه به تاثیر مستقیم بهای مواد اولیه عرضه شده توسط صنایع بالادستی روی قیمت فروش و به تبع آن تنزل قدرت رقابتی و حجم فروش و در نهایت کاهش فعالیت واحدهای صنعتی پاییندستی، نظر به تامین مواد اولیه گران و غیررقابتی دهها هزار شغل در صنایع پاییندستی از دست رفته است. در مجموع حمایت غیررقابتی و رانتی دولت از صنایع بزرگ بالادستی موجب شده که کم و بیش در حدود اشتغال ایجاد شده در آنها، اشتغال در صنایع پاییندستی از بین برود.
در شرایطی که فلسفه وجودی توسعه صنایع بزرگ بالادستی که اصولا منابعبر (Resource-Based) و سرمایهبر بوده و با ایجاد ارزش افزوده پایین (در مقایسه با صنایع پاییندستی) و آلایندگی محیط زیست بالا، در اصل حمایت از توسعه صنایع پاییندستی اشتغالزا و با ارزش افزوده بالا محسوب میشود، مشخص نیست که چرا با وجود عدم تکمیل حلقههای صنایع پاییندستی، همچنان محور توسعه صنعتی کشور صنایع بالادستی است. موضوع کلیدی این است که با وجود نبود توزیع عادلانه رانت منابع و انرژی در صنایع پاییندستی، با وضع عوارض و مالیاتهای بالا و نامتعارف از واردات مواد اولیه و در نتیجه امکان گرانفروشی داخلی توسط صنایع بزرگ، در اصل از صنایع پاییندستی مالیات گرفته شده و به صنایع بالادستی رانت داده میشود. بنابراین در مجموع میتوان ادعا کرد، عملکرد کنونی صنایع بالادستی برای صنایع پاییندستی، بیش از آنکه نعمت باشد، نقمت است.