فرهنگ فساد در فوتبال
مولف| سایمون کوپر|
مترجم| علی امیری|
نیویورک ریویو آو بوکز- سحرگاه ۲۷ مه سال ۲۰۱۵، پلیس سوییس به هتل پنجستاره باراُلاک در زوریخ یورش برد و هفت مقام ارشد فدراسیون بینالمللی فوتبال (فیفا) را بازدداشت کرد. دیوید کان، روزنامهنگار گاردین نوشت «برخی از آنها از طریق درهای پشتی بهدرون ماشینهای آماده برده شدند و به دست خدمه باملاحظه هتل که ملحفههای باراُلاک را جلوی آنها گرفته بودند، از دوربین عکاسها در امان ماندند.»
عملیات پلیس سوییس با همکاری اف.بی.ای بود؛ جیمز کومی، رییس وقت اف.بی.آی، در وصف متهمان گفت که آنها «فرهنگی از فساد و طمع را گسترش دادهاند». همانطور که کان در سقوط خاندان فیفا بازگو میکند، بخش بزرگی از تحقیقاتی که از سال ۲۰۱۱ آغاز شده، درباره انتخاب روسیه برای میزبانی جامجهانی ۲۰۱۸ و قطر در سال ۲۰۲۲ توسط فیفاست. روشدن پرداختهای مبهم هنوز ادامه دارد.
یورشهای سحرگاهی برای بسیاری از ناظران مایه دلگرمی بود: ایالات متحده در مقام پلیس جهان هنوز میتوانست تبهکاران بینالمللی را دستگیر کند. اما با گذشت دو سال گویا اوضاع طور دیگری پیش میرود. اصلاحات گستردهیی در فیفا صورت نگرفته و کشورهای غربی برای اجبار این نهاد به تغییر ناتوان بهنظر میرسند. گزارشهای کان طولانیتر از تحلیلهای اوست. بااینحال، کتاب او نشان میدهد که حماسه بدنه مدیریت فوتبال جهان، حکایت از تغییرات ژئوپلیتیکی، بهویژه زوال غلبه سیاسی و اقتصادی غرب داشته است.
قوانین اکثر ورزشهای تیمی در بریتانیای عصر ویکتوریا وضع شده و عمدتا به این امید که حواس پسرمدرسهایها را از خودارضایی پرت کنند. اما بریتانیاییها فایده چندانی در رقابت با خارجیها نمیدیدند و تعداد زیادی از بدنههای ورزشی بینالمللی به دست فرانسویها خلق شدند. فدراسیون بینالمللی فوتبال نیز در سال ۱۹۰۴ در پاریس و با مشارکت هفت کشور اروپای قارهیی بنیان نهاده شد. فیفا قوانین فوتبال را کنترل و بر فدراسیونهای ملی نظارت میکرد. اما همیشه ساماندهنده ضعیفی بود و قدرتی روی باشگاههای حرفهیی نداشت. خاستگاه قدرتش یگانه مایملک آبرومندش بود: جام جهانی مردان که هر چهار سال یکبار برگزار میشود و نخستین دوره این بازیها در سال ۱۹۳۰ در اروگوئه بود.
در سال ۱۹۳۲ مقر فیفا به کشور بیطرف و دارای مرکزیت جغرافیایی سوییس منتقل شد. فیفا تا دهه ۱۹۷۰ باشگاهی برای جنتلمنهای اروپایی باقی ماند و رهبری آن با پیرمردانی بود که به ایدئالهای ویکتوریایی بازی جوانمردانه و آماتوریسم باور داشتند. سر استنلی راوس، معلم ورزش بریتانیایی که در سال ۱۹۶۱ رییس فیفا شد، بابت کارش حقوقی دریافت نمیکرد. از فوتبال زنان ممانعت میشد: فدراسیون فوتبال انگلستان عملاً آن را از ۱۹۲۱ تا ۱۹۷۱ ممنوع کرد. پس از استعمارزدایی، کشورهای آسیایی و آفریقایی به فیفا پیوستند. راوس -حامی آپارتاید در آفریقای جنوبی- وزش بادهای تغییر را حس نکرد. در سال ۱۹۷۴، تاجر برزیلی، ژائو هاولانژ، که پشتوانه خطمشی کارزارش کشورهای جهانسومی بودند، طی انتخاباتی برای ریاست فیفا او را شکست داد. بنابه گفته دیوید گلدبلات، مورخ ورزشی، راوس بازنشسته شد، مستمری نپذیرفت و ایده نامگذاری کاپ جام جهانی به نام خود را خودپرستانه یافت و آن را رد کرد. هاولانژ که با صورت استخوانی و جدیاش فیفا را حدود ربع قرن اداره کرد، رییس دورهیی بسیار متفاوتی بود. او که در المپیک سال ۱۹۳۶ که هیتلر آن را برگزار کرد شناگر بود، تحتتاثیر کارآمدی آلمان نازی به وطن بازگشت. بعدها او در کار ساماندادن به تیم ملی فوتبالِ همیشه برنده برزیل در اواخر دهه ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ صلابت بهخرج داد. هاولانژ یکبار گفت که تحت ریاست او «میتوان اداره فیفا را بینقص دانست». او با همه مثل دونپایهها رفتار میکرد. گلدبلات مینویسد «وقتی روپرت مرداک بدونِ دعوت وارد اتاق وی.آی.پی در جامجهانی ۱۹۹۴ شد تا قرارملاقاتی از هاولانژ بگیرد، با سردی تحقیر و عذرش خواسته شد.»
اما هاولانژ از قدرت رسانه آگاه بود و طی زمامداریاش تلویزیون موجب دگردیسی فوتبال شد. او فهمید که فوتبال کیفیتی دارد که آن را قادر میسازد تا در هر جامعهیی مومنانی داشته باشد. یک قرن پیشازآن نیز بریتانیاییها این بازی را با سرعتی خیرهکننده صادر کرده بودند. برای ذکر یک مثال، میتوان به مرد 21ساله انگلیسی، فردریک رِئا، اشاره کرد که کشتیاش در سال ۱۸۸۹ در جزیره اسکاتلندی دورافتاده ساوثیوئیست پهلو گرفت تا در آن به مدیریت مدرسه اشتغال یابد. چند سال بعد دو برادرش به ملاقات او رفتند و یک توپ چرمی نیز با خود بردند. طی دو دهه، فوتبال سراسر ساوثیوئیست را فتح کرد. راجر هاچینسون، نویسنده انگلیسی، مینویسد شینتی ورزشی با چوب که ۱۴۰۰ سال در آنجا بازی میشد «بهآسانی پاکشدنِ گچ از چهره جزیره پاک شد.»
بازی فوتبال کمخرج و فهم آن آسان بود، اما ازلحاظ تاکتیکی پیچیدگی داشت. نمایشِ شکوهِ جسمانی در آن یادآور رقص بود. با تماشای بازی بازیکن بزرگی مثل لیونل مسی آرژانتینی، شما میتوانید شاهد نوعی از نبوغ بشری باشید که فهم آن سادهتر است از فهم نبوغ کسی مثل آینشتاین یا پیکاسو. بهصورت سنتی، هر کشور سبک بازی خاص خود را داشت که عموماً بازتابی از شخصیت ملی دانسته میشد: تلاش جنگجویانه انگلستان یا رقص سبکپای برزیلی. شهروندان هر کشوری، زمانیکه تیمشان در جام جهانی بازی میکرد، احساس میکردند کشورشان تجسد یافته است. آن 11 مرد جوان در پیراهنهای پلاستیکی از پرچم زندهتر، و از تولید ناخالص داخلی ملموستر بودند. ملت خود را روی مبلها نیز متجسد میساخت: در بسیاری از کشورها پربینندهترین برنامههای تلویزیونی بازیهای تیم ملی آنها در جام جهانی است. عشق به ورزش همیشه با جستوجوی آبروی ملی آمیخته است. جام جهانی ردهبندی بدیلی برای جایگاه جهانی فراهم میکند که تا به اینجا ایالات متحده در آن بازنده و برزیل ابرقدرت بوده است. از زمان موسولینی، حاکمان به وقار تیم برندهشان چسبیدهاند. در سالهای اخیر که این ورزش به هر گوشه زمین سرایت کرده است، تیمهایی که هرگز نمیتوانند برنده این مسابقات باشند رویای میزبانی آن را در سر پروراندهاند. در اوایل دهه ۱۹۸۰ هاولانژ مسابقات را گسترش داد و جای بیشتری برای تیمهای آفریقایی و آسیایی باز کرد. درنتیجه حق پخش و حمایت مالی از جام جهانی ارزشمندتر از همیشه شد. اما کارمندان فیفای کوچک آقای هاولانژ فاقد مهارتهای لازم برای بازاریابی آن بودند (در سال ۱۹۷۴، مقر سازمان در زوریخ دوازده کارمند داشت) . هورست داسلر که پدرش بنیانگذار کارخانه تولید انبوه کفشهای فوتبال آدیداس بود، شرکتی که دامنه عملیاتیاش از فیفا خیلی وسیعتر بود بسیاری از حقوق را مستقیماً از هاولانژ خرید. داسلر به او زیرمیزی میداد و این برزیلی، کیفهای پر از پول نقد را بین ریو و زوریخ در قسمت درجه یک هواپیما جابهجا میکرد.
هیچکس مزاحم هاولانژ نشد. روزنامهنگارهای معدودی مدیریت ورزشی را پوشش میدادند. نکته دیگری با همان اهمیت این بود که سوییس، با سنت مخفیکاری و رازداری بانکیاش بهندرت مقرراتی برای انجمنهای ورزشیای که در خاکش مستقر بودند، وضع میکرد. مقامات سوییسی با فیفا تقریباً مثل یک باشگاه شکار روستایی رفتار میکردند (چند فدراسیونِ ورزشی دیگر، ازجمله کمیته بینالمللی المپیک، نیز ترجیح دادند تا در این کشور بخشنده و کارآمد مستقر شوند. تعداد زیادی از آنها نیز فاسد شدند درحالی که صنفی از مدیران سوییسی برای خدمت به آنها ظهور کرد) . در سال ۱۹۷۵ سپ بلاتر جوان و معتاد به کار، که تحتالحمایه داسلر بود و از منطقه روستایی وله میآمد، مدیر فنی فیفا شد. در سال ۱۹۹۸، زمانیکه هاولانژ بازنشسته شد، کنگره فیفا در پاریس بلاتر را به جانشینیاش منصوب کرد. رییس هر فدراسیون ملی فوتبال هر کشور، یک رأی در کنگره دارد: رییس مونتسرات (با ۴۹۰۰ نفر جمعیت) در کاراییب یک رأی دارد، رییس فدراسیون چین هم یک رأی. بسیاری از روسای فدراسیونهای ملی ثابت کردند که فسادپذیرند. دیوید یالوپ در کتاب خود، آنها چگونه بازی را دزدیدند (۱۹۹۹)، تعریف میکند که چگونه امیر قطر (که آن زمان کشوری کمابیش ناشناخته بود) با جت شخصی یکمیلیون دلار پول نقد به پاریس فرستاد، جاییکه به نظر میرسید به دست بیست رأیدهنده پاکتهایی حاوی دلار رسیده است.
آن انتخابات قالب زمامداری بلاتر را مشخص کرد. جامهای جهانی به درآمدزایی بیشتر ادامه دادند: درآمدهای فیفا از ۳۰۸ میلیون دلار در دوره 4ساله منتهی به ۱۹۹۸، به 5.7میلیارد دلار در دوره 4ساله منتهی به ۲۰۱۴ رسید. دلیل عمده آن این بود که اکنون در جهانی بههممتصل، مردم از چین تا ایالات متحده فوتبال تماشا میکنند. بااینهمه بلاتر اعتبار «توسعه» این بازی -ماموریت فرضی فیفا- را به خود داد. او بخشی از غنایم را طی پرداختهایی که اغلب پشت زبان «توسعه» پنهان شده بودند، به متنفذان ملی و قارهیی میبخشید. بهظاهر منظور از تسهیلاتِ فیفا که اغلب به واسطه کارمندان بلاتر پیش از انتخاباتِ ریاست فیفا به دست مسوولان میرسید، ساخت امکانات در کشورشان بود. درواقع، برخی فدراسیونهای ملی، بهخصوص در آفریقا، حتی از پس مخارج یک خط تلفن نیز بر نمیآمدند. اما نظارتی روی این پرداختها نبود و اگر مقامی پول را در جیب کتش سرازیر میکرد، هیچکس شکایتی نداشت.
دوشنده بیرقیب این سیستم، جک وارنر، اهل ترینیداد بود که از یک استاد دانشگاهِ یکلاقبا به کارگزار قدرت در فوتبال جهان تبدیل شد. وارنر بلوکی از 31 فدراسیونِ اکثراً کوچک کاراییبی تشکیل داد. در کنگرهیی که دویست و اندی کشور در آن عضو بودند، این گروه اغلب رأی سرنوشتساز را داشت. و بنابراین، همانطور که کان مستند میکند، وارنر دستکم ۲۶ میلیون دلار از فیفا برای ساخت مرکز عالی دکتر ژائو هاولانژ در کشورش دریافت کرد. او این مرکز را روی زمینی ساخت که بعداً معلوم شد مال خودش بوده است. (در حال حاضر وارنر تا آخر عمر از فوتبال محروم شده اما هنوز درترینیداد زندگی موفقی دارد.) فیفا از پس ریختوپاشها بر میآمد زیرا مخارجش، ورای پرداخت حقوق مخفیانه چهارصد مقام خود و بلیتهای درجه یک آنها، کم بود. فیفا تقریباً تمام پول حق پخش تلویزیونی و حمایتهای مالی جام جهانی را برای خود بر میدارد درحالی که کشور میزبان هزینه تمام زیرساختهای لازم را میپردازد. مبلغ کمی از پولی که برای وارنر فرستادند صرف ساخت زمین بازی برای مردم عادی یا استادیومهای امن برای تماشای بازیها شد؛ جایگاه ترینیداد در فوتبال جهان نیز پیشرفت کمی داشت. کان مینویسد وارنر ترجیح داد تا از مرکزش برای میزبانی از رویدادهای پرمنفعتتری چون «عروسی، مهمانی شام و نمایش» استفاده کند. این الگو در بسیاری از کشورهای فقیرتر تکرار شده است. یکی از دلایل اینکه اروپای غربی با تنها ۵ درصد از جمعیت جهان، سه قهرمان آخر جهان را در خود جای داده این است که تنها منطقه زمین است که در آن اکثر کودکان در محلههایی بزرگ شدهاند که زمینهای فوتبال خوب و مربی داشتهاند. جامهای جهانی را سوسیال دموکراسی میبرد. در سایر نقاط بسیاری از مقامات ارشد فوتبال ثروتمند شدند. آنها تمایل داشتند این را بهمثابه پاداشِ عضویت در، بهزعم بلاتر، «خانواده فوتبال» قلمداد کنند. این روند همیشگی سیاست و تجارت در بسیاری از کشورهای آنها بود.
تا سال ۲۰۱۵، زمانیکه بلاتر مجبور به استعفا شد -سالی که در آن فیفا درآمدی بالغ بر 1.15میلیارد دلار داشت- پایه حقوق مخفی او سالانه سه میلیون فرانک سوییس بود. بااینحال اوجِ احساسی و آرمانی رسواییهای فساد فیفا -صدور کیفرخواست علیه بلاتر به اتهام دریافت رشوه- هرگز رخ نداد. درهرصورت آنچه برای بلاتر اهمیت داشت قدرت بود نه پول. در ظاهر، این سوییسی خپل و بشاش شبیه به عمویی بود اسباب سرافکندگی که همیشه سروکلهاش ناگاه پیدا میشد تا چیزی گولزنک و ازمدافتاده بگوید؛ مثلاً اگر مشغول حرافی درباره پارسامنشی ویکتوریایی در بازی جوانمردانه نبود، از زنان فوتبالیست میخواست شورتهای ورزشی تنگتر بپوشند. بلاتر، در باطن، ابرسیاستمداری بود که یک نظام حمایتگری مثالزدنی بنا کرد و فساد دوروبریهایش را تضمین کرد. اگر کسی جرئت میکرد او را به چالش بکشد، دمودستگاه اخلاقی فیفا -که ادارهاش با بلاتر بود- فساد شخص چالشگر را افشا میکرد.
این نکتهیی حائز اهمیت است که بلاتر خیلی زود متوجه شد که قدرت جهانی روبه سوی شرق دارد. اینکه خودش نیز از کشور کوچکی میآمد که عادت به کنار آمدن با قدرتهای بزرگتر داشته مفید بوده است. او مشخصاً یک سوییسی نمونه است: سرمستخدم هتل، دیه پورتی در زبان آلمانی، با رفتاری دوستانه، چندزبانه و غیرایدئولوژیک. همیشه نام میهمانهایش را به خاطر میسپارد. مهمتر از همه، دیه پورتی میداند که کدامیک از مهمانها پولدار است: در قرن نوزدهم بریتانیاییها، بعداً امریکاییها، بعد روسها و درحالحاضر کشورهای نفتخیز شبهجزیره عربستان، بهخصوص قطر -یک پادشاهی موروثی که هیچ سنتی در ورزش ندارد، اما میادین عظیم گاز طبیعی دارد که به خاندان حکومتی، آل ثانی، ثروتی خارقالعاده میبخشد- طی زمامداری بلاتر در مقام یکی از حامیان مالی اصلی فوتبال جهانی پدیدار شدند.
بسیاری از ناظران در کشورهای روزگاری غالبِ اروپای غربی و امریکایی، تنها در روز دوم دسامبر سال ۲۰۱۰ متوجه این جابهجایی قدرت شدند، زمانیکه کمیته اجرایی فیفا (اِکسکو) در زوریخ جمع شد تا برای میزبانی جامهای جهانی سالهای ۲۰۱۸ و ۲۰۲۲ رأیگیری کند. رقبا شامل ایالات متحده، انگلستان (کشورهای بریتانیا در فوتبال مجزا عمل میکنند)، استرالیا و پیشنهاد میزبانی مشترک اسپانیا و پرتغال بود. اما بیست و دو مردِ اکثراً پابهسنگذاشته کمیته اجرایی (دو عضو دیگر پیش از رأیگیری بهدلیل اتهام فساد معلق شده بودند) روسیه و قطر را انتخاب کردند. ما اکنون میدانیم که ولادیمیر پوتین شخصاً پنجششتا از آنها را در ماههای منتهی به رأیگیری ملاقات کرده است، اما پیروزی قطر شگفتانگیزتر بود. این کشور کوچک خلیج فارس بهسختی جای مورد نیاز برای تمام استادیومهای لازم را دارد و دمای تابستانی بالای ۳۸ درجهاش فوتبال بازیکردن را بالقوه مرگبار میکند. همانطور که چاک بلیزر، عضو امریکایی اکسکو گفته «نمیدانم چطور میخواهید کل یک کشور را تهویه مطبوع کنید»، هرچند قطر انگار مشتاق است تلاشش را بکند (بزودی فیفا تصمیم گرفت تا با گسست از سنت همیشگی، جام جهانی ۲۰۲۲ را در ماههای نوامبر و دسامبر برگزار کند). قطر به سرعت نشان داد که ورای فوتبال نیز قدرتی درحال ظهور است. پانزده روز پس از رأی اکسکو، قیامهای مردمی بهتدریج در سراسر آفریقای شمالی پخش شد. همانطور که کریستیان کوتس اولریکسن، تحلیلگر مسائل خلیج در موسسه بیکر شرح میدهد، حاکمان قطر «سرمست از موفقیت در برندهشدن حق میزبانی جام جهانی و درنتیجه آن اوجگرفتن پذیرش بینالمللی قطر»، در آن دوره به گسترش بهار عربی کمک کردند؛ البته تا وقتی که این شورشها پادشاهیهای شبهجزیره عربستان سعودی را تهدید نمیکرد. قطر از اسلامگرایان آفریقای شمالی حمایت مالی کرد و به سرنگونی معمر قذافی در لیبی یاری رساند. چند سال بعد، زمانیکه پوتین کریمه را در سال ۲۰۱۴ ضمیمه خاک روسیه کرد، عزم روسیه برای اثبات قدرتش مجدداً غرب را شگفتزده کرد؛ و باز زمانیکه در انتخابات سال ۲۰۱۶ ایالات متحده دخالت کرد، گویا گفت این هم یکجور رأیگیری جام جهانی است.
باوجود این، استقبال فیفا از این جابهجایی ژئوپلیتیکی خطراتی داشت و بلاتر قطر را برای میزبانی جام جهانی ۲۰۲۲ نمیخواست و درعوض از ایالات متحده حمایت میکرد. او که حالا هشتادویکساله و مریض است، طی ناهاری در زوریخ که بهنحوی عجیب احساسبرانگیز است، با انگلیسی سوییسی تقلیدناپذیرش به کان گفته است که موقع بیرونکشیدن اسم قطر از پاکت برنده چه احساسی داشته است: «به عکس نگاه کن. چهره خیلی خندانی نداشتم». جروم والکه، دبیرکل فیفا در زمان بلاتر -که مثل بسیاری از شخصیتهای حکایتِ کان اکنون از فوتبال محروم است- پیش از رأیگیری بهصورت خصوصی گفته بود «اگر روسیه و قطر برنده شوند، کارمان ساخته است». ناظران در اروپا و امریکای شمالی نتیجه میگرفتند که رأیها براساس رشوه داده شدهاند. بعد از رأیگیری، والکه در ایمیلی نوشت که قطر جام جهانی را «خرید». وقتی لو رفت، گفت که از آن سوءبرداشت شده است.
حتی پیش از جلسه کمیته اجرایی در پایان سال ۲۰۱۰، روزنامهنگاران بریتانیایی تحقیقات درباره تخلف احتمالی در آرا را آغاز کرده بودند. پس از اینکه روسیه و قطر انتخاب شدند، بلاتر و دیگران در فیفا، دنبالکنندگان ماجرا را بازندگان بداخلاقی نامیدند که نمیتوانند باخت کشورهایشان در رأیگیری را بپذیرند و حرف آنها را مردود دانستند. حقیقتی در این اتهام هست. اما بازندگان افشاگریهای آبداری کردند. معلوم شد که مقامات فاسد فوتبال از شمال و جنوب قاره امریکا، آنقدر احمق بودهاند که کارهای بانکی خود را در ایالات متحده، بهخصوص در میامی، انجام دادهاند. برای مثال، پسران وارنر بهکرات مبالغی تنها اندکی پایینتر از آستانه ۱۰هزار دلاری تراکنشها که بانکها باید به مقامات ایالات متحده گزارش کنند، واریز کردهاند. هرکس در امریکا حساب بانکی داشته باشد، در حوزه قضایی امریکا قرار میگیرد. اف.بی.آی شروع کرد به تحقیقاتی درباره اینکه آیا فیفا یک «سازمان مجرمانه تحتتاثیر شیادان» است یا خیر. خبرچین فیفا چاک بلیزر بود که این ورزش را در دهه ۱۹۷۰ کشف کرد، زمانیکه یک «پدر فوتبالی» در کویینزِ نیویورک بود. کان نخستینبار او را در سال ۲۰۰۹، در هتل امارات پالاس در ابوظبی ملاقات کرد. بلیزرِ چاق سوار بر اسکوترِ برقیاش روی سنگهای مرمر کف هتلی که ادعای «هفتستاره» بودن دارد، ویراژ میداد. بلیزر (به دروغ) به کان گفت که از راه ابداع «چهرههای خندانِ» زردِ همهجاحاضر ثروتمند شده که پیش از عصر ایموجیهای کامپیوتری بهشکل استیکر وجود داشتند. درواقع او در جایگاه دبیرکل فاسد کونکاکاف (تحت ریاست وارنر)، کنفدراسیون فوتبال منطقه امریکای شمالی و مرکزی، ثروتمند شده بود. کان گزارش میدهد که بلیزر درنهایت یک طبقه کامل برج ترامپ در منهتن را اشغال کرد و یکی از آپارتمانها را فقط به گربههایش اختصاص داد. اما روزی در سال ۲۰۱۱، زمانیکه در خیابان پنجاهوششمِ شرقی سوار بر اسکوترش میراند، مقامات مالیاتی گیرش انداختند. خیلی زود دوباره به چرخه هتلهای لوکس فیفا برگشت، اما اکنون خبرچین اف.بی.آی بود و، بهنوشته کان، با وسیله شنودی «در جاسوئیچیاش، زیرا بنابرشنیدهها برای اینکه نمیشد سیمی بهروش استاندارد از روی شکمش بالا بیاید، چون بیشاز اندازه چاق بود. » بلیزر ژوئیه امسال در 72سالگی درگذشت. اف.بی.آی و دیگران در میزبانیهای جام جهانی در گذشتههای دورتر نیز فساد کشف کردند. اکنون بهنظر میرسد آلمان برای میزبانی در سال ۲۰۰۶، همانند آفریقای جنوبی برای سال ۲۰۱۰ رشوه داده است. وارنر، بلیزر و یکی از همکاران توطئهگرشان ۱۰میلیون دلار بهاسم حمایت از «جمعیت پراکنده آفریقایی» در کاراییب، از آفریقای جنوبی گرفتهاند. وارنر همچنین اصرار میکند که نلسون ماندلای مریض 85ساله برای گدایی رأی او به ترینیداد پرواز کرده است. از 22 مردی که در سال ۲۰۱۰ به پیشنهادات میزبانی روسیه و قطر رأی دادند، 7 نفر تاکنون توسط مقامات ایالات متحده مورد بازخواست قرار گرفته یا متهم به رفتار مجرمانه شدهاند؛ از یکی دیگر، فرانتس بکنبائر، قهرمان آلمانی فوتبال، درباره پیشنهاد میزبانی کشورش در سال ۲۰۰۶، در سوییس و آلمان تحقیقات انجام میشود؛ آنخل ماریا ویلار از اسپانیا طی تحقیقات ضدفساد در ژوئیه بازداشت شد؛ و پنج نفر دیگر توسط کمیته اخلاق خود فیفا تحریم شدهاند. هاولانژ در سال ۲۰۱۳، پس از افشای زیرمیزیها از مقام ریاست افتخاری فیفا، استعفا داد. (او سال گذشته در سن 100سالگی در گذشت.) رو شدن داستانهای فساد ادامه دارد. در ماه ژوئن، یک گزارش 400صفحهیی درباره میزبانیهای جام جهانی که در سال ۲۰۱۴ به کمیته اخلاق فیفا تحویل داده شده بود، به روزنامه بیلد آلمان درز کرد. آنگاه، فیفا که گزارش را 3سال مخفی نگه داشته بود، بلافاصله با مدعای «شفافیت» آن را منتشر کرد. گزارش قاضی امریکایی، مایکل گارسیا، مدعی بود که یکی از مشاوران قطر، ساندرو راسل، که خود با اتهام پولشویی مواجه بود، 2میلیون پوند برای دختر 10ساله عضو برزیلی اکسکو، ریکاردو تکسیرا، داماد سابق هاولانژ که به آز شهره است، فرستاده بود. بااینحال گزارش متذکر میشود: «هیچ شاهدی برای اثباتِ ارتباط این 2میلیون با قطر موجود نیست.» همچنین یکی از یافتههای گزارش گارسیا این بود که درست پس از انتخاب قطر برای میزبانی، یکی از اعضای سابق اکسکو با نامه از مسوولان قطری بهخاطر انتقال چندصدهزار یورو تشکر کرده است.
بیشک قطر بر سرِ مقامات فوتبالی پول و مزایا ریخته است، اما اکثرِ رقبای دیگر نیز این کار را کردهاند. بااینحال، رقبای اروپای غربی و امریکایی مواظب بودند تا ریختوپاش را قانونی انجام دهند. برای بسیاری از اعضای اکسکو، کل اهمیت رأیگیری جام جهانی در رشوه خلاصه شده بود. فساد سیستم فیفا بود. اما بیشترین گناه به گردن قطر افتاد. کان بخشی از این را به عربستیزی نژادپرستانه نسبت میدهد. اما توضیح پیروزی قطر با ارتشای صرف نادیدهگرفتن قدرت نرم چشمگیر قطر در پیوندهای اقتصادی وسیعش با غرب، بهخصوص پس از بحران مالی سال ۲۰۰۸ است. درواقع، رأی اکسکو چند هفته قبل طی مراسم ناهاری در کاخ الیزه تعیین شده بود. سرِ میز، رییسجمهور وقت فرانسه نیکولا سارکوزی، پسر امیر قطر و میشل پلاتینی فرانسوی رییس فدراسیون فوتبال اروپا، یوفا، حاضر بودند. پلاتینی درحالی قدم به الیزه گذاشت که برنامهاش رأی به ایالات متحده برای میزبانی سال ۲۰۲۲ بود، اما سارکوزی بهسمت او خم شد و از او خواست از قطر حمایت کند. پای معاملات تجاری فرانسه و قطر و برعهده گرفتن اداره باشگاه مقروض پاریسنژرمن توسط قطریهای وسط بود. پلاتینی بهنوبهخود رأی بلوکی متشکل از چهار کشور اروپایی را از ایالات متحده به قطر تغییر داد که نتیجه را رقم زد. سال بعد، یکی از ضمایم دولت قطر، پاریسنژرمن را خرید و پول لازم برای خرید فوقستارههایش را تامین کرد. بهترازآن، تلویزیون قطری بیاین اسپورتس –که سابقاً بخشی از الجزیره بود- موافقت کرد تا مبلغ بیسابقه ۶۰۷ میلیون یورو در سال را برای حق پخش بازیهای لیگ فرانسه بپردازد. قطر هنوز درحال پولدادن به فوتبال فرانسه است. شبکه بیاین -که در کشورهایی از مصر تا ایالات متحده پخش میشود- ممکن است امروزه بازویی بااهمیت برابر با الجزیره برای قدرت نرم قطر باشد. و فقط برای اینکه همه راضی باشند، برای پسر پلاتینی که وکیل است در یک کارخانه تولید پوشاک ورزشی متعلق به سازمان سرمایهگذاری قطر شغلی دستوپا شد. این بخشی از داستان بلند خودکامگیهایی است که نخبگان غربی را به میان خود میکشند. مقامات ارشد فوتبال هنوز هم گاهی غیراروپاییها را میخرند، اما اغلب بهصورت فزایندهیی توسط آنها خریده میشوند.
پسازاین رگبارِ رسواییها، پلیس سوییس یورشهای زوریخ در سال ۲۰۱۵ را ترتیب داد. اما چند روز بعد، درحالی که مسوولان فیفا در دفاترشان اسناد را ریزریز میکردند، بلاتر 79ساله طی انتخاباتی که بیشباهت به یک نمایش روحوضی روریتانیایی نبود، برای پنجمینبار برنده ریاست بر فیفا شد. برخی نمایندگان از رأیهای مثلاً مخفی خود عکس گرفتند تا اثباتی بر سوگند وفاداریشان باشد. تااینزمان، فشار مطبوعات، اف.بی.آی و کشور سوییس (خسته از سرشکستگیهای مکرری که فیفا به بار آورده بود) تحملناپذیر شده بود. چهار روز پس از انتخاب مجدد، بلاتر استعفا داد. در دسامبر ۲۰۱۵ او و پلاتینی از فوتبال محروم شدند. سقوطشان با شخصیتشان همخوان بود: مشخص شد که بلاتر دو میلیون فرانک سوییس به پلاتینی رشوه داده است. نابودی بلاتر، مثل سرنگونی مجسمه صدام در عراق در سال ۲۰۰۳ حسی از تسکین با خود داشت، اما روشهای قدیمی فیفا تا حدود زیادی دستنخورده باقی ماندهاند. در فوریه ۲۰۱۶ کنگره فیفا جیانی اینفانتینو، یک بروکرات سوییسی دیگر، را پسازاینکه به ۲۰۹ رییس فدراسیون گفت «پول فیفا از آن شماست» به ریاست برگزید؛ کان میگوید این جمله موجب «تشویق خودجوش» شد. بسیاری از خصوصیات اینفانتینو یادآور بلاتر است: مهارتش در حمایتگری، خوشمشربی چندزبانه و حسِ لیاقتی که برمیانگیزد. پس از بلاتر، کنگره فیفا اصلاحات محدودی را تصویب کرد، اما در ماه مه امسال، فیفا دوره ریاست دو عضو کمیته اخلاق را تمدید نکرد. اگر ماموری از اف.بی.آی این را دیده باشد، احتمالاً به نشانه فهم این حرکت سری تکان میدهد: کمیته درحال تحقیق از اینفانتینو درباره چند پرونده تخلف بوده و او انتقادات رسانهیی را با اطلاق «اخبار کذب» مردود دانسته بود. پاییز امسال، در ادامه تحقیقات اف.بی.آی، وزارت دادگستری امریکا بیش از 10-12تا از مقامات فوتبالی عمدتا اهل امریکای لاتین را محکوم یا دادگاهی خواهد کرد. دادستانهای سوییسی درحال اجرای حدود 25 تحقیق مجزا درباره موارد مشکوک به فساد مرتبط با فیفا و میزبانی جام جهانی هستند. اما عمده فشار از روی خود فیفا برداشته شده است. روزنامهنگاران بهندرت مکرراً به این سازمان میپردازند. ایالات متحده ممکن است ساکت شود زیرا پیشنهاد مشترک میزبانی با مکزیک و کانادا را برای جام جهانی ۲۰۲۶ آماده میکند. و بهنظر نمیرسد که دولت ترامپ خیلی نگران فساد خارجی باشد.
رسواییها مسلماً آسیب رساندهاند: فیفا برای تکمیل فهرست حامیان مالی جام جهانی روسیه تقلا میکند. اما هزینههای سازمان پایین باقی مانده، و هنوز تقریباً مثل همیشه فعالیت میکند، هرچند اکنون احتمالاً با تعداد کمتری حساب بانکی در میامی. اکثر افرادی که در سال ۲۰۱۵ بلاتر را دوباره انتخاب کردند، هنوز هستند و هنوز خواهان حمایتند. پوتین دارد جام جهانیاش را مهیا میکند.
یگانه توافق فیفا که ممکن است تغییر کند میزبانی قطر برای جام جهانی ۲۰۲۲ است. حاکمان قطر انتظار یک پیروزی پرطمطراق داشتند. تااینجایکار تجربه آن برعکس بوده است. این کشورِ سابقاً گمنام اکنون بهخاطر رشوه و نظام «کفالت»، دایم در خبرهاست؛ نظام کفالتْ خدمتِ قراردادی است که طبق آن کارگران هندی و نپالی گذرنامههای خود را تسلیم کرده و زندگی خود را بهخاطر دستمزدی ناچیز در مکانهای ساختوساز سوزان، به خطر میاندازند. (روسیه برای ساخت استادیوم سنپترزبورگ واقعاً از نیروی کار بردههای کره شمالی که پیونگیانگ دراختیارش گذاشته استفاده کرده است، اما در این باره تبلیغ بسیار کمتری شده است.) جام جهانی قطر پروژهیی غولآسا و کوتاهمدت است که بهشدت وابسته به صادرات و نیروی کار خارجی است. این مساله این کشور را به مرحمت همسایگانش وامیگذارد: حصر اقتصادی فعلی توسط عربستان سعودی و امارات متحده عربی گزنده است. حسادت نقشی در آن ایفا میکند. سعودیها در تشخیص قدرت نرم فوتبال کندتر از قطر بودند. تازه حالاست که دارند رقیبی پانعربی برای بیاین درست میکنند. فیفا میتوانست این بنبست را با تبدیل جام جهانی ۲۰۲۲ به رویدادی متعلق به سراسر خلیج پایان دهد و بازیها را بین عربستان، امارات، کویت و دیگران پخش کند. این کار فشار را از روی قطر برداشته، فرهنگ همسایگی را تشویق کرده و باعث میشد تا همه کشورهای خلیج نظام کفالتشان را برچینند، همانطور که قطر بهکندی دارد برمیچیند. برگزاری مشترک مسابقات میتوانست بازتابی از میزبانی مشترک موفق توسط رقبای دیرینه، ژاپن و کره جنوبی در سال ۲۰۰۲ باشد. این کار پشتیبان لفاظی فیفا درباره قدرت فوتبال برای متحدکردن بشریت (اساس خیز طولانی شخص بلاتر برای جایزه صلح نوبل) میبود. فوتبال تقریباً همانقدر که فیفا وانمود میکند، یک نیروی جهانی قوی است و بههمین خاطر کشورهای درحال خیزش جهان دست روی آن گذاشتهاند.
منبع: ترجمان
گویا رسواییهای فیفا پایانی ندارد. سپ بلاتر استعفا داد و سپس محروم شد. پلاتینی و بسیاری از دیگر چهرههای سرشناس این سازمان نیز امروز دیگر در دنیای فوتبال جایی ندارند. اما منتقدان میگویند راه و رسمی که بلاتر و دیگران در پیش گرفته بودند همچنان در فیفا ادامه دارد