از شعار تا شعور
منصور بیطرف
سردبیر
روز گذشته در حالی که «کیم جونگ اون» رهبر کره شمالی به دعوت «مون جائه این» رییس جمهور کره جنوبی پاسخ مثبت داد و پای خود را از مرز کره شمالی فراتر نهاد و وارد کره جنوبی شد و بالعکس، اتفاق بینظیری را نه تنها در تاریخ دو کره بلکه در جهان رقم زد، اتفاقی که بنا به تحلیل برخی کارشناسان طی 28سال گذشته و پس از فروپاشی شوروی بینظیر بوده است. رویترز با توصیف کردن صحنههای قدم زدن دو رهبر در حالی که لبخند بر لب داشتند و جوک گفتن رهبر کرهشمالی مینویسد که این صحنهها درست متضاد آزمایشهای موشکی سال گذشته کرهشمالی است که منطقه و شبه جزیره را تا لبه پرتگاه جنگ برده بود.
اینکه چرا رفتار «کیم جونگ اون» طی سه ماهه گذشته به سرعت تغییر کرد، دارای تحلیلهای مختلف و گاهی اوقات متفاوتی است اما شاید هیچ تحلیلی به اندازه این سخن خود «کیم جونگ اون» که گفته بود، نمیخواهد صدام دوم یا قذافی دوم بشود شفاف و واضح نیست. کشوری که طی سال گذشته میلادی 8 آزمایش موشکی انجام داده بود – هر یک ماه و نیم یک موشک – و برد بالقوه موشکهای خود را تا 13هزار کیلومتر بالا برده بود بهطوری که میتوانست واشنگتندیسی را هدف قرار دهد، اکنون به مرحلهیی رسیده که حاضر است نه تنها دست از این کارها بردارد بلکه شاید پایگاههای خود را هم تخریب کند.
اصرار ورزیدن کرهشمالی بر رفتار هستهیی خود سبب تحریمهایی شد که بنا بر گزارش سال گذشته نیویورک تایمز (چهارم آگوست) بین یک تا سه میلیارد دلار بر آن کشور خسارت وارد میکرد، رقمی که تقریبا یکچهارم تولید ناخالص داخلی آن کشور است.
هم اکنون کسی دقیقا نمیداند، باطن «کیم جونگ اون» از این رفتار چیست، حتی دیروز تا پایان نشست مشترک رهبران دو کره و مراسم شام گزارشگران و تحلیلگران خارجی از این اتقاق گیج و حیران بودند که آیا آنچه میبینند، واقعیت است؟ اما چنانچه هر اتفاقی که بعدا رخ دهد، مثلا رهبر کرهشمالی خیانت کند و دنیا را فریب داده باشد یا واقعا در رفتار و سیاستش صداقت داشته باشد، عقبنشینی رهبر کرهشمالی یک سمبل تاریخی نه فقط برای شبه جزیره کره بلکه برای جهان است.
اما رفتار کرهشمالی برای جهان درسهایی دارد و میتواند داشته باشد.
نخستین درس آن است که کرهشمالی بدون هیچ گونه پیمان یا معاهدهیی سعی در هستهیی کردن خود داشت. آن کشور نه تنها وقعی به همسایگان خودش بلکه به جهان نمینهاد کشور ایزوله شدهیی بود که در هیچ معاهدهیی شرکت نمیکرد و تمام معاهدات را علیه خودش میدانست، در حالی که دنیای فعلی دنیای معاهدات و پیمانها و دنیای «عقل و قدرت» است؛ معلوم است که در این دنیا هیچ کشوری حتی همسایهیی مانند چین نمیتواند پشت کشوری درآید که بر هیچ اصلی متعهد نیست، بنابراین نخستین اصل تعهد پایدار و تعامل است. دومین درس، ضعف اقتصادی کشور است. آخرین آماری که از ارزش تولید ناخالص داخلی کرهشمالی وجود دارد مربوط به سال 2011 است که میزان آن بالغ بر 12میلیارد دلار است. بدون شک با توجه به تحریمها و عدم توسعه ارزش تولید ناخالص داخلی فعلی آن از این مقدار اگر پایینتر نیامده باشد، بالاتر نرفته است در حالی که در همان سال ارزش تولید ناخالص داخلی کرهجنوبی یکهزار و 200 میلیارد دلار بوده است، یعنی 1200 برابر کرهشمالی. به همین خاطر یکی از شروط قدرت در طول تاریخ بنیه بالای اقتصادی است. سومین و آخرین درس، شعور به جای شعار است. کرهشمالی در تمام این مدت شعار میداد، علیه هر کشوری که با او نبود شعار میداد اما زمانی که همه راهها بسته شد، به نظر میآید تازه به شعور رسیده است و وارد مرحلهیی شد که بتواند دو درس اول را فرا بگیرد.