مرگ علی شریعتی در لندن
بیست و نهم خرداد 1356 علی شریعتی از نویسندگان و پژوهشگران دینی برجسته ایران بنا به دلایل نامشخص در 44سالگی در لندن رخ در نقاب خاک کشید.
اسفند ماه سال ۱۳۵۳ شریعتی پس از تحمل ۱۸ماه زندان انفرادی در کمیته شهربانی آزاد شد. اسارت درازمدت در سلول او را سخت به نور آفتاب حساس کرده بود و از نظر روحی هم بسیار افسرده شده بود. رژیم همه راههای مبارزه اجتماعی را بر او بسته بود، حسینیه ارشاد تعطیل و او از تدریس در دانشگاه محروم شده بود. مبارزه مخفی هم عملا امکان نداشت.
ساواک او را شدیدا تحت نظر داشت و روز به روز هم حلقه این محدودیتها تنگتر میشد:«ظاهرا آزاد هستم و از قید اسارت به اصطلاح رهایی یافتهام ولی آنچه مسلم است نوع زندانم تغییر کرده و از زندان دولتی به زندان خانه منتقل شدهام.» یکی از شبها درحال عبور از خیابان، چند نفر از دانشجویانش او را میشناسند، او را در میان میگیرند، دکتر هم که از دیدن آنها خوشحال شده طبق عادت دیرینهاش با آنها گرم گفتوگو میشود، مدتی با هم صحبت میکنند و بعد از هم جدا میشوند. پس از چند روز خبر میرسد که همه آن دانشجویان دستگیر شدهاند. تواناییهای دکتر شریعتی براساس آنچه همسرش نوشته است در روزهای خانهنشینی اجباری روز به روز کاهش مییافت و اعصابش سخت فرسودهتر میشد.
شریعتی پس از 2سال، خسته از وضعیتش تصمیم به «هجرت» گرفت اما ممنوعالخروج بودن مانع بزرگی برای مهاجرت او به خارج از کشور بوده است. در مشورتی که دکتر با دوستانش میکند و با تحقیقات آنها مشخص میشود که تمام پروندههای او در ساواک تحت عنوان «علی شریعتی» یا «علی شریعتیمزینانی» طبقهبندی شده است درحالی که نام خانوادگی او طبق شناسنامه «مزینانی» بوده نه شریعتی. به همین دلیل او توانست پاسپورت بگیرد و ۲۶ اردیبهشت ۵۶ تهران را به قصد بروکسل ترک کند. او چند روز بعد بروکسل را به قصد لندن ترک کرد. شریعتی که چند روز بعد فرزندانش هم به او پیوسته بودند در خانه علی فکوهی ساکن شده بود. آن شب تا دیروقت گرم صحبت با خانوادهاش و علی فکوهی و همسرش بود. اما حالش خوب نبود. قبل از خواب از دخترش آب و بعد چای میخواهد. صبح روز بعد جنازه او درحالی که روی زمین نزدیک در افتاده بود، دیده شد. آنگونه که فکوهی بعدها نوشت، ماموران ساواک و سفارت ایران در انگلیس خیلی زودتر از انتظار از مرگ شریعتی خبر داشتند و درخواست انتقال جسد او به تهران را مطرح کردند. آنگونه که نزدیکان شریعتی گفتهاند، او در روزهای کوتاه هجرت حال روحی خوبی نداشته است.