کشاکش چپ و راست در چمن
امیرعباس آذرموند|
حواشیای که بر سر مساله تحریمهای نایک و ممانعت این شرکت از دادن کفشهایش به بازیکنان تیم ملی فوتبال ایران بهوجود آمد، بحثی را در میان فوتبالدوستان ایرانی دامن زد؛ هواداران فوتبال با ابراز نارضایتی از تصمیمات این برند معروف، میگفتند فوتبال از سیاست باید جدا باشد. این گفته امروز به مذاق بسیاری از رسانهها خوش آمد و به آن پرداخته شد، با این وجود وقتی کمی به عقبتر بازگردیم پیوند جدی میان فوتبال و سیاست خود را نشان میدهد. حتی امروز هم وقتی پا به ورزشگاههای خانگی برخی از تیمها گذاشته میشود، شعارهای نامتعارف و گهگاه افراطی در کنار بنرهایی با شعارهای ساختار شکن خود نمایی میکند.
بیل مک گورن مربی فوتبال امریکایی، در رابطه با دلیل عدم تمایل مردم ایالات متحده به فوتبال میگوید فوتبال ورزشی سوسیالیستی است. اینکه فوتبال سوسیالیستی است یا لیبرالیستی، یک مساله است و اینکه آیا میادین فوتبال جدا از سیاست هستند هم یک بحث. فوتبال در ذات خود یک ورزش است اما از آنجا که هواداران بسیاری دارد تبدیل به ورزشی اجتماعی شده است. همین مساله سبب میشود در شرایطی فضای این ورزش عمیقا سیاسی شود. در کشوری مانند ایران فضای سیاسی در فوتبال تفاوتهای زیادی با کشورهای دیگر جهان دارد. اگر در ایران انتخاب مدیران سیاسی از سوی حاکمیت دلیل سیاسی بودن این ورزش محسوب میشود، در کشورهای دیگر بسیاری از باشگاهها کلوب هواداران یک جریان سیاسی هم میشوند.
در گذشتهیی نه چندان دور، فوتبال به ویژه در اروپا صفبندی سیاسی و حتی طبقاتی پیدا کرد. در انگلستان منچستر یونایتد و وستهام تیم کارگران بودند. کارگران معدن انگلیس در دهه 80 هنگامی که در مقابل سیاستهای مارگارت تاچر دست به اعتصابات گسترده زدند، حمایتهای ستارگان فوتبال را از خود مشاهده کردند. در ایتالیا و در شهر میلان، اینتر تیم طبقات دارا و آث میلان تیم فرودستان بود. لیورنو تیم کمونیستها و ورونا و لاتزیو تیم راستهای فاشیستی. بارسلونا جدایی طلبان و رئالمادرید سلطنت طلبان را به وجد میآورد. هر چند در دو دهه گذشته، فوتبال هم به اصطلاح حرفهیی شده و منطق پول بیش از هر زمانی بر مناسبات این ورزش حکومت میکند، باز هم هستند تیمهایی که خود را در قسمت چپ و راست تعریف میکنند.
«ما معتقدیم که با شما اصول و آرمانهای مشترکی داریم که روحیه زاپاتیستی را بازتاب میدهد. ما به دنیای بهتری فکر میکنیم، دنیایی که «جهانیسازی» شده نیست، اما از غنای تنوع فرهنگها و سنتهای همه مردم سرشار است. از این نظر است که ما میخواهیم از مبارزه شما برای حفظ ریشهها و دفاع از آرمانهایتان پشتیبانی کنیم.» این بخشی از نامه خاویر زانتی فوتبالیست مشهور آرژانتینی تیم اینترمیلان به فرماندهی جنبش زاپاتیستهای مکزیک است؛ نامهیی به همراه چند هزار یورو برای حمایت از فعالیت شورشیها در مقابل پلیس. اینتر که تیم دست راستیهای میلان بود گویا پس از تحول آثمیلان به یک تیم «امروزی» و آغاز حاکمیت برلوسکنی بر آن، نقش تیم رقیب را برعهده گرفت. این در حالی است که پس از این نامه مدیر این باشگاه در پاسخ به فرمانده مارکوس گفت: «هر انقلابی از روی نقطه پنالتی در زمین خودی آغاز میشود و با گشودن دروازه حریف پایان مییابد.»
در سرزمین چکمه، این تنها جلوههای چپگرایی در فوتبال نیست، سمبل سوسیالیسم و کمونیسم در این کشور را هواداران لیورنو از آن خود کردند. سرود معروف مردم متحد هرگز شکست نمیخورند، سرود رسمی این باشگاه است و در میان سکوهای هواداران تعداد پرچمهای سرخ کمونیستی و فلسطین بیش از هر پرچم دیگری به اهتزاز در آمده است. لیورنوییها هرگز روش سنتی حمایت از تیم خود را رها نکردند و با وجود اینکه در سالهای گذشته بارها به دستههای پایینتر سقوط کردند، حاضر نشدند قوانین و ارزشهای خود را تغییر دهند. ستاره این تیم با شماره 99 لوکارلی بود. او که یک فوتبالیست کمونیست محسوب میشود، به دلیل اینکه در یک بازی دوستانه ملی پس از گلزنی پیراهنی با تصویر چگوارا را به نمایش گذاشت، دیگر به تیم ملی دعوت نشد اما هواداران لیورنو همواره او را سمبل خود میدانند.
در سوی دیگر ایتالیا، هواداران لاتزیو دقیقا در مقابل تمام ارزشهایی هستند که لیورنوییها از آن دفاع میکنند. آنها خود را هوادار بنیتو موسولینی میدانند و با وجود مشکلاتی که آوردن بنرهای فاشیستی به ورزشگاهها برای هواداران ایجاد میکند، گهگاهی چنین کاری را انجام میدهند. در این تیم پائولو دی کانیو با سلامهای فاشیستی خود همواره خبرساز میشد. در اسکاتلند هواداران سلتیک گلاسکو همواره با حواشی سیاسی خود خبرساز میشوند. هواداران سبزهای اسکاتلند را عمدتا مهاجران ایرلندی تشکیل میدهند که بهشدت حامی جنبش فلسطین هستند. هرگاه اسراییل به سمت غزه یا کرانه باختری حمله میبرد ورزشگاه سلتیکیها پر میشود از پرچمهای فلسطین چراکه آنها آرمان ملی خود را همراستا با آرمان فلسطینیها میدانند و بارها بابت این حمایت خود از سوی یوفا با جریمه نقدی مواجه شدند.
بارسلونا همزمانی تیم چپگرایان و جداییطلبان کاتالان بود، البته با حرفهیی شدن فوتبال از میزان چپگرایی بارساییها کاسته شد ولی میهن پرستی کاتالانی آنها هیچگاه تغییری نکرد. در همین تحرکات اخیر برای استقلال کاتالان حمایتهای ضمنی بازیکنان بارسلونا هم دیده شد تا سرانجام جرارد پیکه در تمرین تیم ملی اسپانیا از سوی هواداران هو شود. در طرف مقابل رئالمادرید تیم پادشاه اسپانیا است، منظور این نیست که پادشاه مالک این باشگاه است؛ نه رئالیها همواره خود را سربازان پادشاه میدانند و به همین دلیل ال کلاسیکو اسپانیا همواره نقش مهمی در جدال دو گرایش اصلی سیاست در این کشور را داشته است.
در میان تیمهای دست راستی فوتبال، هیچ تیمی به پای باشگاه اسراییلی بیتار اورشلیم نمیرسد. این تیم که در سال 1936 از میان جوانان گروه تروریستی آرگان تشکیل شد، معروفترین سرودش «فلسطینیها، روستاهاتون رو میسوزونم»، است. هر چند این باشگاه هیچگاه نتوانسته به موفقیت چشمگیری در سطح جهان یا آسیا و اروپا نائل شود ولی گرایشات بهشدت دست راستی و عربستیزانه این تیم همواره حواشی را برای آن ایجاد کرده است. البته نمیتوان توقع داشت تیمی که قاتلان دیریاسین تاسیس کردند، تبدیل به تیمی میانهرو شود، اما میزان افراطی بودن طرفداران این تیم به اندازهیی است که در خود اسراییل هم هر کسی حاضر به حمایت از آنها نیست، مگر صهیونیستهای افراطی.
فوتبال مانند هر پدیده اجتماعی دیگری مجرد نیست و رابطه دیالکتیکی خود را با زمانه و اطرافش دارد. به همین دلیل نمیشود در مقابل سیاسی شدن فضای فوتبال ایستاد. در ایران که همیشه تلاش میشده سیاست در هر جایی ظاهر نشود، هنگامی که در دهه 40 ایران اسراییل را در امجدیه شکست داد، سراسر کشور غرق شادی شد، نه چون تیم ملی پیروز شده، بلکه به خاطر اینکه تیم ملی در مقابل اسراییل پیروز شده است. آن روز فوتبال ندای مردمی بود که احساس میکردند در مقابل ابرقدرتها و دست نشاندگانش تحقیر شدند. اکنون با وجود پولیتر شدن فضای فوتبال هستند تیمها، هواداران و بازیکنانی که همچنان میخواهند صدای ایدئولوژی متبوع خود هم باشند.