ورود طراح اصلی کودتای 28 مرداد به ایران
یازدهم مرداد 1332، کرمیت روزولت مامور سیا و یکی از طراحان اصلی کودتا علیه محمد مصدق نخست وزیر قانونی ایران با محمدرضا پهلوی دیدار کرد. در این دیدار 2 طرف توافق کردند، سرلشکر زاهدی جایگزین مصدق شود و کابینه تازهیی تشکیل دهد. کرمیت روزولت جونیور
(به انگلیسی:Kermit Roosevelt,Jr.) نوه تئودور روزولت رییسجمهور سابق امریکا و رییس شعبه خاورمیانه سازمان مرکزی جاسوسی امریکا ـ سیا ـ بود که بعدها فرمانده عملیات کودتای ۲۸ مرداد شد. از شهریور ۱۳۳۰ در سازمانهای دولتی امریکا نگرانی از مصدق پدید آمده بود و رشد میکرد و آنان از همان زمان وارد تماسهایی با مخالفین مصدق شده بودند. کرمیت روزولت رهبر عملیات کودتای ۲۸ مرداد اعتراف میکند که درست در همین زمان شرکت سابق نفت شرکت نفت ایران و انگلیس از او خواسته است که نقشه سرنگونی مصدق را مشترکا بررسی کنند.
روزولت مینویسد: «مصدق مناسبات دیپلماتیک با انگلستان را قطع کرد... یک هفته بعد من در تهران بودم... ماه نوامبر (آبان ماه) هنگام بازگشت از تهران به کشورم از لندن گذشتم. شرکت نفت ایران و انگلیس با من تماس گرفت. سخنگوی آنها کوچران بود. آنها به هیچ چیز جز برانداختن مصدق نمیاندیشیدند... آنان همان وقت نقشه آمادهیی برای نبرد داشتند. با دقت بررسی کردیم. بعدها تعداد شرکتکنندگان در بررسی روز به روز زیادتر میشد... نقشه آنها این بود که به همراه اعلیحضرت همایون کار کنند و نه علیه او، مامورین اصلی آنها در ایران رابطه نزدیکی با دربار داشتند... درباره ارتش ارزیابی آنها شبیه ارزیابی من بود... »
او در خاطراتش درباره روز بعد دو روز بعد از کودتا مینویسد: مصدق رفت و شاه آمد نتیجه این جریان بالاخره چنین شد. روز شنبه 22 اوت (31 مرداد) شاه (اعلیحضرت همایون شاهنشاه) با پیروزی بازگشت از آنجایی که دوستان ایرانی من هیچ نوع حرکتی را در تعطیلات پنجشنبه و جمعه توصیه نمیکردند شاه ترجیح داد بعد از تعطیلات آخر هفته به تهران بیاید...
... من در میان جمعیت خوشحال به سفارتمان در تخت جمشید برگشتم و لوئی هندرسن سفیر امریکا نیز در آنجا به من پیوست. او خبر داد که مصدق شب گذشته به پلیس تلفن کرده و خود را تسلیم نموده است. ما نمیدانستیم با او و ریاحی و بقیه که به پادشاهشان خیانت کرده بودند چه باید میکردیم. شب بعد میباید راهحلش را مییافتم. بار دیگر یکشنبه نیمه شب 23 اوت (اول شهریور) به قصر رفتم. این مرتبه با ماشین سفارت، گارد دم در به من سلام نظامی داد. او در دفعات قبل هیچگونه عکسالعملی نشان نمیداد.
راننده مستقیما مرا کنار پلهها برد. آنجا مردی با لباس فراک از من استقبال کرد. تعظیم کوتاهی نمود مرا به طبقه دوم راهنمایی کرد. شاه در آنجا در اطاق پذیرایی منتظر من بود. من قبلا آنجا نرفته بودم میز اعلیحضرت در قسمت غرب اطاق قرار داشت و در قسمت شرق اطاق دو مبل راحت و یک کاناپه گذاشته شده بود. موقعی که به یکدیگر دست میدادیم مرد دیگری با لباس فراک با گیلاسهای کوچک ودکا و خاویار وارد شد. بعد شاه اشاره کرد که بنشینیم نخستین کلماتی که به کار برد خیلی موقرانه و سنگین ادا شد. «من تاج و تختم را از برکت خداوند، ملتم و ارتشم و شما دارم.» گیلاسش را برداشت و به سلامتی من دستش را بلند کرد و من هم همین کار را کردم و هر دو آن را نوشیدیم بعدا خندید خیلی خوشحالم از اینکه شما را اینجا میبینم. خیلی بهتر از داخل ماشین و خیابان باغ است. در جواب تبسم کردم. خیلی خوب است اعلیحضرتا.»