کارکردن بیمعناست و کارنکردن بیفایده
ادامه از صفحه 8
بااینحال، در جامعه برخوردار از فراغت آن اندک افرادی که استعداد دارند میتوانند بدون هیچ مانعی از استعدادشان استفاده کنند. برای مثال نویسندگان جوان مجبور نخواهند بود برای به دستآوردن نان «آثار مبتذل احساساتی» بنویسند. پیشنهاد راسل تنها برنامهای برای زندگی بهتر نیست. به بیان دقیقتر، نظامی است برای جداکردن کار هنری و علمی از فشار بازار.
راسل میتوانست در کار وبلن دلیل دیگری بیابد برای اینکه چرا جامعهای برخوردار از فراغت میتواند باعث پیشرفتهای بیشتری در علوم و هنرها شود. از منظری وبلنی، ویژگی جامعهای که راسل در ذهن مجسم میکند فراوانی بیشتر فراغت نیست، این واقعیت است که اوقات فراغت در میان جمعیت بطور مساوی توزیع شود.
مفهوم «مصرف نمایشی» وبلن -مصرف کالاها بهطرزی نمایشی برای نشاندادن ثروت و موقعیت اجتماعی غالب شخص- مفهومی شناخته شده است. اما مفهوم «فراغت نمایشی» نیز به همین اندازه برای وبلن اهمیت دارد. فراغت نیز میتواند نمایشی باشد. نشاندادن اینکه شما اوقات فراغت بیشتری نسبت به دیگران دارید حاکی از پایگاه اجتماعی شماست. اعضای طبقه تنآسا خود را مشغول کارهایی مثل تسلطیافتن بر زبانهای کهن میکنند تا نشان دهند وقت و پول زیادی برای انجامدادن کارهایی دارند که از نظر اقتصادی بیفایدهاند. از نظر وبلن طبقه تنآسا اوقات بیکاری خود را چنان میگذرانند که حسادت دیگران را برانگیزد. توزیع مساوی فراغت در میان جمعیت این کارکرد را از کار میاندازد. اگر همه از اوقات فراغتی با کیفیت یکسان برخوردار باشند، دلیلی برای نشاندادن اینکه شما فراغت بیشتری دارید وجود ندارد، بهجای نشاندادن اینکه یک سر و گردن بالاتر از همسایهها هستید، میتوانید خود را وقف کارهایی کنید که از آنها لذت میبرید، دلیلی وجود ندارد که بهجای فرونشاندن تشویش ناشی از شأن و مقام آن را تشدید کنید. در جامعهای که راسل در ذهن دارد، فشارهای مربوط به شأن و مقام، که بیکاری را از شکل ایدهآل آن دور میکنند، تا حد زیادی منسوخ میشوند.
نگاهی تازه به بیکاری
نظریهپردازان فراغتی که تاکنون به آنها اشاره کردهام، همه مرد بودند و شخصیتهای پرکار به غیر از آلبرت، همه زن. (و استراچی شخصیت معتاد به کارِ آلبرت را تاحدودی زنانه به تصویر کشیده است: شاهزاده یک جا از رابطهاش با ویکتوریا اظهار شگفتی میکند، آیا او زن و ویکتوریا شوهر بود؟) این طبقهبندی از مردان آگاه از فراغت و زنان پرکار حاکی از واژگونگیای نامعمول است. آنچه به ذهن ما آشناتر است وابستگی ناعادلانه بیکاری و زنانگی است، وابستگیای که محرومیتهای معمول زنان در بسیاری از دورههای تاریخی از کار دستمزدی آن را تشدید کرده است.
درحالیکه راسل و کینز رویای آیندهای پرفراغت را در سر میپروراندند و استراچی سختکوشی وسواسگونه گذشته ویکتوریایی را به تصویر میکشید، ویرجینیا وولف کار بازنگری در بیکاری را بر عهده گرفت. مطالعات جدی و دقیق او در کتابخانه پدرش و مباحثات چالشبرانگیز با دوستانش در گروه بلومزبری او را به وجود فعالیتهایی فراتر از کار در ازای پول متقاعد کرده بود که ارضاکننده، دشوار و توانفرسا بودند، کارهایی که بااینحال بهطرزی شبههبرانگیز به راحتطلبیهای طبقه ممتاز شباهت داشتند.
از میان همه فعالیتهای وولف، مشغولیتی که بیشترین شباهت را به کار در معنای مرسومش داشت، نقشی بود که در انتشارات هوگارت ایفا میکرد، کسبوکار انتشاراتیای که او و شوهرش، لئونارد وولف با یک ماشین چاپ دستی در اتاق نشیمنشان به راه انداخته بودند. بهخاطر لرزش دست لئونارد، این ویرجینیا بود که باید حروف چاپی را تنظیم میکرد و کار صحافی را انجام میداد. این کار دقیقاً بهخاطر مهارت یدیای که لازم داشت، برای ویرجینیا حکم نوعی درمان را داشت؛ کاری بود که ذهن او را از کار («واقعی»)اش دور میکرد.
بیشک سابقه پزشکی ویرجینیا بر چشمانداز او از بیکاری اثر گذاشته بود. این رماننویس با فراغت اجباری بیش از دیگران آشنایی داشت. دکترهای معالج او، از جمله جورج ساوج در طول دوره بزرگسالیاش، مکرراً برای او استراحت تجویز میکردند، فرایندی که ترکیبی از انزوا و انفعال همراه با خوردن شیر فراوان بودوولف بخش زیادی از زندگیاش را در وضعیت استراحت اجباری، مصرف آرامبخش و زندانی شدن در تاریکی به سر برد.
وولف در رمانها و جستارهایش انواع بیکاری را از هم تفکیک میکند، برخی از اشکال فعالیت را که از نظر اقتصادی غیر تولیدیاند، تنبلی میانگارد و دیگر اشکال را وجدآور. او ما را تشویق میکند که گونههای خاصی از فعالیت فراغتی را با جدیت بیچونوچرا پی بگیریم. منبع: ترجمان