پیامدهای یک همگرایی اقتصادی
کریستین لاگارد|
ترجمه: منصور بیطرف|
کریستین لاگارد، رییس صندوق بینالمللی پول، در کنفرانس مونیخ سخنرانی در خصوص همگرایی اقتصادی در اروپا ایراد کرد. در این سخنرانی، لاگارد به بیان دلایل و الزامات همگرایی اقتصادی اتحادیه اروپا میپردازد. در زیر بخش ابتدایی این سخنرانی آمده است:
مهمانان محترم، خانمها و آقایان، عصر بخیر
دکتر وایگل، به خاطر معرفی جانانه تان متشکرم و همچنین از همه حضار در هیاتمدیره اروپایی مونیخ برای این دعوت. باعث افتخار من است که امشب اینجا هستم. امشب باید به مناسبت یک اتفاق مهم جشن بگیریم. همانطور که همه شما میدانید سال 2019، سیامین سالگرد سقوط دیوار برلین است. من میخواهم از شما درباره این سالگرد سوالی بپرسم. آیا سقوط دیوار برلین یک شروع است، یا پایان یا میانه؟ درباره آن فکر کنید.
آیا این آغاز بود؟ آغازها پر از خوشبینی است، وعده رسیدن به چیزی تازه. زمانی که مردم متعهد میشوند تا آینده را روشنتر از گذشته بسازند. یقینا این میتواند آن احساسی را که دیوار سقوط میکرد توصیف کند.
پایان، آیا آن یک پایان است؟ پایان، لحظهای است که شما امیدوارانه موفق شدید. پایانها میتوانند زمانی باشند که یک ایده به واقعیت پیوسته است. به نظر میآید که این، سقوط دیوار برلین را شرح میدهد.
اما درباره میانه چطور؟ میانه دربردارنده تلاشها است، کار سخت و ایثار. به معنای آن است که یک زمینه مشترک در جایی که به نظر میآید وجود ندارد، یافت میشود. بسیار خوب، در اینجا شاید یک نسخه خوبی از آنچه سقوط دیوار برلین برای اروپا و جهان معنا میدهد را گفتیم.
بنابراین، سوال را در ذهنتان داشته باشید و زمانی که من به جمعبندی رسیدم امیدوارم که یک حس خوبی از جواب این پرسش را داشته باشم.
می خواهم سخنم با موضوع امسال کنفرانس آغاز کنم - اروپا کار میکند- چون با وجود تمامی مشکلات مشخص، اروپا کار کرده و به خوبی هم کار کرده است. بسیار مهم است که ما این موفقیت را به رسمیت بشناسیم. تاریخ مهم است. شما گلهای کنده شده را نمیکارید.
پس میخواهم جلوتر بروم و در فصل بعد به داستان اروپا نگاهی بیاندازم. چالشهایی که امروزه اتحادیه اروپا با آن مواجه است روح چند جانبه گرایی و اتحادی که در وهله اول اتحادیه اروپا را شکل داده، میطلبد. این به ویژه زمانی حقیقت مییابد که روی «شروع مجدد همگرایی اقتصادی» متمرکز شوم.
موفقیتهای اقتصادی و سیاسی اتحادیه اروپا
اول یک داستان کوچک بگویم. فرض کنید سال 1949 است. اقتصاد اروپا مایوسانه سعی میکند تا از جنگ بهبود یابد. میلیونها نفر هنوز بیکار هستند. صدها هزار پناهنده افسرده در اردوگاهها هستند. در این شهر بسیاری از خیابانها هنوز پر از نخاله و خرابه است.
حالا به سرعت به هفتاد سال بعد از آن میرویم. اتحادیه اروپا نماینده بیش از نیم میلیارد نفر شهروند است، دومین اقتصاد بزرگ در جهان را دارا است. همچنین این اتحادیه بزرگترین بلوک تجاری در جهان را داراست. در حقیقت، اگر شما کشورهایی را که اتحادیه اروپا با آنها توافقنامه تجاری آزاد را دارد لحاظ کنید - از جمله قراردادهایی که به تازگی با کانادا و ژاپن امضا شده است - این بلوک تجاری بیش از یک سوم تولید ناخالص داخلی جهان را در بر میگیرد.
چطور به اینجا رسیدیم ؟
با جسارت و خلاقیت
وعده اتحادیه اروپا همیشه اقتصادی و سیاسی بوده است. بنیانگذاران معتقدند که جریان آزاد کالاها، خدمات، سرمایهگذاری و کار منجر به اقتصادهای به هم مرتبط شده که به تبع آن رونق و صلح را بطور گستردهای به شراکت میگذارد.
این وعده کاملا محقق شده است. از دهه 1940 و 1950 که طرح مارشال کمک کرد تا یک قاره پاره شده از جنگ را دوباره بسازد، کمک کرد تا در جنوب اروپا در دهه 1970 از دیکتاتوری به دموکراسی منتقل شود، و کمک کرد تا پرده آهنین پاره شود و اروپای شرقی در دهه 1990 استحاله گردد.
دو گام مهمی که در درک دیدگاه یک اروپای متحد برداشته شد، خلق «یک بازار» و «یورو» بود. در این مرحله، آلمان یک نقش ممتاز و تعریف شدهای را بازی کرد. همچنانکه دکتر وایگل گفت، «آلمان مارک آلمان را به اروپا آورد و در این راستا یورو را به هستی نشاند.»
بنابراین تاریخ ما یک زمینه مشترک دارد: پیوند خوشبختیهای اقتصادی و سیاسی بطور باورنکردنی سخت است اما یک مجاهدت ارزشمند است. چیزی که ساختنش سخت باشد، جدا کردن آن هم سخت است. و فقط زمانی تمام اروپا موفق است که میتواند کار کند و این هم نیازمند همگرایی اقتصادی است.