شکست یکجانبه‌گرایی امریکا در برابر ایران

۱۳۹۸/۰۱/۱۸ - ۰۰:۰۰:۰۰
کد خبر: ۱۴۱۹۰۳
شکست یکجانبه‌گرایی امریکا  در برابر ایران

مترجم:  منصور بیطرف|

معاون وزیر اسبق امور خارجه امریکا زمانی دیپلماسی را «تجمع بیمار از موفقیت‌های جزیی» دانسته بود. برای بیش از 30 سال، این عین زندگی ویلیام برنز دیپلیمات برجسته امریکا، بوده است . برنز در 5 دوره ریاست‌جمهوری امریکا در خطوط مقدم دیپلماسی ایالات متحده بود. از جایگاهی که او در وزارت امور خارجه امریکا داشت در برخی موارد جزو بزرگ‌ترین موفقیت‌های دیپلماتیک امریکا بود و برخی دیگر جزو بزرگ‌ترین شکست‌های آن از جمله تجاوز سال 2003 به عراق که نقش بسزایی ایفا کرده بود .

برنز در کتاب خاطرات دیپلماتیک تازه‌اش به نام «کانال پشتیبان»، ترس خود را از اینکه هنوز ایالات متحده درس‌های عراق را که او «نظامی کردن دیپلماسی» می‌خواند نیاموخته، بیان کرده است. در حرفه او می‌توان سفیر ایالات متحده در اردن و روسیه، فرستاده عالیرتبه وزارت امور خارجه به خاورمیانه در دوره حمله یازدهم سپتامبر و پس از آن و نیز سرپرست گروه مذاکره‌کننده در برنامه هسته‌ای ایران و معاون وزیر امور خارجه، دید. او تنها فردی است که تاکنون توانسته دو بار این پست را در اختیار بگیرد.

برنز اخیرا با فارین پالیسی برای یک مصاحبه مفصل نشسته است . او درباره جدل‌های وسواس گونه‌اش با ولادیمیر پوتین، رییس‌جمهوری روسیه، هدایت به سمت جنگ عراق، دیپلماسی دونالد ترامپ رییس‌جمهوری امریکا و ضعیف شدن خطرناک بدنه دیپلماتیک امریکا سخن گفته است.

  فارین پالیسی: کتاب شما بر ضرورت فوری «بازنگری دیپلماسی» خیلی تاکید دارد. شما چه کسی را در این درخواست مورد هدف قرار داده‌اید؟

ویلیام برنز: من در این کتاب سعی کرده‌ام، امیدوارم که این طور باشد، به ورای جامعه سیاسی واشنگتن که در این موارد نفع دارند دست بیابم. در عین حال سعی کرده‌ام که به شنونده‌های بیشتری دست پیدا کنم و دیپلماسی را برای دیگر خوانندگان زنده کنم زیرا دیپلماسی اغلب اوقات به عنوان کانال‌های پشتیبان- دور از چشم و ذهن -عمل می‌کند . من سعی دارم که از طریق تجربیات خودم عمل کنم، چه کاری را اشتباه کرده‌ام و چه کاری را درست انجام داده‌ام. اما فکر می‌کنم که این یک لحظه حیاتی برای تمام ما به عنوان امریکایی‌ها است تا بفهمیم که دیپلماسی برای آنکه منافع امریکا را در سراسر دنیا ارتقا ببخشد خیلی مهم‌تر از همیشه است.

تا آنجا که می‌توانم قرن بیست و یکم را ببینم، فکر می‌کنم که بهره مندی و اهمیت دیپلماسی تنها چیزی است که باید بالاتر برود . من نگران تضعیف آن هستم که پیش از دولت ترامپ به وقوع پیوسته است . این کار از سال 2017 شروع نشده بلکه فکر می‌کنم طی دو سال اخیر شتاب گرفته و به‌شدت بدتر شده است.

  شما در کتابتان نوشته‌اید که دیپلماسی بد فهمیده شده، بی‌باک نیست و «کمتر از آنچه که باید متکبر باشد سخت گیر شده» است . می‌گویند که مایک پمبئو، وزیر امور خارجه ترامپ، «تکبر» وزارتخانه را احیا کرده است . آیا نوشته شما هدفمند در اینجا آمده است ؟ آیا شما فکر می‌کنید که پمپئو واقعا تکبر وزارتخانه را احیا کرده است؟

من کتابم را با صحبت درباره تجربه‌ام به عنوان یک دیپلمات نسبتا جوان شروع کردم، در آن موقع در دولت جورج دبلیو بوش و برای جیمز بیکر، وزیر امور خارجه، کار می‌کردم . آن موقع در دولت گروهی از افراد مشخصا ماهر بودند مانند: بوش، بیکر، برنت اسکورکرافت [ مشاور امنیت ملی ] . آنها در آن زمان که قدرت بی‌همتایی امریکا یقینا دورنمای زیادی برای تکبر درست کرده بود، ذوق زیادی برای «تکبر» نداشتند. شما نمی‌بینید که آنها فوتبال را در پایان جنگ سرد بالاتر از دیوار برلین قرار دهند. بنابراین فکر می‌کنم که در آن حس، که ماندگار هم هست و در طبیعت سیستمانیک دیپلماسی موثر هم است، مهم‌تر از اغوای «تکبر» است یا آنکه درگیر سخنوری‌های پیروزمندانه‌ای از آن نوعی که شما در تمام مدت از رییس‌جمهوری می‌شنوید، باشیم.

  به روسیه برگردیم، به نظر می‌آید که در آنجا به شخص ولادیمیر پوتین تعلق خاطر زیادی است، به ویژه در کاخ سفید علی‌الخصوص حالا. برای شما که با شخص پوتین سروکار داشتید، او چه جوری است ؟ آیا شما فکر می‌کنید که ایالات متحده و روسیه بتوانند یک روابط بهتر با پوتین که در قدرت است ایجاد کنند؟

من همیشه فکر می‌کردم حال به عنوان دیپلمات یا به عنوان یک حرفه دیگر، اگر نمی‌توانید شخصیت‌هایی مانند ولادیمیر پوتین را از دور بازی خارج کنید باید به دنبال یک حرفه متفاوت دیگری بگردید .من بطور واضح اولین ملاقاتم را با پوتین که در سال 2005 و به عنوان سفیر جدید ایالات متحده رخ داد به یاد دارم. این زمانی است که استوارنامه‌تان را به رییس‌جمهوری آن کشور تقدیم می‌کنید. او با وجود سینه ستبرش آنقدر قیافه مرعوب‌کننده‌ای که در شکل فیزیکی‌اش می‌بینید، ندارد اما به خودش اعتماد خیلی زیادی دارد.

او قدم زنان به سمت من آمد، و قبل از آنکه استوار نامه را تقدیم کنم یا کلمه‌ای از دهانم بیرون بیاید، مستقیم به من نگاه کرد- او همیشه دوست دارد مستقیم به شما نگاه کند- و به آرامی گفت «شما امریکایی‌ها باید بیشتر گوش دهید. شما نمی‌توانید همه‌چیز را آن طور که می‌خواهید داشته باشید. ما می‌توانیم روابط موثری داشته باشیم اما نه مطابق میل شما.» این خود پوتین بود . خیلی هم زیرک نبود. او یک برداشتی از امریکا داشت که در اکثر الیت سیاسی روسیه هم بود و آن اینکه ایالات متحده و غرب امتیاز تاریخی روسیه را در دهه 1990 گرفته‌اند . او باید می‌فهمید که آن دوران تغییر کرده است و من فکر می‌کنم احترام زیادی که برای او قایل هستند به خاطر این است که او را ناجی بازگرداندن آنها می‌دانند. بنابراین، این زمانی بود که او بدنبال این بود که نشان دهد روسیه می‌تواند رقبا را به عقب براند.

اما من فکر می‌کنم که ما نباید تسلیم روسیه ورای پوتین شویم. در روسیه طبقه متوسطی است که در دوره پس از جنگ سرد ظهور کرده . فکر می‌کنم که حالا بی‌قرار شده . منظور من این نیست که این طبقه در حالت پیش از انقلاب است بلکه بی‌قراری آن به این خاطر است که قرارداد قدیمی اجتماعی پوتین این بود که، «شما در خارج از سیاست بایستید، این کار من است . من در مقابل به شما تضمین استانداردهای زندگی و بالا بردن نرخ رشد را می‌دهم.» قراردادی که برای او به غایت سخت شده، نه فقط به خاطر تحریم‌های بیرونی بلکه فساد و سوء مدیریت و در کنار آن این حقیقت که او اساسا یک اقتصاد تک بعدی به وجود آورده است.

  شما در کتاب‌تان خاطرنشان کرده‌اید که چندین نقطه متصل در تاریخ وجود دارد. با توجه به این وضعیت آیا نقطه متصلی در روابط امریکا- روسیه وجود داشت که به مسیر غلطی رفته باشد و آیا ایالات متحده می‌تواند کاری برای به مسیر درست انداختن آن انجام دهد؟ آیا شما فکر می‌کنید که این رابطه دشمنی که ما امروزه می‌بینیم اجتناب ناپذیر بوده است؟

من آنقدر تقدیرگرا نیستم که فکر کنم این رابطه دشمنی که ما امروزه داریم از پیش تعیین شده بود. من فکر می‌کنم که در گذشته مقداری اصطکاک مشخصی وجود داشت که تقریبا وابسته به بعد از جنگ سرد بود. من در اوایل دهه 1990 و در دوره ریاست‌جمهوری بوریس یلتسین در سفارتمان در مسکو خدمت می‌کردم . شما باید ترکیبی نادری از امید و تحقیر را درک کنید، آن حس بی‌نظمی، حسی که روسیه از لحاظ اقتصادی، سیاسی یک باره پشتش خالی شده بود آن هم با ارتش سرخی که گفته شده بود قادر بود ظرف 48 ساعت به کانال انگلیس برسد اما در آن زمان با داشتن سلاح‌های هسته‌ای تبدیل به یک‌دار و دسته خیابانی شده بود. اگر شما آن موقع را بفهمید در این صورت خشم آتشین پوتین را هم می‌فهمید.

من فکر می‌کنم نقاط متفاوتی وجود داشت که در آن نقاط توهم ما در ایالات متحده بوضوح روشن می‌شود. فکر می‌کنم ما برای سال‌ها پس از اولین موج در دهه 1990، در راستای توسعه ناتو هواپیماهای بدون سرنشین را عملیاتی کرده بودیم . فکر می‌کنم که شاید منصفانه این باشد که بگوییم می‌فهمیم واکنش روسی در نهایت چه بود. جایی که فکر می‌کنم ما یک دهه بعد اشتباه کردیم در سال 2008 و در پایان دولت جورج دبلیو بوش رخ داد که ما به زور درها را برای عضویت رسمی اوکراین و گرجستان در ناتو باز کردیم.

البته پوتین فکر می‌کند که قدرت اصلی در دنیا بودن یعنی ضمیمه کردن کشور به حوزه نفوذ. لازم نیست که آن را قبول کنیم یا با آن موافق باشیم اما فکر می‌کنم ما این حس شکایت و روایتی که پوتین به دلایل زیادی در روسیه استفاده کرده را گذرانده‌ایم. و همچنین آن سرکوب توجیه گرایانه سیاسی را که در موطن خود استفاده می‌کند.

  این ماه شانزدهمین سالگرد جنگ عراق است. شما در یکی از فصل کتاب‌تان بطور واضح جزییات آن را شرح داده‌اید که چطور شما و دیگر مقامات امریکایی سعی کرده‌اید تا تجاوز امریکا به عراق را کند کنید اما شکست خوردید. حالا 16 سال بعد آیا شما احساس می‌کنید که سیاست خارجی امریکا به اندازه کافی از آن درس‌ها آموخته باشد؟

نه . من این فکر را نمی‌کنم. این انتقادی به همه ما است. ما در واشنگتن تمایلاتی داریم، که در هر دو حزب ما هم است و اینکه گاهی اوقات خاطرات ما را کوتاه‌مدت کرده است . عراق 2003 یک ابری بود که در آن زمان بر بسیاری از انتخابات دیگر سایه افکنده بود. آن طور که برخی از مردم می‌گویند، رییس‌جمهور اوباما به خاطر «یادگیری بیش از حد» درس‌های عراق 2003 مورد انتقاد بود . امروزه شما بازتاب برخی از همان فرضیات غلطی که باعث جنگ در سال 2003 علیه صدام حسین شد را حداقل در برخی از افراد در دولت درباره ایران می‌شنوید. فرضیات غلط درباره اینکه چگونه یک روند یکجانبه گرایانه امریکا می‌تواند ایران را تسلیم کند که فکر می‌کنم یک فرضیه‌ای است که دیگر در تاریخ گم شده است. من نیازی نمی‌بینم که قانع بشوم کنش‌های ایران، منافع ما یا منافع دوستان ما در خاورمیانه را تهدید می‌کند اما من فکر می‌کنم که این یک اشتباه عمیق بود که توافقنامه جامع هسته‌ای را کنار گذاشتیم. بنابراین پاسخ کوتاه به سوال شما «نه» است . اینها درس‌هایی است که لازم است به دقت به آن توجه کنیم. من فکر نمی‌کنم که بطور کامل آنها را آموخته باشیم.

  یکی از همکارانی که می‌خواهد نامش فاش نشود به نقل از شما درباره این دوره گفته: «تا زمانی که شما نسبت به مخالفت‌تان صداقت دارید، تداوم خدمت یک افتخار است. اما هرگز نمی‌توانید از این احساس که شما یک توانمند هستید، فرار کنید.» به نظر می‌آید که این نقل قول امروزه خیلی کاربرد دارد، به ویژه درمورد برخی از کارکنان دولت که با اجرای برخی از سیاست بسیار بحث برانگیز مبارزه می‌کنند. دیپلمات‌هایی که با سیاست‌های رییس‌جمهور چه از نظر اخلاقی و چه از نظر عملی مخالف هستند چطور می‌توانند مصالحه کنند؟

آنها واقعا با انتخاب‌های سختی مواجه هستند. ایالات متحده به سرویس‌های حرفه‌ای با انضباط نیاز دارد. شما به انضباط نظامی نیاز دارید. اگر هر فرمانده گردان دستورالعمل‌های قانونی را به چالش بکشد و بگوید که خوب من به جای آنکه به راست بچرخم به چپ می‌چرخم در این صورت یک ارتش موثری نخواهیم داشت . چنین موردی در خصوص سرویس‌های غیرنظامی مانند سرویس خارجه ایالات متحده مصداق دارد. شما برای اینکه یک مسیر منظم را عملیاتی کنید به یک تعهد نیاز دارید. اگر شما با سیاستی مخالف هستید این حق را ندارید بدوید و به رسانه‌ها گلایه کنید.

 هر چند که شما تعهد دارید که بحث‌های صادقانه و با دیسیپلین را در درون سیستیم انجام دهید. باید برای مخالفت‌های صادقانه و بادیسیپلین فضا باشد همچنانکه تا به حال بوده . در مورد رفتن به جنگ در عراق در سال 2003 تعدادی از همکاران و من یک یادداشتی به نام «توفان دقیق» نوشتیم . در این یادداشت بطور ناقص سعی شده بود تا برخی از فرضیات شدیدا غیر واقع بینانه و توهمی را که از جنگ هواداری می‌کرد و اینکه روز پس از «پیروزی» چقدر راحت است، را باطل سازد. ما در آن یادداشت بسیاری از چیزها را غلط می‌پنداشتیم اما به هر حال آن هم یک نوع تلاش صادقانه و مخالفت‌های دیسیپلین شده بود .

  شما یک موفقیت بسیار درخشان در طی پس از جنگ عراق داشتید: کار دیپلماتیکی که شما و دیگران انجام دادید تا معمر قذافی رهبر لیبی را راضی کنید تا دست از برنامه سلاح‌های کشتار جمعی بردارد. آیا شما فکر می‌کنید از این کاری که انجام دادید، دولت ترامپ می‌تواند از آن برای مذاکره خودش با کره شمالی، آموزه‌ای داشته باشد؟

موقعیت‌ها الان کاملا متفاوت است. لیبی در آن زمان یک برنامه ابتدایی هسته‌ای داشت . کره شمالی امروزه سلاح‌های هسته‌ای دارد و به توسعه ظرفیت آن برای تولید بیشتر هم ادامه می‌دهد .

  اگر شما به کره شمالی امروزه نگاهی بیندازید و نشست سران در هانوی [ دیدار ترامپ با کیم جونگ اون رهبر کره شمالی ] که آن را کاملا شفاف کرده، نشان می‌دهد که در جهان هیچ شانسی وجود ندارد که در آینده نزدیک کیم جونگ اون بطور کامل هسته‌ای زدایی شود. من فکر می‌کنم او می‌بیند که داشتن سلاح‌های هسته‌ای و موشک‌های پیچیده برای امنیت خودش و بقای رژیمش لازم است . بنابراین، سوالی که برای دیپلمات‌ها است این است که حتی اگر شما هسته‌ای زدایی کامل کره شمالی را به عنوان یک آرزو حفظ کنید، چکار می‌توانید بکنید تا خطرات را کاهش دهید ؟

اگر شما این طنز مسخره را که در آن می‌توانید کینه‌ای را که کاخ سفید درباره مذاکرات هسته‌ای ایران نشان می‌دهد کنار بگذارید، می‌توانید به توافقنامه موقتی که ما با ایرانی‌ها در پایان سال 2013 به آن رسیدیم به عنوان یک مدل نگاه بیندازید. این توافقنامه از مذاکرات سری دوجانبه‌ای که ما در اکثر سال 2013 انجام دادیم بیرون آمد و پس از آن هماهنگی‌های خیلی فعالی را با شریکان بین‌المللی‌مان داشتیم. این توافقنامه برنامه هسته‌ای ایران را در برخی از جنبه‌های خیلی مهم فریز کرد . این توافقنامه بازدیدهای راستی‌آزمایی سرزده را پیش‌بینی کرد، و در مقابل کاهش تحریم‌ها را بطور آرام برمی‌داشت که در عین حال بخش بزرگی از اهرم‌های ما را در چارچوب فشار تحریم‌ها برای مذاکرات جامع نگه می‌داشت .

این دو موقعیت شبیه هم نیستند چون ایرانی در آن موقع و هم‌اکنون سلاح‌های هسته‌ای ندارند و کره شمالی دارد . اما من فکر می‌کنم که این می‌تواند نشانگر یک چارچوب کاری در معامله با کره شمالی باشد. این به معنای آن است که سخنوری‌های پیروزمندانه و نامه‌های عاشقانه دیپلماتیک را کنار بگذاریم و به کار سخت دیپلماسی بچسبیم.

  5 نامزد دموکرات ریاست‌جمهوری گفته‌اند که اگر آنها انتخاب شوند دوباره ایالات متحده را وارد برنامه هسته‌ای ایران خواهند کرد. آیا شما فکر می‌کنید که موضوع ایران می‌تواند ریاست‌جمهوری ترامپ را یک دوره‌ای کند یا دو دوره‌ای ؟ دولت جدید برای آنکه امریکا را دوباره وارد توافق کند چه کاری باید انجام دهد؟

حس من این است که ایران دوست دارد صبر کند و منتظر دولت ترامپ باشد . اما اگر ترامپ برای بار دوم انتخاب شود در آن صورت منافع آنها این است که از توافق بیرون روند.

اگر شما شرایطی داشتید که در آن یک دولت جدید داشتید و در همان حال نوسانات بزرگی هم نداشتید، در این صورت هنوز توافق جامع بالا سرتان بود- تا آن حد که اروپایی‌ها و دیگران بتوانند از آن پشتیبانی کنند- در این صورت چالش بعدی این خواهد بود که مشارکت‌مان را در توافق تازه‌تر کند و سپس برخی از نگرانی‌های مردم را که با توافق داشتند را برطرف سازند. با گذر زمان، آنچه را که به اصطلاح «ماده غروب» می‌خوانند که در توافقنامه هست برخی از محدودیت‌هایی را که ایرانی‌ها می‌توانند در برنامه هسته‌ای غیرنظامی در سال‌های بعد انجام دهند برداشته می‌شد. من فکر می‌کنم امتحان کردن این موارد مهم بود.

  به بنغازی برگردیم، شما نوشته بودید، «سوالات مشروع درباره آنچه که ما در خصوص امنیت انجام داده بودیم به سری از تحقیقات و شهادت‌هایی تبدیل شد که حتی استانداردهای واشنگتن مدرن هم بطور ناباورانه‌ای بدبینانه بود.» وزیر فعلی امور خارجه، مایک پمپئو، برای اولین‌بار نام سیاسی‌اش به عنوان عضو کنگره در آن زمان مطرح شد که جلودار اتهامات درباره شهادت بنغازی بود. شما چگونه می‌توانید با آن کسی که امروزه در خیابان فوگی باتوم (دفتر وزارت خارجه) نشسته کنار بیایید ؟ آیا شما می‌توانید پمپئو کنگره را با پمپئو وزیر امور خارجه جدا کنید ؟

من مطمئن هستم که پمپئو به خوبی از اهمیت حفاظت از دیپلمات‌های امریکایی در سراسر دنیا آگاه است. من دقیقا به آن مطمئن هستم . آن موقع سوالات مشروع در خصوص بنغازی به این خاطر مطرح شده بود که ما چه کار بهتری می‌توانیم انجام دهیم . ما سعی کردیم که نسبت به آن سوالات صادق باشیم و اظهار کنیم که ما گام‌های مستحکمی را برداشته‌ایم تا دوباره آن اشتباهات را نکنیم.

اما فکر می‌کنم که این اشتباه واقعی کل ماجرا به یک موضوع سیاسی تبدیل کرد. اگر شما از دیدگاه نفوذ ما و اشتهار ما در دنیای خارج نگاه کنید و به دیگر کشورها نگاه کنید که به ما نگاه می‌کنند که ما را محور سیاسی کرده‌اند، این نمی‌تواند به ما کمک کند بلکه «شأن» ما را در دنیا کاهش می‌دهد.

  شما در کتاب‌تان به «نظامی کردن دیپلماسی» هشدار داده‌اید. این یعنی چه و چرا برای سیاست خارجی امریکا خطرناک است؟

ما در دوره پس از یازدهم سپتامبر و در همان دوره جنگ جهانی علیه تروریسم، خیلی بر ابزارهای نظامی و اطلاعاتی تاکید داشتیم و با دیپلیماسی به مثابه نوعی کمبود منابع برخورد می‌کردیم. من یادم می‌آید که اوباما در مناسبت‌های مختلف چندین بار گفته بود که اگر تنها ابزاری که شما در جعبه ابزارتان دارید یک چکش باشد در این صورت شما هرمساله را به مثابه یک میخ می‌بینید. ما هنوز در بسیاری از جنبه‌ها بازیگر محوری هستیم زیرا ما برای بازی کردن دست بهتری داریم تا دیگری و ما می‌توانیم از طریق دیپلماسی امان به عنوان ابزار تنها ملجای ما بر چالش‌های بسیار بزرگ‌تری اثر بگذاریم، حال این چالش‌های می‌خواهد رقابت قدرت باشد، نظم منطقه‌ای باشد، چالش‌های تغییر آب و هوایی باشد یا انقلاب فناوری . این به آن معنا است که شما در سیاست باید اولویت بالاتری به آن بدهید .  دیپلماسی مانند این نیست که شما هر مساله‌ای را حل کنید. بعد از 9/11، ما نرفتیم از طریق دیپلماسی مذاکره کنیم تا القاعده را تسلیم کنیم . ابزارهای نظامی و اطلاعاتی اصلی بودند. اما مکان‌های زیادی است که شما می‌توانید از دیپلماسی استفاده کنید تا مانع بروز مشکلات شوید و از استفاده از نیروهای امریکایی اجتناب کنید که هم خون می‌دهیم و هم پول .


برش

  ما در واشنگتن تمایلاتی داریم، که در هر دو حزب ما هم است و اینکه گاهی اوقات خاطرات ما را کوتاه‌مدت کرده است. عراق 2003 یک ابری بود که در آن زمان بر بسیاری از انتخابات دیگر سایه افکنده بود. آن طور که برخی از مردم می‌گویند، رییس‌جمهور اوباما به خاطر «یادگیری بیش از حد» درس‌های عراق 2003 مورد انتقاد بود . امروزه شما بازتاب برخی از همان فرضیات غلطی که باعث جنگ در سال 2003 علیه صدام حسین شد را حداقل در برخی از افراد در دولت درباره ایران می‌شنوید.

 فرضیات غلط درباره اینکه چگونه یک روند یکجانبه گرایانه امریکا می‌تواند ایران را تسلیم کند که فکر می‌کنم یک فرضیه‌ای است که دیگر در تاریخ گم شده است.

من نیازی نمی‌بینم که قانع بشوم کنش‌های ایران، منافع ما یا منافع دوستان ما در خاورمیانه را تهدید می‌کند اما من فکر می‌کنم که این یک اشتباه عمیق بود که توافقنامه جامع هسته‌ای را کنار گذاشتیم. بنابراین پاسخ کوتاه به سوال شما «نه» است. اینها درس‌هایی است که لازم است به دقت به آن توجه کنیم. من فکر نمی‌کنم که بطور کامل آنها را آموخته باشیم.