مردم، قدرت و منافع (2)
سرمایهداری مترقی در عصر نارضایتی
نویسنده: جوزف استیگلیتز|
ترجمه: منصور بیطرف|
بیست و پنج سال بعد از آنکه وارد دولت کلینتون شدم، این سوالات را در برابر خود دارم: چطور به اینجا رسیدیم، به کجا داریم میرویم و چطور میتوانیم مسیر را تغییر دهیم؟ من به عنوان یک اقتصاددان به این سوالات نزدیک میشوم و تعجبی ندارد که میبینم حداقل بخشی از جوابها در قصور اقتصادی ما قرار دارد؛ قصوری که نتوانست از یک اقتصاد تولید محور به یک اقتصاد خدمات محور گذر کند، بخش مالی را رام کند، جهانی شدن و پیامدهای آن را به خوبی مدیریت کند و مهمتر از آن به نابرابری روبهرشد جواب دهد و همچنانکه به نظر میآید برای یک اقتصاد و دموکراسی یک درصدی، به خاطر یک درصدی و توسط یک درصدی تکمیل میشود. اما تجربه و مطالعات برای من روشن کرده که علم اقتصاد و علم سیاست را بهویژه در سیاست امریکایی که پول آن را به جلو میراند، نمیتوان از هم جدا کرد . به همین خاطر در حالی که اکثر مطالب این کتاب بر اقتصاد وضعیت فعلی ما متمرکز است، بنابراین اشتباه است اگر چیزی درباره سیاستمان نگوییم . اکنون بسیاری از عناصر این تشخیص از جمله مالی کردن گسترده، سوء مدیریت جهانی شدن و افزایش قدرت بازار، آشنا است . من نشان خواهم داد که چگونه آنها به یکدیگر مرتبط هستند چطور همراه با یکدیگر توضیح میدهند که چرا رشد اقتصادی اینقدر کم جان است و چرا ثمرات این رشد پایینی را ما بطور نابرابر شریک هستیم. این کتاب هر چند فقط به تشخیصها مربوط نیست؛ بلکه نسخه هم مینویسد که چه میتوانیم بکنیم و چه راهی پیش روی ما است. برای پاسخ به این سوالات مجبورم منشأ حقیقی ثروت ملل را توضیح دهم و خلق ثروت را از استخراج ثروت متمایز کنم. مورد آخر هر فرایندی را که توسط آن یک نفر ثروت را از دیگران و از طریق استثمار یا هر جور دیگر میگیرد شامل میشود. منشأ حقیقی «ثروت یک ملت» در جمله قبل قرار دارد، در خلاقیت و بهرهوری مردم یک ملت و تعاملات مولد با یکدیگر. این ثروت بر پیشرفت علوم قرار دارد که به ما یاد میدهد چگونه میتوانیم حقایق پنهان طبیعت را کشف کنیم و از آنها برای پیشرفت فناوری استفاده کنیم . علاوه بر این، این ثروت بر پیشرفت فهم سازمان اجتماعی قرار دارد که از طریق گفتمان مستدل کشف میشود و منجر به نهادهایی از قبیل آن نهادهایی که بطور گسترده به عنوان «حاکمیت قانون، نظامهای بازبینی و تعادل و روند تصحیح» ارجاع میشود، خواهد شد. من نمای کلی از دستورات پیشرفتهای را ارایه میدهم که نمایانگر آنتی تز مباحث ترامپ و هوادارانش است . به بیان دیگر، این نماها، آمیزه قرن بیست و یکمی از تدی رزولت و فرانکلین رزولت است. هسته این بحث آن است که متعاقب این اصلاحات یک رشد سریع اقتصادی همراه با رفاهی که همه در آن سهیم هستند خواهد بود که در آن برای اکثر امریکاییان نوعی زندگی که آرزو دارند شکل خواهد گرفت که امید واهی نیست بلکه یک واقعیت قابل دسترسی است. در کوتاه سخن، اگر ما حقیقتا منابع ثروت ملل را بفهمیم، میتوانیم به یک اقتصاد پویاتر با رفاهی که بیشتر در آن سهیم هستند دست یابیم. این هم نیازمند آن است که حکومت نقش متفاوت، احتمالا بیشتری که امروز دارد ایفا کند: ما نمیتوانیم به کنش جمعی که در مجموعه قرن بیست و یکمیمان نیاز دارد، پشت کنیم.من همچنین نشان میدهم که مجموعهای از سیاستهای قابل ارایه فوری وجود دارد که میتواند زندگی طبقه متوسط را - زندگی که ظاهرا در میانه قرن گذشته گیر افتاده و اکنون به نظر میآید که بطور فزایندهای دور از دسترس است - یکبار دیگر بسازد، زندگی که عرفی باشد تا استثنا.