چگونه میتوان مدیریت بحران کرد
علیرضا اکبری|
معاون اسبق وزارت دفاع و کارشناس ارشد مسائل راهبردی|
امر سیاست خارجی و مساله امریکا، از مهمترین مسائل جمهوری اسلامی است! اینک نیز، ما و جهان بر لبه یک منحنی شتابنده قرار داریم. سوال اصلی این است که؛ بهترین گزینه ایران، در غلبه بر «مساله امریکا»، چیست؟ ایران چگونه میتواند با حفظ موازین و بدون عدول از حقوق، منافع و اهداف ملی خویش، شرّ تحریم و تهدید فزاینده امریکا را کم کند؟ امریکا اینک در چه شرایطی قرار دارد؟ چالش فیمابین، کدام مرحله را طی میکند؟ کدام رویکرد و برنامه گزینه برتر ایران است؟ سرنوشت این روند مخاطره آمیز چه خواهد شد؟ مقتضیات ملی ایران برای «گزینه برتر» چیست؟
اول؛ بررسی آخرین وضعیت بحران؛ ،
بحرانها، از آغاز تا انجام، شش مرحله را طی میکنند؛
۱- ریشه میگیرند، ۲- رشد میکنند، ۳- توسعه مییابند، ۴- بر محیط غلبه میکنند، ۵- جهش و تصاعد مییابند، و ۶- نهایتا منهدم میکنند.
بحران، در بستری از شرایط خاص، نوعا در تضاد منافع یا اهداف و تنگنای راه عبور و عدم توافق، ریشه میگیرد. اگر کنترل، مهار و مدیریت صورت نگیرد، بحران، مسیر خود را تا انتها طی میکند، اصولاً، بحران یعنی خروج سازوکار منطقی یک سیستم از روال طبیعی.
عنصر مدیریت با پدیده بحران، همراستا و همساز است. هنگامی که مدیریت به انتها برسد، بحران از مرحله «انهدام سیستم» عبور میکند.
در مورد امریکا، از زمان روی کار آمدن ترامپ تاکنون، سیستم مناسبات فیمابین ما، دچار تنش و سپس بحران شده است.اینک ما در مرحله سوم از بحران به سر میبریم. یعنی بحران «مساله امریکا» در حال توسعه است. اگر در این مرحله، مدیریت طرفین به مهار بحران منجر نشود، بحران میتواند بر محیط غلبه کند. هنوز بحران غالب نیست! اگر مدیریت بحران کفاف ندهد، غلبه بحران بر محیط و تصاعد بحران، در مدت زمان بسیار کوتاهی رخ میدهد. جهش و تصاعد نیز، با سرعت بیشتری میتواند به انهدام «سیستم»، منجر شود. توجه به این نکته ضروری است که، موضوع «سیستم»، موضوع مناسبات طرفین است و نه موجودیت هر یک از آنها!
اینک پدیده «بحران امریکا» در سیستم مناسبات فیمابین – در سیاست خارجی طرفهای درگیر، در «مرحله توسعه»، نشانههایی از «مدیریت» را تجربه میکند. ما، در حال مدیریت بحران هستیم و به نظر میرسد، شانس کنترل بحران بیشتر از قبل است.
دوم؛ شرایط حریف در بحران؛
مهمترین ویژگیهای شرایط بحرانی بین امریکا و ایران، اینک این است؛ ۱- جمهوری اسلامی ایران اثبات کرده که جنگ، بدترین گزینه برای امریکا و کارگزاران منطقهای امریکا است.
۲- ایالات متحده دریافته که هزینه هر اقدام غیرمعقول و پرخطر آنچنان غیرقابل محاسبه است که ممکن است مواضع فرااقیانوسی خود را از دست بدهد!
۳- وضع ترامپ، تهدیدی برای این محیط چالشی است و مهمترین تاثیر این تهدید، بر محیط داخلی امریکا است. منطق ترامپ، مناسب حال عرصه سیاست کلان ملی نیست.
۴- وزن ایالات متحده، در پنج عرصه چالشی مهم، بهشدت ضعیف و شرایط آن، بهشدت متزلزل است؛
عرصه استراتژیک در پاسیفیک و دریای چین،
عرصه جنگ تعرفه و تجارت با چین،
عرصه استراتژیک در خاورمیانه،
عرصه تعرفه و تجارت با حوزه همسایگان و اروپا،
عرصه رقابت سیاسی و امنیتی با روسیه در اوراسیا و خاورمیانه،
چنین وضعی، امکان تداوم یک چالش پر شدت را از امریکا سلب میکند.
۵- در محیط داخلی، ایالات متحده بسیار پر تنش و متزلزل است.
سازمان حکومتی (ادمینستریشن) ترامپ، ناهمگون و بیثبات است و روابط بین حزبی بهشدت تیره و متلاطم. در چنین وضعی، امکان اتخاذ تصمیم مهم، بسیار سخت و شکننده است.
۶- کارگزاران امریکا در منطقه دریافتند که بسیار آسیبپذیرتر از آنند که تصورش را میکردند. گاوصندوق شیشهای امریکا در منطقه، بهشدت شکستنی و آسیبپذیر است. اینها فقط به درد پرداخت پول میخورند. در هنگام برخورد، سودبخش نخواهند بود.
۷- اروپا، در نخستین آزمون خفیف، ثابت کرد که حاضر به پذیرش خطر برخورد نیست. خط شکاف در اروپا، شدیدتر از برگزیت، در عقبنشینی از منطقه پدیدار شد. اتحادیه بهشدت دامن خود را از تنش احتمالی جمع کرد. فقط «جزیره» بود که در انزوای برگزیت، تداوم همراهی با امریکا را برگزید. این البته میتواند نتیجه بحران برگزیت باشد! بریتانیا که در چالش بسیار سخت و شکننده داخلی و اروپایی قرار دارد، اینک قادر نخواهد بود تاثیر چندانی در وضع منطقه داشته باشد.
۸- رژیم اسراییل دریافت که بروز درگیری میتواند به یک معمای بقا برای تلآویو تبدیل شود. در چند هفته اخیر، دستگاه تبلیغات روانی اسراییل، در سکوت معناداری فرو رفته است. تهدید به توسعه بحران، حساب کار را به دست بیبی هم داد.
در مجموع، امریکا و کارگزاران، دستکم تا آیندهای اطمینان بخش، از تندتر شدن محیط تنش عقب نشستند..
این، البته به معنای حذف خطر برخورد نیست. این سخن، بر مبنای ملاحظات نظامی است. ظرفیت و پتانسیل نظامی و امنیتی برخورد، کماکان در محیط تقابل، موجود است.
تغییر مهم، در وضع «اراده» یک طرف، بر پایه مانور دیپلماسی نظامی طرف دیگر، رخ داده است. (عنصر اراده، در دستگاه هشت بُعدی تصمیم راهبردی، یکی از مهمترین عناصر غیرمادی است) .
سوم؛ شرایط ایران در بحران؛
جمهوری اسلامی ایران، در یک بازی زیرکانه، هوشمندانه و پرخطر، تاکتیک مقابله را در «تغییر زمین بازی» دنبال کرد. ایران با ترکیب قوا و امتیازات ویژه خود، شرایط بحران را به نحو تحسینبرانگیزی دگرگون کرد؛
تسلط بر زمین و زمان و نمایش قدرت برتری در خطرپذیری
استفاده دقیق و قدرتمند از قوای «معادله ساز» منطقهای خود، در عمق و سطح استراتژیک منطقه
استفاده پر حجم، نافذ، موثر و قدرتمند از توان «قدرت دیپلماسی نظامی»
کنترل و بازیسازی در حیاط خلوت حریف
ایجاد چند جریان موازی در عرصه دیپلماسی امنیتی و دفاعی، در حمایت از دو روند تعیینکننده دیپلماسی رسمی کشور و دیپلماسی نظامی
استفاده از ظرفیتهای ملی در تداوم مقاومت اقتصادی
ایزوله کردن حریف در بازی قدرتهای بزرگ
ایجاد روزنه و شکاف در آرایش منطقهای حریف
یارگیری از دورن ظرفیتهای سیاسی اقتصادی منطقه
بازیسازی با قدرت «سوراخ کردن سد تحریم»
تکمیل «ساختارهای اطمینانساز» در عمق سیاسی منطقه!
تغییر مسیر یکطرفه برجام و انجام عمل متقابل در کیفیت تعهدات برجامی
ارسال پیامهای معنادار و نافذ در خصوص عواقب خطرآفرینی حریف و یادآوری خطوط قرمز نظام در محیطهای خارجی و داخلی
ارایه نشانههای منطقی برای گشودن معبر مطمئن و ایجاد مسیر جهت عبور از بحران
اینها، مهمترین اقدامات ایران در آخرین مرحله از تنش و بحران جاری است. وضعیت و مسیر آینده، به چگونگی بازیخوانی و بازیسازی طرفهای درگیر بستگی دارد.
چهارم؛ خطای راهبردی دشمن؛
ترامپ و تیم او، تصویر ناصحیحی از مدل و سنت تصمیمگیری ایران، در ذهن دارند. مدل اشتباهی که پیش تر چندین بار آزموده شده و شکست خورده، مجددا توسط ترامپ، آزموده شده است. «فشار و زور، هزینه را برای همه طرفها بیشتر میکند و نتیجه را تقلیل میدهد.» این معادله سادهای است که ترامپ و تیم او، هنوز درنیافتهاند. پروژه فشار حداکثری، یک رویکرد یکجانبه و مخرب است. وجه تخریبی این پروژه، فقط متوجه ایران نیست. ایران در مقابل فشار، میتواند معادلات مهمی را دگرگون کند، حتی اگر منافع حقه خود را وصول نکرده باشد. این تصور غلطی است که ایران را بشود با فشار و زور به میز مذاکره آورد. هیچ انسان عاقلی زیر فشار، وارد گفتوگو نمیشود، به ویژه که قدرت تغییر صحنه مناسبات را داشته باشد. توان ایران، در شرایط طبیعی، میتواند مصروف توسعه هم افزا و ایجاد زنجیره ارزش راهبردی – امنیتی و اقتصادی بشود. اما اگر حریف، قصد بازی حاصل جمع صفر را داشته باشد، آنگاه باید آماده تغییر طرفین معادله نیز باشد. گاوصندوق شیشهای منطقه، بهشدت شکننده است! ایالات متحده در یک سرگردانی شدید راهبردی به سر میبرد. فقدان دانش و تجربه و خرد راهبردی کافی نزد ترامپ و تیم او و کارگزاران منطقهای امریکا، بیشترین خطر و زیان را متوجه خود ایشان کرده است.
سخن نسنجیده پومپئو و گذاشتن شروط ناممکن
دوازده گانه، به عنوان «پیششرط مذاکرات»، یک تصویر از خامی راهبردی امریکا بود. پس از آن، تاثیر قدرت دیپلماسی ترکیبی ایران، موجب عقبنشینی موضعی امریکا شد. ترامپ تصریح کرد که، فقط نیازمند است مطمئن شود که ایران، برنامه ساخت بمب هستهای ندارد! او، همین تیتر را شرط توافق و حل اختلافات دانست. البته، هر دانشآموخته سیاست و دیپلماسی و هر دیپلمات خردمندی میداند که اصول پیشنهاد مذاکره و سازوکار ترک تنش و ورود به گفتوگو، غیر از اینست که ترامپ و تیم او رفتار میکنند. اما، به فرض که همین سبک و سیاق امریکا را غلط ندانیم، باز هم بیثباتی و نوسانات سینوسی و زیگزاکی، محلی برای باور و اعتنا به سخن ترامپ و تیمش نمیگذارد.
پس از آنکه در آخرین حرکت، ترامپ در ضیافت شینتو آبه در توکیو، شگفتی آفرید و حرف خود را باز هم تغییر داد، و پس از اظهار اشتیاق به داشتن روابط با ایران و تمنای میانجیگری بین واشنگتن و تهران، وزیر امور خارجه امریکا، مجددا از شروط مخرب و ناممکن دوازدهگانه برای آغاز هر نوع گفتوگو سخن گفت.
نتیجه اینکه؛ با کسی که تکلیف خود را نمیداند، سخن از گفتوگو و توافق، هزل و بیمعناست.
پنجم؛ گزینه ایرانی مدیریت دشمن؛
سه گزینه اساسی پیش روی ما قرار دارد؛
اول – رهاسازی بحران و فرصت دادن به تصاعد و تخریب
دوم – مدیریت بحران بر پایه «کنترل مستقیم حریف» (یا تعامل مستقیم)
این گزینه، خود به دو روش ممکن است؛ یکی، تعامل متصلب و حداکثرگرایانه دیگر؛ تعامل منعطف و حداقلگرایانه
سوم - مدیریت بحران، بر پایه «کنترل محیط»
گزینه اول، در زمره انتخابهای «پر خطر» معنا مییابد. گاهی یک طرف، برای خارج ساختن طرف مقابل از عرصه مناقشه، به تشدید و تصاعد بحران فرصت میدهد. آمادگی برای پذیرش حداکثر هزینه و خطر، برای بیرون انداختن حریف از جاده، نوعی «بازی مرگ» (چیکن گیم) تلقی میشود. این گزینه، فعلا به مصلحت ایران نیست. حتما امریکا نیز ظرفیت این گزینه را بیش از ما ندارد.
گزینه دوم، «کنترل مستقیم حریف»، با هر دو روش (منعطف یا متصلب)، اینک ممکن نیست! حریف که ظرفیت لازم را نداشته باشد، نه با تصلب و نه با انعطاف، نمیتوان با او به تعامل رسید. (تعامل به معنای رابطه نیست، بلکه نوعی رفتار غیرخصمانه «متقابل»، برای مدیریت و کنترل شرایط بحرانی است) .
گزینه پیشنهادی، گزینه سوم است. «مدیریت بحران بر پایه کنترل محیط». واقعیت این است که، بیشترین نگرانی امریکا از قدرت ابتکار و اقدام ایران، مربوط به تاثیرات محیطی حضور ایران است. نه فقط شروط ۱۲گانه پمپئو بلکه تاریخچه سوابق مناسبات امریکا با ایران، حاکی از نگرانی امریکا از تسلط ایران بر محیطهای منطقهای و عرصههای منافع امریکا است. ایران در ابعاد ژئوپولیتیک، اقتصادی و امنیتی، ظرفیتهای اشراف و بازیسازی قدرتمندی در غرب آسیا دارد. ایران، همچنین، در مرکز مسیرهای تجارت و انرژی و نقطه ثقل موازنههای راهبردی قرار دارد. در یک درک واقعی از «تعامل ژئوپولیتیک فرا قارهای»، حقیقت این است که ایران، از بالاترین امتیازات ایستا و پویای راهبردی برخوردار است. همین خصوصیت، مهمترین «امتیاز ویژه» ایران برای بازیسازی و «ضد بازی» محسوب میشود.
ابزار ایران در این هنجار، مجموعهای از قدرت «ایدئواستراتژیک»، قدرت معادلهسازی امنیتی و معمای «قدرت تلافی» در ترکیب با قدرت ژئواکونومیک، قدرت ژئواستراتژیک و قدرت نفوذ فرهنگی است. همه این عوامل قدرت، از کمان «قدرت دیپلماتیک ترکیبی» رها میشود. ایده اصلی این رویکرد، سلب فرصت «ضد دیپلماسی» از حریف و ایجاد فرصت دیپلماسی بدیل است. تسلط بر عرصههای سیاسی، اقتصادی روانی منطقه و سایر محیطهای مشترک، از طریق فرصتسازی برای حداکثر تعامل در انواع ابعاد!
در هر نقطه از منطقه و جهان، که هر میزان از فرصت حضور و تعامل مشترک برای ایران موجود باشد، باید با قدرت و دقت توسط نهادهای ملی یا همکار ایران، اشغال شوند. پشتوانه چنین تحرکی، ترکیب ابعاد قدرت ملی فوقالذکر است. یک اصل مهم استراتژیک میگوید: «بر زمین و زمان مسلط شو، تا بر حریف قدرتمند مسلط شوی.»
اگر شاهد بودیم که امریکا ظرف کمتر از دو ماه، شدیدترین نوسان مواضع را، از قمپوز جنگ تا گدایی مذاکره از خود نشان داد، مهمترین دلیل آن ابتکار عمل ایران در زمان مناسب و با ابزار مناسب بود. ترکیب توان معادلهسازی امنیتی، با قدرت دیپلماسی نظامی و پشتوانه دیپلماسی رسمی، در بستری از مقاومت ملی و ایجاد روزنه در سد تحریمهای اقتصادی، موجب تحمیل اراده خودی بر دشمن شد.
ششم؛ مقتضیات پیروزی؛
هیچ سیاستی در محیط خارجی توفیق نمییابد مگر آنکه در محیط داخلی، نظام با انسجام ملی، سامان فکری، استحکام ساختارها بر آسیبهای داخل غلبه کرده باشد. رمز غلبه بر تهدید خارجی، ریشه کنی آسیبهای داخلی است. وحدت و انسجام ملی و برطرفسازی آسیبهای داخلی، رکن اصلی توفیق در سیاست و محیط خارجی است. سلامت اجتماعی شرط لازم برای بسیج ملی است. از جامعه سالم و بانشاط، میتوان همهگونه انتظار خارقالعاده را داشت. سه ویروس کشنده، سلامت و حیات اجتماع و نظام را میتوانند با خطر جدی مواجه سازد؛ عنصر جهل، عنصر نفوذ و عنصر فساد! این سه عامل، هر حکومتی را میتوانند از درون متلاشی کنند. سختترین بخش اداره بحران و دفع تهدید خارجی، سامان دهی و مهیا ساختن بستر محیط ملی است. پیش از تمهید هر برنامه سیاست خارجی، میبایست برای محو سه آسیب حیاتی محیط داخلی، (جهل و نفوذ و فساد) برنامه داشت. حذف این سه عنصر آسیب رسان، شانس تحکیم نظام و انسجام ملی و ایجاد توان بسیج ملی را بهشدت افزایش میدهد.
در چنین شرایطی است که میتوان برنامه «مدیریت بحران و تهدید امریکا» را، بر پایه گزینه «کنترل محیط» و شکستن طرح انزوای ایران سازمان داد. نظام برنامهریزی راهبردی کشور، حتما برای همه بخشهای نظام، هم ساختارهای قدرتی و حاکمیتی و هم ساختارهای پشتیبانی و خدمات ملی، هم بخشهای غیر وابسته به دولت و هم متولیان فضای ذهنی داخل و خارج، «دستور کارها» و الگوهای رفتار، تعامل و هماهنگی ملی را تمهید کرده است. تبعیت از مرکزیت منسجم مدیریت راهبردی کشور و حضور دستگاههای برنامهریز، مجری و ناظر، در قالب و قواره یک برنامه کلان ملی، اصلی ضروری است. ایمان به حقوق و منافع ملی، باور قدرت ملی، و یقین به هدف و مسیر، از مقتضیات پیروزی است.
منبع : دیپلماسی ایرانی