جهان وارد صفبندیهای نوین میشود
دکتر علی اکبر عرب مازار |
و اما درک عمق راهبردی سخنان مکرون چه اثراتی در نقشه راه آینده جهان و نقشه راه سیاست خارجی ما میتواند داشته باشد؟ امانوئل ماکرون رییسجمهور فرانسه هفته گذشته در جمع سفرای این کشور سخنانی ایراد کرد که آن را باید از برخی جهات تاریخی یا آغاز چرخشی تاریخی دانست. محتوای سخنرانی ماکرون این بود که هژمونی غرب بر جهان که از دو سده پیش اروپا در چارچوب آن میاندیشید و سیاستگذاری میکرد پایان یافته است. جهان به دو قطب امریکا و چین در حال تقسیم شدن است و دیگر کشورهای جهان اگر نمیخواهند به زائدهای از این دو تبدیل شوند باید با یکدیگر متحد شوند و همکاری کنند و وزنه متقابل یا سومی را در جهان به وجود آوردند. طبعا مرکز ثقل این وزنه از نظر ماکرون اتحادیه اروپاست که برای رسیدن به این هدف باید در روابط خود با روسیه تجدید نظر و آن را نوسازی کند، مناسباتش را با هند و آسیا گسترش دهد و پایه نوینی برای روابط خود با افریقا بدور از منطق «هژمونی» و بر مبنای همکاری بنا کند. ماکرون به خطرهایی که جهان کنونی را بدلیل نوع جهانی شدن آنکه بر مبنای بازار آزاد قرار دارد تهدید میکند، به مساله بحران زیست محیطی که سیاره را در خطر قرار داده، به ضرورت کنترل مسابقه تسلیحاتی، به فرار صنایع از اروپا، به تجدید نظر در ساختار «سازمان تجارت جهانی» اشاره کرد و تاکید کرد بدون انجام فوری اصلاحات و چرخشهای لازم در چارچوبی که او ترسیم میکند اروپا از هم خواهد پاشید. ماکرون با اشاره به این تجربه تاریخی که تمدنها میتوانند نابود شوند خواهان کوشش برای برقراری یک تمدن نوین اروپایی شد. آنچه ماکرون میگوید از یکسو الهام گرفته از دیپلماسی و سیاست خارجی روسیه دوران ولادیمیر پوتین است و از سوی دیگر الهام گرفته از رویکرد سیاست خارجی دونالد ترامپ. ماکرون خود به صراحت میگوید که روسیه به مراتب زودتر از فرانسه و اروپا وضع جدید جهان را فهمید و منطقی متناسب با آن در پیش گرفت. این وضع جدید جهان ظهور قدرتهای تازه ایست که نمیتوان با منطق هژمونی، با منطق بلوکبندی با آنان سخن گفت. برخلاف غرب که خود را همچون یک بلوک دربرابر روسیه و چین تعریف کرده است، روسیه پوتین خود را جزو هیچ بلوکی نمیداند. حتی روسیه و چین روابط خود را نه همچون یک «اتحاد» یا بلوک بلکه همچون همکاری و شراکت معرفی میکنند. با همین منطق است که روسیه در عین تقابل با ناتو میتواند با ترکیه نیز همکاری کند و حتی به آن سلاح بفروشد. ماکرون خواهان چنین رویکردی در سیاست خارجی است. اشارهای که به پایان هژمونی غرب و فراتر از آن پایان یافتن هویتی بنام غرب میکند در همین چارچوب است همانطور که چندین بار در سخنرانی خود به کنفرانس اخیر گروه هفت در شهر بیاریتز فرانسه و دعوت ظریف به عنوان یک موفقیت اشاره میکند. فرانسه در عین اینکه در گروه هفت کشور صنعتی و در کنار امریکاست خود را مقید به سیاست خارجی امریکا نمیداند و بخود حق میدهد که ایران را هم دعوت کند و سیاست خارجی مستقل از امریکا و ناتو را در پیش گیرد. ماکرون در عین حال در ترسیم سیاست خارجی جدید فرانسه که میکوشد آن را به سیاست خارجی جدید اروپا تبدیل کند تحت تاثیر ترامپ هم هست. زیرا آنچه ماکرون اکنون میگوید ترامپ قبلا عملیاش ساخته است. این ترامپ بود که پایان وحدت و یکپارچگی غرب را زودتر از همه در عمل اعلام کرد، ترامپ بود که عملا اعلام کرد غرب دیگر وجود ندارد و روبروی اروپا علنا ایستاد، ترامپ بود که چین را رقیب واقعی و خطر برای آینده امریکا اعلام کرد، ترامپ بود که برای نخستینبار ضرورت جدا کردن روسیه از چین را مطرح کرد و .... بنابراین ماکرون از این نظر حرف تازهای نمیگوید. او در واقع به وضعی که ترامپ در عمل ایجاد کرده یک بنیان نظری و استراتژیک میدهد و در عین حال آنچه ترامپ با جنجال و گرد و خاک میخواهد به پیش ببرد، ماکرون میکوشد با تردستی دیپلماتیک پیش براند. با این حال سخنان ماکرون اگر از ابعاد دیپلماتیک و ژئوپولیتیک آن صرفنظر کنیم یک جنبه عمیقتر و بنیادینتر هم دارد و آن نگرانی از یک چرخش تمدنی، از افول تمدنی غرب است. ماکرون و در واقع آن اتاقهای فکر و دستگاههایی که او به نمایندگی آنان سخن میگوید احساس میکنند که تمدن غرب وارد یک مرحله نزولی شده است. بنابراین مساله به مراتب فراتر از یک چرخش ژئوپولیتیک، بلکه انطباق با این روند نزولی برای جلوگیری از تعمیق آن است. آنچه غرب در حال از دست دادن آن است بیش از آنکه هنوز قدرت اقتصادی و نظامی آن باشد، هژمونی ایدئولوژیک آن است. اعتراف دردناک ماکرون به تبدیل شدن چین به قدرت اقتصادی جهان که فرانسه ممکن است ناگزیر شود به زایده آن تبدیل شود بنوعی پذیرش آغاز از دست دادن این هژمونی ایدئولوژیک است. زیرا به مدت دو سده تمدن غرب برتری اقتصادی و نظامی خود را بر چین و بر آسیا نشانه “عقلانیت “ غربی در برابر عدم عقلانیت آسیایی، نشانه برتری تمدنی غرب اعلام کرد. آنها اکنون میدانند که با اعلام برتری فنی و اقتصادی چین و با آشکار شدن آن برای همه، در حال گام گذاشتن به چه مسیری و ورود به چه دامی هستند، همان دامی که خود برای مردمان دیگر کشورها پهن کردند و ذهن مردم جهان را با این گمان که هرکس از نظر اقتصادی پیشروتر است از نظر تمدنی نیز برتر است ساختند. آنها میدانند که اکنون و به زودی همین برساخته ایدئولوژیک برعلیه خود آنها خواهد چرخید. اینکه ماکرون در سخنرانی خود اصطلاحاتی نظیر «نبوغ چینی»، «منطق و روشنبینی» چینی را بهکار میبرد یا از «هوشمندی» چینیها در برابر اشتباهات و حتی «حماقت» اروپاییها سخن میراند؛ یا اینکه دست پایین را میگیرد و از ضرورت کنار گذاشتن منطق هژمونی و رفتن به سمت منطق همکاری و شراکت برابر سخن میگوید برآمده از همین پیش بینی آینده است، به ویژه اگر اتحادیه اروپا از هم بپاشد که تبدیل شدن کشورهای اروپایی به زائده قدرتهای بزرگتر قطعی خواهد شد. باز به همین دلیل است که ماکرون در سخنرانی خود از اصطلاحات مارکسیستی بهره میگیرد، از جنگ سنگری و جنگ مانووری (اصطلاحات گرامشی) سخن میگوید یا «اومانیسم» را شالوده تمدن نوین اروپایی معرفی و اعلام میکند «همانطور که سوسیالیسم در یک کشور نتوانست به لحاظ تاریخی موفق شود، اومانیسم در یک کشور نیز موفق نخواهد شد». با این سخنان از یکسو میخواهد تمدن نوین اروپایی ادعایی خود را به نوعی تکرار تجربه سوسیالیسم در شوروی معرفی کند و مدعی راهی تازه باشد، از سوی دیگر تحقق آن را در کوتاهمدت تعلیق به محال کند و مشروط به پیوستن همه جهان بدان سازد. این سخنان در عین حال آگاهی از این واقعیت است که با افول ناگزیر سرمایه داری غرب، تجربه سوسیالیسم شوروی از زیرآوار بیرون خواهد آمد و نه تنها بخش مهمی از دستاوردهای آن به خواستی جهانی تبدیل خواهد شد، بلکه این احتمال بسیار جدی است که نولیبرالیسم به ضد خود تبدیل شود و کشورهای سرمایهداری نظیر فرانسه زیر فشار سنگین داخلی و برای جلوگیری از عقب افتادن بیشتر در عرصه رقابت بکوشند از تاثیر ویرانگر بازار آزاد بکاهند و به سمت اقتصاد برنامهریزی شده جهت بگیرند. در چنین چشماندازی کاریکاتورسازی از اقتصاد شوروی دیگر نه صلاح است و نه ممکن و باید آماده بیان این واقعیت به مردم بود که سوسیالیسم شوروی بدلیل محصور ماندن در یک کشور ناموفق شد و نه به خاطر ناکارآمدی یا جنبه برنامهریزی آن. با توجه به همین واقعیت است که ماکرون در سخنرانی خود بر ضرورت در پیش گرفتن یک «استراتژی صنعتی» واقعی تاکید میکند و بارها اصطلاح «کنترل» را همچون یک کلیدواژه به کار میگیرد و آن را ضرورت در همه عرصهها معرفی میکند. سخنان ماکرون نشانه عمق بحران، نشانه حدت آن و در عین حال نشانه کوشش محافل حاکم بر سرمایه داری فرانسه برای انطباق با واقعیت افول تمدن غربی با هدف حفظ و نجات نظام سرمایه داری است. ولی این کوششی است امیدوارکننده زیرا بهتر از کوربینی و سماجت بر حفظ ناممکن هژمونی است. اینکه محافل حاکم سرمایه داری در این یا آن کشور یا در سطح اروپا به این نتیجه برسند که خود را با واقعیت افول سرمایه داری غرب منطبق کنند یک گام بزرگ به پیش برای رفتن به سمت نجات بشریت از خطر جنگ و ویرانی طبیعت و محیط زیست انسانی است. این کوشش بدون کنترل محافل مالی ناممکن است و ماکرون هم در سخنان خود بطورضمنی خواهان برگشتن اقتدار به دولت برای کنترل این محافل است، محافلی که اکنون دیگر جهان وطن و در واقع بیوطن شدهاند و بیگمان دربرابر چنین تحولی خواهند ایستاد و خواهند کوشید آن را به شکست بکشانند. کوشش فرانسه برای میانجیگری و رسیدن به توافقی با ایران و ایالات متحده و جلوگیری از جنگ در خلیج فارس نشانهای از پیامدهای مثبت این درک و سمتگیری نوین در عرصه سیاست خارجی فرانسه برای آن کشور و جهان است، همانطور که تلاش آن کشور برای بهبود مناسبات با روسیه برای امنیت و صلح در جهان مفید است. سیاست خارجی ایران، نیز باید اکنون از این تحول استفاده کند و به سهم خود کمک کند و نشان دهد که این درک و سیاست نوین با نگاهی نو و جهانشمول و راهکارهایی جدید و خارج از هژمونی قدیمی غربی که در حال فروپاشی است با احترام به همه نژادها و انسانهای روی زمین و حقوق انسانی، اقتصادی و اجتماعی آنها و با گسترش عدل و داد و مبارزه با ظلم و جهل میتواند در کاهش تنش و بهبود وضع جهان و منطقه موثر باشد.