مردم، قدرت و منافع (80)
نوشته: جوزف استیگلیتز|
ترجمه: منصور بیطرف|
فصل ششم
چالش فناوریهای نو
دستمزدهای پایینتر و نابرابری بیشتر
حتی اشتغال کامل هم ممکن است کافی نباشد. اگر ماشین جایگزین نیروی کار بشود، در این صورت طبق تعریف، تقاضا برای نیروی کار در هر میزان دستمزدی کاهش مییابد بنابراین برای انکه اقتصاد به اشتغال کامل درآید، دستمزدها باید سقوط کند. این درست کاربرد مستقیم قانون عرضه و تقاضا است. اما این به آن معنی هم است که بدون دخالت دولت، وضع بخش بزرگی از اقتصاد بدتر خواهد شد. البته در اصل، پیشرفتهای فناوری باید قادر باشد تا وضع تمامی ما بهتر شود، درست مثل همان اصلی که برای جهانیسازی صدق میکند. اندازه کیک ملی افزایش یافته است؛ هنوز هم جا دارد تا بزرگتر شود؛ و بنابراین هرکس میتواند یک بخش بزرگتری را بردارد. اما با جایگزین شدن ماشین به جای نیروی کار، این به تنهایی رخ نمیدهد.: کاهش تقاضا برای نیروی کار به ویژه برای نیروی کار غیرماهر، دستمزدها پایینتر میآید بطوری که درآمد کارگران حتی با آنکه درآمد ملی افزایش مییابد کاهش خواهد یافت. اقتصاد سرریز کار نخواهد کرد درست همانطور که برای جهانیسازی کار نکرد. اما دولت میتواند مطمئن باشد که هرکسی یا حداقل اکثر مردم وضعیت بهتری داشته باشند. در اینجا حداقل چهار سیاست وجود دارد که مورد نیاز واقع میشود: (1) دولت مطمئن شود که قواعد بازی اقتصادی عادلانهتر است و اینکه بازی علیه کارگران غیرصادقانه رفتار نمیکند - و مهمتر از آن اینکه، بنگاههای با فناوری بزرگ از فناورهای تازه برای بالابردن قدرت بازار شرکت همانطور که در اوایل این فصل شرح دادیم، استفاده نمیکنند. تقویت قدرت چانهزنی کارگران و تضعیف قدرت انحصاری شرکتها میتواند یک اقتصاد کارآمد را با برابرای بیشتر خلق کند. (2) حقوق مالکیت معنوی را میتوان طوری طراحی کرد که اکثرا در ثمرات پیشرفت، که اکثر آن بر بنیادهای تحقیقاتی پایهای قرار گرفته که از سوی دولت تامین مالی شده است، سهیم شوند. (3) مالیات پیشرفته و سیاستهای هزینهای را میتواند در بازتوزیع درآمدها کمک کند. بالاخره، (4) ما نیاز داریم تا نقش دولت را در کمک کردن بازسازی اقتصاد از تولید گرفته تا اقتصاد بخش خدمات را به رسمیت بشناسیم. این تغییر به موازات تغییرات ساختاری است که طی یک قرنی که اقتصاد از کشاورزی به صنعتی شدن حرکت کرد رخ داده است. در تغییر شکل ساختاری امروزی، دولت میتواند حتی بیشتر از آنچه در آن زمان انجام داده، کار کند زیرا در بسیاری از بخشهای در حال گسترش خدماتی مانند بهداشت و آموزش، فاینانس دولت، محوری است و به همین خاطر قابل درک. برای مثال اگر دولت کارگران بیشتری را برای مراقبت از پیران ما، بیماران ما و ناتوانان ما استخدام کند و جوانان ما را آموزش دهد و به آن افراد نجیب دستمزد دهد، دستمزدها را در تمامی اقتصاد بالا خواهد برد .اگر ما برای کودکانمان، بیمارانمان و پیران مان ارزش قائل هستیم، میخواهیم که برای آنها هم بیشتر هزینه کنیم. اگر برای مثال ما میخواهیم فرزندان مان تحصیلات بهتری داشته باشند به معلمان بیشتری نیاز داریم که به آنها دستمزدهای بهتری پرداخت کنیم. پرداختهای بالا علیالخصوص افراد شایستهتری را برای تعلیم جذب میکند. انجام این کار نیازمند درآمدهای مالیاتی بیشتر است – اما بخش بزرگتر کیک یعنی درآمدهای افزایش یافته، از طریق پیشرفتهای فناوری رخ میدهد و تضمین میکند که ما میتوانیم چنین مالیاتهایی را تحمیل کنیم و با اینحال سرمایه داران مان و مبتکران مان را با وضعیت بهتری ترک کنیم حتی بهتر از موقعیتی که امروزه هستند. بهطور خلاصه، بیکاری، دستمزدهای پایین و سختی فزاینده برای کارگران که ناشی از پیشرفت در فناوری است را میتوان به آسانی مورد توجه قرار داد، در صورتی که اراده سیاسی برای انجام آن وجود داشته باشد. ما در بخش دوم این کتاب به این موضوع برمیگردیم که بهترین کار چه میتواند باشد.