اخراج امریکا، افول چین یا خلق جهان دوقطبی؟
گروه جهان|
اینروزها بازیهای زیادی در قاره آسیا جریان دارد. از تشدید جنگ تجاری امریکا و چین گرفته تا زرادخانه هستهای در حال رشد کرهشمالی، وخیمترشدن روابط کرهجنوبی ـ ژاپن، مساله افغانستان و اقدامات اخیر هند در کشمیر.
استفان والت در فارنپالیسی نوشته: در مواقعی شبیه به این خوب است که مسائل روزمره را کنار بگذاریم و تصویر بزرگتر را ببینیم. مهمترین عواملی که باید درنظر بگیریم اینهاست: اول، توازن قدرت میان امریکا و چین و دوم، واکنش احتمالی سایر کشورهای آسیایی به هرگونه تغییر چشمگیر در این توازن. البته این عناصر تنها چیزهایی نیستند که مهماند، اما تواناییهای نسبی دو کشور قدرتمند جهان -که یکی از آنها در آسیا واقع شده- سایر کشورهای منطقه را متأثر میکند. با نگاهی به آینده میتوان سه سناریوی اصلی را تصور کرد.
سناریوی اول: در این سناریو چین به سرعت در حال رشد است، در حالی که امریکا لنگلنگان پیش میرود که دلیل آن یا سیاستهای داخلی غلط (مانند کاهش مالیات، فقدان سرمایهگذاری در آموزش و پرورش، مقررات مالی ناکافی، بنبست سیاسی و غیره) یا حواسپرتیها و گرفتاریهای واشنگتن در باتلاقهای خارج از ایالات متحده است. این سناریو، تحت شرایط خاص، امکانی است که تحلیلگرانی چون «مارتین ژاک» یا «آرویند سوبرامانیان» و سایر تحلیلگران که معتقدند چین قرار است سرانجام جایگاه امریکا را به عنوان قدرت برتر جهان تصاحب کند، مطرح میشود. و البته همین ترس از سلطه چین است که دولت ترامپ را به تلاش برای متوقفکردن پکن واداشته است. اگر سرانجام وضعیت کنونی در دهههای پیشرو این سناریو باشد، دشوار است که تصور کنیم امریکا بتواند موقعیت فعلیاش را در آسیا حفظ کند. یک چین بزرگتر و بهصورت فزایندهای ثروتمند در نهایت میتواند از امریکا در مسابقات تسلیحاتی پیشی بگیرد و با ظرفیتهای تکنولوژیکی رو به رشدش ممکن است به تسلیحاتی دست یابد که با سیستمهای تسلیحاتی امریکا برابری کند یا حتی از آن برتر باشد. در نتیجه امریکا احتمالا تصمیم میگیرد گلیمش را از آسیا جمع کند و بگذارد چین خیمه نفوذش را برپا کند. این چشمانداز به آینده بدونشک سناریوی موردنظر پکن و شیجینپینگ رییسجمهور چین، است. بیرونراندن امریکا از آسیا و واداشتن همسایگان نزدیک پکن به پذیرفتن برتری چین، امنیت این کشور را به حداکثر میرساند و پکن را قادر میسازد تا قدرتش را به سایر جاهای مهم مانند خلیج فارس، گسترش دهد. به این دلیل میتوان شرط بست که استراتژیستهای چین امیدوارند که امریکا همچنان در منازعات بیمعنی در کشورهایی بهلحاظ استراتژیک کماهمیت درگیر باشد و بماند.
سناریوی دوم: برخی از محققان از جمله «مایکل بکلی» از دانشگاه «تافتس» معتقدند که خلاف سناریوی بالا در آینده محتملتر است. در سناریوی دوم در حالی که امریکا احتمالات زوال اجتنابناپذیرش را به چالش میکشد، این چین است که لنگلنگان پیش میرود. چین با موانع جدی روبرو است (از جمعیت سالخورده گرفته تا مشکلات محیطزیستی، کمبود منابع آب، محدودیتهای ژئوپلتیکی، اقلیتهای ناآرام، عدم تعادل مالی و غیره) درحالی که ایالات متحده نقاط قوت مهمش را مانند موقعیت جغرافیایی بسیار مطلوب، منابع طبیعی فراوان و اقتصاد (هنوز) نوآورانه همچنان دارا است. اگر آینده این باشد، ایالات متحده هنوز هم از موقعیت ایدهآلی در آسیا برای رهبری ائتلاف ایجاد توازن در برابر قدرت چین، برخوردار خواهد بود. ایالات متحده هماکنون از روابط دوجانبه خوبی با کشورهای آسیایی (مانند ژاپن، استرالیا، کرهجنوبی، سنگاپور و غیره) برخوردار است و روابطش با هند و انجمن ملل آسیای جنوبشرقی نیز رو به بهبود است. هدف چنین ائتلافی اساسا دفاعی خواهد بود: جلوگیری از تهدید چین بر همسایگانش یا جلوگیری از گسترش بیش از حد نفوذ این کشور. احتیاط حکم میکند که ایالات متحده و شرکایش نباید بهدنبال فقیرکردن چین یا تضعیف حزب کمونیست چین برآیند. این سیاست متحدان آسیایی امریکا را نگران میکند و خطر جنگ را بالا میبرد. واشنگتن باید با مشکلات معمول متحدانش مقابله و تلاش کند تا اختلافات بین شرکای مختلف و متعددش را برطرف کند. در این جهان کاملا واضح است که اکثر دولتهای آسیا چه خواهند کرد. ایالات متحده همچنان قدرتمندترین کشور در نظام بینالملل خواهد بود، اما نزدیکی چین به همسایگانش باعث تهدید بیشتر میشود. براین اساس اکثر دولتهای آسیا «متعادلکنندههای منطقهای» و بهدنبال حفظ همکاری نزدیک با امریکا خواهند بود. اگر قدرت چین یکشبه کاهش یابد نیاز به حمایت واشنگتن ممکن است به کلی از بین برود. اما این بینیازی بعید است و برخی از دولتهای آسیایی ممکن است حفظ ارتباط امنیتی با واشنگتن را به عنوان اطمینانی برای آینده، ترجیح دهند.
سناریوی سوم: از منظر ایالات متحده سناریوی دوم ممکن است بهترین باشد، اما سناریوی سوم محتملتر است. در این سناریو چین همچنان به رشدش ادامه میدهد، اما ایالات متحده عقب نمیماند. فاصله کنونی بین این دو کشور ممکن است به نحوی از بین برود، اما چین از امریکا نمیتواند جلو بزند و مدعی رهبری شود. سرانجام این شرایط یک جهان دوقطبی (مانند دوران جنگ سرد ایالات متحده-شوروی) خواهد بود یا جهانی چندقطبی یکطرفه که در آن ایالات متحده و چین به مراتب جلوتر از قدرتهای بزرگ ضعیفتر مانند روسیه و هند هستند. معلوم نیست که در چنین سناریویی در آینده بقیه کشورهای آسیایی چه واکنشی نشان میدهند، اما تئوری واقعگرایانه نشان میدهد که در همانحال هم اکثر آنها ترجیح خواهند داد با امریکا باشند. این کشورها نمیتوانند بیطرف بمانند زیرا هم ایالات متحده و هم چین احتمالا آنهایی را که سعی میکنند بیطرف باشند را تحت فشار خواهند گذاشت تا وارد میدان شوند. همراهی با چین شاید در نگاه اول وسوسهانگیز باشد اما این کار به معنای پذیرفتن موقعیت فرودست و تسلیمشدن در برابر خواستهای پکن است؛ امری که اگر چین درندهخویتر شود این دولتها را آسیبپذیر میکند. اما همراهی با امریکا کمک میکند که چین از این کشورها دور بماند و واشنگتن مجبور خواهد بود تا به خواستههای متحدانش اهمیت دهد زیرا بدون آنها نمیتواند جایگاهش را در آسیا حفظ کند. اگر ایالات متحده و چین تقریبا با هم برابر باشند ـ یا ایالات متحده همچنان در رهبری باشد اما با فاصله کم ـ نزدیکی با امریکا برای کشورهایی مانند ژاپن، کرهجنوبی و بیشتر قدرتهای دیگر در آسیا هوشمندانه خواهد بود. ولی این به معنای قطعیبودن این نتیجه نیست.
استفان والت در ادامه مطلب خود آورده: «مدیریت ائتلاف ایجاد موازنه با قدرت چین در آسیا کار سادهای نیست و به همین دلیل عملکرد دولت ترامپ بسیار ناامیدکننده است. ترامپ به جای ادامه تلاشهای اوباما برای ایجاد موازنه در آسیا و اجرای پیمان تجاری اقیانوس آرام، آن را در روز سوم ریاستجمهوریاش پاره کرد. ترامپ به جای اینکه ژاپن، کرهجنوبی، اتحادیه اروپا و سایر اقتصادهای کلان را برای مقابله با چین بهخاطر شیوههای تجاری ناعادلانهاش، در یک صف واحد بیاورد، تقریبا با همه آنان وارد جنگ تجاری شد. ترامپ به جای دنبالکردن یک رویکرد ثابت درباره برنامه هستهای و موشکی کرهشمالی، عکسانداختن و نامهنویسی را که راه به جایی نبرده، در پیش گرفت. ترامپ به جای تمرکز بر توازن قدرت در آسیا هنوز گرفتار افغانستان است و سیاست به اصطلاح فشار حداکثری را علیه ایران دنبال میکند؛ استراتژیای که فقط به نزدیکشدن تهران به پکن منجر میشود.»