روزی که مصدق به حبس محکوم شد

۱۳۹۸/۰۹/۳۰ - ۰۰:۰۰:۰۰
کد خبر: ۱۵۹۶۸۱
روزی که مصدق به حبس محکوم شد

روزنامه اطلاعات سه‌شنبه اول دی 1332 در صفحه اول خود چهار تیتر داشت که خبر از پایان یک عصر و آغاز دوره‌ای دیگر می‌داد: سفارت انگلیس به کاردار جدید آن دولت تحویل شد، از امروز مذاکرات ایران و شوروی شروع شد، انتخابات (مجلس شورا و سنا) دو هفته دیگر در سراسر کشور آغاز می‌شود و چهارمین خبر که تیتر یک صفحه اول بود: «دکتر مصدق به سه سال حبس مجرد و سرتیپ ریاحی به دو سال حبس تأدیبی محکوم شدند.» دادگاه نظامی در 30 آذر 1332 پس از 35 جلسه که از 17 آبان آغاز شده بود، محمد مصدق را به سه سال حبس مجرد (انفرادی) محکوم کرد. مصدق که در دادگاه می‌گفت «من قانوناً نخست‌وزیرم»، به این اتهامات باید در حبس و حصر می‌گذراند: دستور بازداشت سرهنگ نصیری، مهر و موم کاخ‌های سلطنتی، صدور دستور حذف نام شاهنشاه از دعای صبحگاه و شامگاه در سربازخانه‌ها، دستور تشکیل میتینگ برای اهانت به مقام سلطنت و رژیم مشروطیت، دستور پایین آوردن و شکستن مجسمه‌های رضاشاه و محمدرضا شاه پهلوی، دستور انحلال مجلس شورای ملی، دستور بازداشت سپهبد زاهدی، حذف سرود شاهنشاهی از برنامه رادیو تهران و اقدام برای تشکیل شورای سلطنتی از راه رفراندوم. مصدق در دفاعیاتش به این اتهامات پاسخ داد: نصیری در ساعت ممنوعه و با تانک و شصت تیر فرمان را به خانه آورده بود، میتینگ را اصناف تقاضا کرده بودند، انحلال مجلس طبق اراده ملت و رفراندوم بوده است، پایین آوردن مجسمه‌ها به دستور او نبوده، زیرا اولاً ساختن مجسمه با موازین شرع اسلام وفق نمی‌دهد و ثانیاً اخلالگران همیشه درصدد پایین آوردن مجسمه‌ها و موجب زحمت دولت می‌شوند، چون سینماها جای استراحت مردم است ترنم سرود شاهنشاهی موجب مزاحمت مردم و زائد است. مصدق اما به این جرایم 3 سال را در زندان لشکر 2 زرهی ارتش گذراند. اواخر بهمن 1332 که وکیلش سرهنگ جلیل بزرگمهر، به دیدارش رفت، نتیجه انتخابات سنا اعلام شده و دولت هم گفته بود 45 میلیون دلار قرضه به ایران تا فروردین خرج می‌شود. درد دل‌های مصدق در آن روزها این بود که: ‌«آقا این دولت نیست. غارتگر هم از اینها بهتر است. آقا چه زحمت‌ها کشیدیم. چه شب و روزهایی با تشویش کار کردیم ... خودت دیدی که من برای شخص خودم به هیچ‌چیز اهمیت نمی‌دهم. عکس‌های ویرانه خانه‌هایم را آوردی. آیا اثری دیدی؟ من به هیچ چیزی که مال خودم باشد اعتنا ندارم. این مملکت از دست می‌رود. این معشوقه ماست. چطور می‌شود دید که با چنین جسارتی مقدمات از بین رفتنش را فراهم کنند. اینکه نشد.» و اشک ریخت. اما زاهدی نیز در چشم شاه چنین محترم نماند. به دو سال نکشیده از چشم شاه افتاد و سفارت گرفت و رفت و جز برای عروسی پسرش که داماد شاه بود برنگشت و آخر سر در شهریور 1342 در ژنو درگذشت؛ در تبعیدی محترمانه؛ سه سال زودتر از مصدق که در تبعید اجباری در احمدآباد مستوفی درگذشت.