مردم، قدرت و منافع (141)
نوشته: جوزف استیگلیتز|
ترجمه: منصور بیطرف|
فصل نهم
احیای یک اقتصاد پویا همراه با شغل
و فرصت برای همگان
نقش گذر از مزیت و معایب بین نسلی
حتی اگر درآمدهای بالاتر مرفهان از بهرهکشی آنهایی که در پایینتر از آنها هستند درنیامده باشد، میتوانیم مزیتهای آنها را اگر نه از تلاش خودشان بلکه از میراث شان به دست آمده باشد، ناعادلانه بدانیم. بنابراین، ما وارد یک موضوع کلیدی گذر مزیت و عیب بین نسلی میشویم .البته این بدیهی است آنهایی که درآمد و ثروت بیشتر و تحصیلات عالی دارند میتوانند هر آنچه را که بخواهند برای خیر فرزندانشان بهکار ببرند و هر چقدر نابرابری در درآمد و ثروت و تحصیلات در یک نسل بیشتر باشد، این نابرابری در نسل بعد هم بیشتر خواهد شد. به همین خاطر است که امروزه دستورالعمل کاهش نابرابری، بخش و قطعهای از برنامهای است که برابری بیشتر فرصت را برای فردا تضمین سازد. این وجدانی نیست، کودکی که در یک خانواده فقیر بهدنیا میآید سرنوشتش این باشد که با تواناییهای خودش زندگی نکند. هیچ جامعه بشری نمیتواند یک کودک را به خاطر بدبختیهایش یا اولیای فقیر محکوم سازد. در کشوری که یک نفر از پنج نفر در فقر زندگی میکنند، مساله، مساله تئوریک نیست؛ بلکه یک مساله عملی مرتبط است. به همین خاطر است که برنامههای تغذیه کودکان و سلامتی و برنامههای فرصتهای پیشرفته آموزشی از پیش دبستانی گرفته تا دانشگاه بسیار مهم است. آموزش با کیفیت بالای عمومی میتواند یک نیروی اصلی برای آوردن جامعه در کنار یکدیگر باشد. پنجاه سال پیش، تبعیض علیه زنان جلوی بسیاری از فرصتها را گرفت و بنابراین شغلهای آموزشی توانست زنان ماهر را با حقوق پایین جذب کند. از برخی جنبهها تبعیض جنسیتی تضعیف شده و زنان وارد دیگر بخشها شدهاند، همین امر باعث شده که انبوه زنان شایستهای که با پرداخت دستمزد نسبتا پایین معلم شوند را کاهش دهد. ما برای نگهداری کیفیت مشابه آموزشی با این پویایی تازه نیروی کار نیاز به آن داریم که دستمزد آموزشدهنده (و در نتیجه هزینههای آموزشی) را فراتر از آنچه که داریم، افزایش دهیم و از آنجا که کشور از لحاظ اقتصادی تکهپاره شده است، از یک طرف کودکان فقیری که بهطور فزایندهای در همسایگی کودکان فقیر دیگر زندگی میکنند، باعث میشود که در سیستم آموزشی ما نابرابری بزرگی در آموزش
به وجود آید. بنابراین کودکان در جوامع ثروتمند قادر خواهند بود یک آموزش بهتری را نسبت به جوامع فقیرتر بگیرند. این الگو همچنانکه شهریهها خیلی سریعتر از درآمدها در طبقات متوسط و در پلههای اول درآمدی افزایش مییابد، در دانشکدهها و دانشگاهها ادامه مییابد. تنها راه برای اینکه کودکان بتوانند از خانوادههای فقیرتر وارد دانشکده شوند غالبا مستلزم زیر بار بدهی خردکننده است. آنها با یک حق انتخاب نامطبوع مواجه میشوند: کنار گذاشتن آموزش دانشکده که محکومیت خود آنها در زندگی یک عمر با دستمزدهای پایین را دربردارد؛ یا آنکه آموزش دانشکده را بگیرند و خودشان را بهطور مادامالعمر زیر بار بدهی ببرند.