عدالتخواهی راستینی وجود ندارد
داوود طالقانی| باشگاه اندیشه|
عدالتخواهی مانند کمونیسم شبح است و شبح را نمیتوان کشت. شبح را نمیتوان بهطور دقیق تشخیص داد و به چنگ آورد. عدالتخواهی، نامی است که در روزهای گذشته بسیار میشنویم. مدافعان و مخالفان عدالتخواهی و دوقطب عدالت، تعریف دقیق و روشنی از عدالت و جریان حاضر ندارند. به نظر میرسد عدالتخواهی چندان به چنگ نمیآید تا عدالتخواهان و ناقدانش تعریفی برای آن برگزیند. شبح عدالتخواهی از قیدهای تعریف میگریزد و فقط برای شناخت آن میتوان به ردپاها و اثراتش رجوع کرد. «شبحی در حال پرسه زدن است: شبح عدالتخواهی». شاید اگر شبح مارکس میان ما حاضر میشد و میخواست مانیفستی دیگر بنویسد، مطلع متن او اینچنین آغاز میشد. این مانیفست خیالی برای عدالتخواهی به احتمال زیاد در پاسخ به عدالتخواهان و منتقدان عدالتخواهی فهمیده میشد (دقیقا با احتساب زمان آینده در گذشته) که از عدالتخواهی راستین و شکل اصولی آن میپرسیدند. برای پاسخ به این سوال، «شبح» را نباید از یاد برد. اشباح شکل یکسانی ندارند و در هر دقیقه و مکانی به شکلی در میآیند. عدالتخواهی در زمانه ما، متافیزیکی از آن خود را میطلبد اما به نظر میرسد که قریبترین فلسفه به آن، واسازی (شالودهشکنی) باشد. دریدا در متافیزیک حضور به سراغ هونتولوژی رفت که تلفظ بسیار نزدیکی با اونتولوژی (وجودشناسی) دارد. دریدا هنگامی سراغ این واژه رفت که در جهان، مرگ کمونیسم اعلام شده و بلوک شرق از هم پاشیده بود و همه میگفتند که کمونیسم مرده است، اما دریدا زیرآب مرگ کمونیسم را زد و از اساس ارتباط آن با مارکس را منکر شد. ارجاع دریدا به مطلع مانیفست حزب کمونیست بود که مارکس و انگلس برای انترناسیونال آینده نوشته بودند: «شبحی کل اروپا را تسخیر میکند» مدعای مارکس و انگلس این بود که تمام نیروهای ارتجاعی و مترقی، دشمن خود را کمونیسم معرفی میکنند اما کمونیسم هیچ جا حضور ندارد. کمونیسم شبح است و شبح را نمیتوان کشت. شبح را نمیتوان بهطور دقیق تشخیص داد و به چنگ آورد. به گفته دریدا، شبح هم مرئی است، هم نامرئی، هم پایداری است، هم ناپایداری. شبح را فقط از روی اثری که بر جای میگذارد، میتوان شناخت. به تعبیر دریدا، منطق شبحها همان منطق واسازی است. متافیزیک حضور به روایت دریدا تمهید دیگری برای این مساله در نظر میگیرد. شبحشناسی راهحل گریزناپذیر فلسفه سیاسی عدالتخواهی است. هونتولوژی یا شبحشناسی، تاریخ جداگانهای دارد. دریدا بزرگترین منتقد متافیزیک حضور شناخته میشود و متافیزیک حضور یعنی تمام گفتارهای فلسفی و الهیاتی که وجود و حضور را به هم پیوند میزنند. به گفته دریدا شکل دقیقتر و کاملتری از وجود داشتن داریم که وجودِ مکملهاست. وجودی که خود را ضمیمه آن چه حاضر است، میکند. دریدا میگفت که هر آنچه حضور یا وجود دارد، دارای ضمیمه و مکملی است که مثل شبح آن وجود را از جا به در میکند. با این تعبیر، شبح عدالتخواهی از جا در رفتگیهایی دارد و در همان دقایق میتوان شبح را شناخت.
این شبح به سراغ عدالت آموزشی میرود و یقه کسانی را میگیرد که مدرسه غیرانتفاعی ساختهاند. شبح عدالتخواهی در توییتر، اینستاگرام، تلگرام، روزنامهها، تلویزیون و… پرسه میزند تا به دنبال مکمل و ضمیمه خود بگردد. شبحشناسی شبح عدالتخواهی یا به تعبیر پرسشکنندگان چیستی عدالتشناسی راستین در وجود مکملها نهفته است، همان ضمایمی که عدالتخواهی به سراغ آن میرود: سادهزیستی، اشرافیت، آموزش، جنسیت، استادیوم و… .
با استعانت از بحث دریدا میتوان مدعی شد که عدالتخواهی راستینی وجود ندارد. این شبح پرسه میزند و در دقایقی به شکلی در میآید و بعد از آن دوباره محو میشود. با فرض متافیزیک حضور دریدا، بسیار منطقی است که این شبح تسلیم مراعاتهای سیاسی نشود. اگر دلواپسانی برای این شبح دغدغه اخلاق را مطرح کنند، سخت بر خطا هستند زیرا بر شبح حرجی نیست. این شبح به کالبد هر کسی میتواند وارد شود. شاید همانند کمونیسم روسی، به صورت ظاهری عدالتخواهی ایرانی هم دچار افول شود و بعضی از افراد مدعی شوند که عدالتخواهی هم تمام شده است، اما همانطور که کمونیسم رفت و کسانی ماندند که شرحهای دیگری از مارکس و فرضیه کمونیسم را ارایه کنند، شارحان و فعالان عدالتخواهی هم به امکانات و لوازم دیگر شبح عدالتخواهی متوسل میشوند. اشکال کار شبحشناسی عدالتخواهی در ایران این است که گمان میشود با پدیدهای مواجه هستیم که نهایتا 10 سال عمر دارد. لحظهای که ادعای شناخت شبح عدالتخواهی مطرح شود، همان لحظه شبح شکل جدیدی به خود میگیرد تا اسیر موافقان و مخالفان نشود. شبح عدالتخواهی همانند شبح کمونیسم توانایی آن را دارد که به وقتش از گفتار دریدایی نیز خارج شده و به تصویر دیگری بدل شود. شبح عدالتخواهی مانند هر شبح دیگری، بیهدفی است که برای خود پرسه میزند. در جهان مدرن که از جا کندگی زمان رخ داده، نباید با معیارهای سنتی و پیشین به دنبال شناخت و قضاوت عدالتخواهی بود.