سیاستمداران دو سوی اقیانوس اطلس در برابر پوپولیسم
نویسنده: جولیا لینچ|
استادیار علوم سیاسی در دانشگاه پنسیلوانیا|
مترجم: طلا تسلیمی|
احزاب تحت تاثیر پوپولیسم در هر دو جناح راست و چپ در یک دهه گذشته توانستند بهطور موفقیت آمیز نظر عموم مردم را در اروپای غربی جذب کنند و این در حالی است که نامزدهای جمهوریخواه و دموکرات در ایالات متحده هم رویکرد پوپولیستی اتخاذ کردهاند. برای درک موفقیت انتخاباتی احزاب پوپولیستی، سیاستگذاران ترنس آتلانتیک باید فراتر از تجزیه و تحلیل دادههای افکار عمومی پیش بروند و بدانند که چطور تغییرات طولانی مدت در سیاست و جامعه نقش داشتند.
احزاب تحت تاثیر پوپولیسم در هر دو جناح راست و چپ در یک دهه گذشته توانستند بهطور موفقیت آمیز نظر عموم مردم را در اروپای غربی جذب کنند و این در حالی است که نامزدهای جمهوریخواه و دموکرات در ایالات متحده هم رویکرد پوپولیستی اتخاذ کردهاند.
احزاب و جنبشهای پوپولیستی، چه از جناح چپ و چه از جناح راست، مدعی هستند که نماینده منافع عامه مردم در برابر نخبگان شرور و فاسد هستند. آنها به یکپارچهسازی منابع هویتی (برای نمونه ملی گرایی و قومیت) در برابر کثرت گرایی و شکاف طبقاتی بالقوه در نظامهای حزبی پس از جنگ در اروپا گرایش دارند. آنها نگرش پیچیدهای به بازارها دارند (بهطور عمومی از بازارها در سطح ملی حمایت میکنند و در عین حال، به بازارهای جهانی و اروپایی مشکوک هستند و از قوانین محافظت رفاه برای «مردم»حمایت میکنند) . و آنها راهحلهای سیاستگذاری را پیشنهاد میکنند که حمایت کوتاهمدت از جابهجایی اقتصادی و فرهنگی ارایه میکنند، اما ساختارهای زیربنایی که بتوانند به چنین تغییراتی بینجامند (برای نمونه، تغییرات اقتصادی، رسیدگی به شکستهای نهادی و سیاسی و فساد) را در نظر نمیگیرند. این شاخصهها به چگونگی تغییرات اقتصاد و جامعه در جوامع غربی از به اصطلاح دوران طلایی دهه 50 تا دهه 70 میلادی و رفتار احزاب سیاسی جریان اصلی در مواجهه با این تغییرات مربوط میشود. روندهای طولانی مدت سیاسی و اقتصادی این احساس را در بین رایدهندگان ایجاد کرده که احزاب دیرینه توانایی محافظت از «مردم» را ندارند؛ و پوپولیستها در غرب ادعا کردهاند که میتوانند از مردم دفاع کنند. ترس از تضعیف هویت ملی، از بین رفتن میراث فرهنگی و از بین رفتن حاکمیت ملی به وضوح در ظهور پوپولیسم نقش داشته است. وخیمتر شدن شرایط اقتصادی پس از رکود بزرگ با کاهش اعتماد به احزاب و نهادهای سیاسی سنتی و افزایش حمایت از احزاب پوپولیستی همراه شد و برخی از ناظران را به این نتیجه رساند که ظهور پوپولیسم ناشی از اختلال اقتصادی بوده است. با این حال، برای درک موفقیت انتخاباتی احزاب پوپولیستی، سیاستگذاران ترنس آتلانتیک باید فراتر از تجزیه و تحلیل دادههای افکار عمومی پیش بروند و بدانند که چطور تغییرات طولانی مدت در سیاست و جامعه نقش داشتند. تاثیر بحران اقتصادی و افزایش مهاجرت در حمایت عمومی از احزاب پوپولیستی با تاثیرات گرایشهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی بلندمدت گره خورده است.
مناسبات پس از جنگ بین سرمایه و نیروی کار باعث شد بیشتر کشورهای غربی وارد دورهای از اجماع بر سر کینزی (نظریه اقتصادی مبنی بر لزوم افزایش تقاضا توسط دولت برای افزایش رشد) یا سیاستهای اقتصادی آماری با افزایش رشد و اشتغالزایی و حفظ نابرابری اجتماعی در مرزبندیهای قابل مدیریت، شوند. شوکهای نفتی دهه 1970 و تشدید رقابت تجارت بینالمللی به رکود اقتصادی انجامیدند. در برخی از کشورها، سیاستهای اجتماعی جبرانی، تنظیم هماهنگی دستمزدها و بستههای اجتماعی سه جانبه تاثیر این تغییرات در سطح کلان را اندکی مهار کردند و این مساله به تفاوتهای فراملی و حتی داخلی درسطح قرارگیری رایدهندگان طبقه کارگر و متوسط در معرض تغییرات اقتصادی ناشی از جهانی شدن تولید و امور مالی و تغییر اقتصاد خدمات محور و ایجاد بازار واحد اروپایی، انجامید. با این وجود، روند کلی در دهه 1990 حرکت به سمت حمایت کمتر از شهروندان در برابر نیروهای بازار در قیاس با دهههای 1960 و 1970 بود. در بخش عمدهای از غرب، رفاه برای افراد مسن و طبقه کارگر مشروط و کمتر سخاوتمندانه شد؛ قوانین در بازارهای کار تسهیل شده و سهم کارگران در قراردادهای ناامن یا غیراستاندارد افزایش یافت و چانهزنیها بر سر دستمزد بهطور غیرمتمرکز انجام شد و در نتیجه، فشارها برای کاهش دستمزدها در بخشهای کمسودتر افزایش یافت. کمکهای دولتی به کارگران، شرکتها و صنایعی که تحت تجدید ساختار اقتصادی قرار گرفته بودند دشوارتر شد و اشتغال در بخش دولتی کاهش یافت. همه این تغییرات اقتصادی پیش از بحران مالی جهانی، بحران منطقه یورو و ریاضت اقتصادی ناشی از آن، سبب شدند که بخش عمدهای از طبقات کارگر و متوسط در اروپای غربی بیشتر از دوران موسوم به دوران طلایی در معرض نیروهای بازار قرار بگیرند.
بهطور همزمان، احزاب اصلی چپ و راست میانه از دهه 1980 و بیشتر در دهه 1990، دستورکار سیاسی حمایت از انتقال نسبتا آزاد کالا، سرمایه و افراد را در پیش گرفتند. اگرچه جابهجاییهای آزادانه و بازارهای آزاد مزایا و معایب سیاسی خود را داشتند، اساسا به کاهش امنیت اقتصادی و افزایش چشمگیر نابرابری اقتصادی-اجتماعی انجامیدند و سیل مهاجرت از شرق اروپا به برخی کشورها در غرب (بریتانیا، ایرلند، ایتالیا و آلمان غربی سابق) را در پی داشتند و در عین حال، همراستا با تحولات گسترده جهانی به افزایش مهاجرت از خارج اروپا کمک کردند. همگرایی دستورکارهای احزاب اصلی جریان چپ و راست میانه راست در سیاستگذاریهای لیبرال در دهه 1990 و همچنین دورههای کوتاهمدت تشدید فشار پس از بحرانهای مالی جهانی و منطقه یورو، نهایتا در هر دو سمت فضای مناسب برای اشکال جایگزین بسیج سیاسی را فراهم آوردند.
با همگرایی احزاب جریان اصلی در دهه 1990 در رابطه با لیبرالسازی سیاستهای اقتصادی و اجتماعی، احزاب بزرگ دولت نتایج کمتر متفاوتی از سیاستهای اقتصاد کلان گرفتند و مهمتر از آن، بازنمایی روشنی از منافع نداشتند. احزاب راست و چپ و راست میانه در موضوعات کم اهمیتی مانند اولویت به اشتغال زایی یا تورم اختلافاتی داشتند، اما در رابطه با گرایشهای سیاسی عمده «هیچ جایگزینی» برای نولیبرالیسم وجود نداشت. این حقیقت که همگرایی بین احزاب از یک سری محدودیتهای عمومی ناشی میشد نیز نتیجه این انتخابها را تغییر نمیداد. برای اینکه سیاستگذاران به درک درستی از ظهور پوپولیسم برسند، باید بدانند که بسیاری از رایدهندگان امروزه آسیب دیدن شکوفایی کشور خود را ناشی از سیاستگذاریهای نولیبرال میدانند. از این رو، جای تجب ندارد که این رایدهندگان از حمایت از احزاب اصلی عامل این سیاستگذاریها دست کشیدهاند.
احزاب پوپولیستی در غرب علیه پیامدهای این همگرایی احزاب اصلی در حمایت از نولیبرالیسم در اواخر قرن بیستم و اوایل قرن بیست و یکم، بسیج شدهاند. نولیبرالیسم به معنای روی گرداندن از قدرت و منابع دولت برای محافظت از طبقه کارگر و (بسیاری) از رایدهندگان طبقه متوسط است. در دهه 1990 که احزاب چپ میانه به سمت نولیبرالیسم گام برداشتند، طبیعتا اظهارات طبقاتی را بیاهمیت جلوه دادند. این مساله سبب شد که دیگر احزاب با استفاده از هویت و ترجیحات همچون ملی گرایی، هویت منطقهای و هویت قومی که با پوپولیسم سازگار هستند، در جهت جلب آنها برآیند. پیامد مهم دوم چرخش نولیبرال چپ میانه در دهه 1990، استفاده از واژگان جدید برای پرداختن به مشکل نابرابری اقتصادی اجتماعی بود. احزاب چپ میانه به جای استفاده از واژههایی نظیر توزیع مجدد یا کنترل جمعی بر جنبههای زندگی اقتصادی، در دهه 1990 به اشکال گفتمان مناسب برای نولیبرالیسم همچون سرمایهگذاری اجتماعی، فعالسازی و حتی نابرابریهای بهداشت و درمان روی آوردند. این تغییر واژگان به تغییر یک سری واکنشهای سیاسی موجود از مالیات، انتقال، سیاستگذاریهای نظارتی که در کوتاهمدت برای رسیدگی به نابرابری استفاده میشوند، به ابزار پیچیدهتر سیاسی مبتنی بر هماهنگی چند سطحی بین چند وزارتخانه منجر شدند. بررسی و رسیدگی به ظهور پوپولیسم نیازمند آن است که سیاستمداران چپ و راست میانه در ایالات متحده و اروپا راهحلهایی برای برابری بیشتر در جوامع تلاش کنند. چندین دهه جمعآوری دادههای نظرسنجیهای افکار عمومی نشان میدهد که اکثریت رایدهندگان در کشورهای غربی از برابری بیشتر حمایت میکنند. به علاوه، سیاستمداران هنوز به بسیاری از ابزارهای نسبتا ساده سیاستگذاری مانند مالیات، توزیع مجدد و تنظیم بازار کار دسترسی دارند و میتوانند از طریق آنها به اجماع پسا جنگ بر سر سرمایه داری دموکراتیک و حتی بازسازی آن استفاده کنند.
منبع: دیپلماسی ایرانی