محور فراموش شده

۱۳۹۸/۱۰/۲۸ - ۰۰:۰۰:۰۰
کد خبر: ۱۶۱۶۶۱
محور فراموش شده

منصور بیطرف|

سردبیر|

اقتصاد ایران دوره‌های پر چالش خود را سپری می‌کند. شاید این چالش در دوره تاریخی پس از انقلاب نظیر نداشته باشد. پس از حدود دو سال خروج یکجانبه امریکا از برجام اکنون تروئیکا اروپا هم اقدام به فعال‌سازی مکانیسم حل اختلاف کرده است، آن هم پس از آنکه ایران گام پنجم کاهش تعهدات برجامی را برداشت و رییس‌جمهوری ایران هم به‌طور رسمی اعلام کرد که غنی‌سازی اورانیوم در ایران حتی به بیش از آغاز برجام رسیده است. حال در این مقطع چه انتظاری از اقتصاد ایران می‌توان داشت؟ آیا اقتصاد ایران توانایی مقابله با بحران بعدی که بدون شک اروپا را در کنار امریکا قرار خواهد داد، خواهد داشت؟

در این یادداشت می‌خواهیم به بررسی این موضوع بپردازیم. اما قبل از یادداشت بهتر است یک یادآوری تاریخی داشته باشیم:

هنری کیسینجر در دهه 1950 کتابی با عنوان «یک دنیای ترمیم شده» درباره دو شخصیت سیاسی اروپا در قرن نوزدهم یعنی مترنیخ و کاسلری در دهه 1950 نوشت. او در این کتاب به یک مقطع بسیار مهم تاریخی در اروپا اشاره می‌کند. در آن زمان اروپا تحت تاثیر جنگ‌افروزی‌های ناپلئون و توسعه امپراتوری فرانسه قرار گرفته بود. ناپلئون به‌تدریج قدرت و جغرافیای فرانسه را گسترش می‌داد. مترنیخ وزیر امور خارجه اتریش و کاسلری وزیر امور خارجه بریتانیا بود. اتریش توسط ناپلئون فتح شده بود و منافع ملی بریتانیا هم مورد تهدید واقع شده بود. به عبارتی ناپلئون، سلطه رو به توسعه بریتانیا را مورد تهدید قرار داده بود. در اینجا این دو وزیر هر کدام با حیل خاص خود درصدد شکل‌گیری یک ائتلاف علیه ناپلئون بودند. اتریش به دنبال استقلال از فرانسه بود و بریتانیا دغدغه استقلال نداشت بلکه به دنبال آزادی عمل در عرصه جهانی بود تا بتواند منافع خود را حفظ کند. بریتانیا به دنبال آن بود که به عنوان یک متعادل‌کننده وارد عمل شود و از این‌رو باید کشورهای دیگر او را به عنوان بالانسر یا متعادل‌کننده قاره اروپا به رسمیت بشناسند. این کشور موفق هم شد. درو اقع بعد از سقوط ناپلنون، ‌کشورهای اروپایی و نیز روسیه، ‌معاهده وستفالیا را امضا کردند که در واقع اولین تقسیم قدرت در جهان بود و در این معاهده در عمل متعادل‌کنندگی بریتانیا در دنیا هم به رسمیت شناخته شد. در اصل بریتانیا از آنجا توانست این قدرت را به دست آورد که به قول کیسینجر اختلافات کشورهای هم پیمان بزرگ‌تر از اختلاف تجمیعی آنها بود. یعنی اختلاف میان آنها باعث شده بود که در برابر قدرت بریتانیا نتوانند هم‌پیمان شوند. این همان نکته‌ای است که توانست بریتانیا را برای نزدیک به 100 سال قدرت بلامنازع جهان قرار داد.  اکنون ما این انتظار را از ایران نداریم. زیرا قدرت ایران چه از لحاظ اقتصادی و چه از لحاظ سیاسی در اندازه‌ای نیست که بتواند نقش متعادل‌کننده را در منطقه ایفا کند اما می‌تواند در این مقطع حساس وارد عرصه‌ای شود که نزدیک به چهل سال از آن دور بوده است و در زمان‌هایی که می‌توانست به آن دست یازد عملا خود را دور نگه داشت؛ ‌یعنی پیمان‌های منطقه‌ای. پیمان‌های منطقه‌ای که ایران برای مدت‌ها از آن گریزان بود یا وارد آن نمی‌شد بدون شک مهم‌ترین محوری بود و خواهد بود که به اقتصاد و سیاست کشور کمک کند. لازم به توضیح و تشریح پیمان‌های منطقه‌ای نیست که مطمئنا کارشناسان بین‌الملل از آن به خوبی آگاه هستند اما سوال این است که چرا در حالی که ایران می‌توانست از فرصت‌های سیاسی و اقتصادی خود در شکل‌گیری یا عضویت پیمان‌های منطقه‌ای استفاده کند از آن بهره نبرده است و فقط در یک یا دو پیمان مثل پیمان شانگهای که به صورت ناظر عضو است، نقش ضعیفی دارد. در حال حاضر می‌توان گفت که همه کشورهای منطقه که هم پیمان امریکا یا اروپا نیستند. هر کدام از آنها برای خود دغدغه‌ای ندارند. هر چند که تحت فشار امریکا قرار می‌گیرند اما در کوچک‌ترین فرصتی از آن فشار گریزان می‌شوند. حتی خود اروپا هم‌اکنون دلخوشی از امریکا ندارد. دو روز پیش آنگلا مرکل از اینکه امریکا به بریتانیا فشار وارد می‌کند تا زودتر برگزیت را به اجرا درآورد گله‌مند بود و هشدار می‌داد که ترامپ به دنبال فروپاشی اتحادیه اروپا است. بنابراین ایران می‌تواند از اختلاف‌هایی که بزرگ‌تر از اختلاف‌های تجمیعی است به صورت پیمان بهره ببرد و با ایجاد پیمان‌های اقتصادی منطقه‌ای لااقل حریمی را برای خود شکل دهد. مهم این است که ایران بتواند برای خود متحد بیاورد و از ظرفیت‌های آن استفاده کند. هند و پاکستان می‌توانند یکی از این کشورها باشند. ایران نزدیک به چهل سال پیش از پیمان‌های منطقه‌ای خارج شد. کاری که ضرورت نداشت. اما اکنون بهتر است دوباره آن را شکل دهد. حال هر پیمانی می‌خواهد باشد. آنچه می‌تواند اقتصاد ایران را از این بحران خارج کند، استفاده از ظرفیت‌های سیاسی و اقتصادی دیگر کشورها است. بد نیست مسوولان ما تدابیر ویژه‌ای را برای این امر اختصاص دهند. کیسینجر در این کتاب خود نکته مهم دیگری را بیان می‌کند و آن این است که «جامعه‌ای که به‌طور مداوم در برابر حملاتی که به آن می‌شود حالت دفاعی داشته باشد، نمی‌تواند خوب کار کند.»