مردم، قدرت و منافع (163)
نوشته: جوزف استیگلیتز|
ترجمه: منصور بیطرف|
فصل یازدهم
بازپسگیری امریکا
تنش میان تغییرات پذیرفتنی
و محافظهکاری عمیق
یک افسانه و داستان سرایی ملی دیگر این است که ما کشوری هستیم که تغییرات را در آغوش میگیریم. به درستی به نظر میآید که برخی تغییر را به خاطر نفس تغییر میپذیرند. اما با نگاهی نزدیک به امریکا نشان میدهد که یک تقابل قوی، یک محافظهکاری عمیق در برخی از بخشهای کشور وجود دارد برخی بهطور دایم به آیینه عقب نگاه میکنند و فکر میکنند که آنچه در گذشته بوده بهتر از آنچه که آینده برای ما نگه داشته، است.
در خصوص سیاست اقتصادی و اجتماعی، برگشت به گذشته نه یک گزینه ماندنی است و نه چیزی است که اگر هم بتوانیم بخواهیم آن را داشته باشیم. آیا ما طول عمر کمتری میخواهیم؟ سلامت ناچیز؟ درآمد سرانه کمتری؟ بدیهی است اگر ترامپ در هدایت کشور به گذشته آن طور که دوست دارد موفق شود پیامدهای آن همین خواهد بود، اقتصادی تولید صنعتی ما را مثلا به آن بزرگی که در اواسط قرن بیستم بود احیا میکند: برگشت به گذشته بهای خودش را دارد – یک استاندارد کمتر در زندگی برای اکثریت مردم حتی اگر شغلهای معدنکاران ذغال سنگ احیا شود.
از لحاظ بینالمللی، ریسکهای نگاه به گذشته بسیار بزرگ هستند. ما نمیتوانیم تظاهر کنیم که موقعیت ما به همان اندازهای است که سه چهارم قرن گذشته بوده است. واقعیت آن است که امریکا دیگر به همان اندازه که در سالهای پس از جنگ جهانی دوم حاکم بوده است، نیست. بدون شک تلاش برای تایید مجدد آن سلطه به شکست منجر خواهد شد و موقعیت ما در اقتصاد جهانی و وسیعتر از آن نفوذ جهانی ما کمتر از همیشه خواهد شد. مشکل با تغییرات اقتصادی چهار دهه گذشته و موضوعمحوری این کتاب این است که ما در عین حال که به عنوان یک کشور امروزه بیشتر از هر زمان دیگری ثروتمندتر هستیم (حداقل بگوییم مثلا از لحاظ جیدیپی) بسیاری از مردم در این رفاه و رونق سهیم نیستند . برخی از آنها میبینند که دورنمای آیندهشان نه بهطور نسبی بلکه بهطور مطلق در حال محو شدن است . بسیاری از آنها احساس میکنند که زندگی طبقه متوسط به تدریج از درک شان دور میشود. پاسخ درست به تغییر این است که هر تغییر ممکنی ارزیابی شود، آن چیزهایی را که واقعا نمیتوان تغییر داد قبول کرد و سیاستی طراحی شود بهطوری که تا حد ممکن، تغییر بازتاب ارزشهای ما باشد و افراد به ویژه آسیبپذیران صدمه نبینند.