سرمایهداری پیشرفته در عصر نارضایتی
نوشته: جوزف استیگلیتز|
ترجمه: منصور بیطرف|
سرمایهداری پیشرفته در عصر نارضایتی
فصل یازدهم
بازپسگیری امریکا
ایالات متحده از دهه 1980 به این طرف قادر نبوده است که به چنین واکنش متوازنی دست یابد. مثلا، افرادی هستند که به ما میگویند که کورکورانه رژه جهانیسازی را همانطور که دارد روی میدهدقبول کنیم، در حالی که دیگرانی هستند که به تصویر گذشته چسبیدهاند و تلاش میکنند که هر چیز تازه و متفاوتی را رد کنند - نهتنها در روند تولید صنعتی و اتوماسیون بلکه جریان جهانی کالاها و مردم. فصل چهارم نشان داد که هیچکدام از این راهها مسیر رو به جلو نیست.
یقینا ایالات متحده قادر نیست نه تنها تغییرات اقتصادی را قبول کند بلکه آن را مدیریت هم کند. ما بارها و بارها این کار را انجام دادهایم. اقتصاد و جامعه قرن بیست و یکم مشخصا از سه چهارم قرن گذشته متفاوت است جه برسد به اواخر قرن هیجدهم. ساختارهای اجتماعی و نهادهایی مانند نژادپرستی، بردهداری و تبعیض جنسیتی دیگر برای اکثریت امریکاییها قابل قبول نیست یا آنکه من این طور اعتقاد و امید دارم. در زمانی که قانون اساسی امریکا نوشته میشد ما یک جامعه کشاورزی بودیم که بیش از 70 درصد جمعیت بهطور مستقیم یا غیرمستقیم به کشاورزی وابسته بودند. تا اینکه رسیدیم به دهه 1950 که جامعه صنعتی تولیدی شده بودیم. امروزه ما یک جامعه پساصنعتی هستیم با تولیدات صنعتی که کمتر از 10درصد نیروی کار ما را در اختیار دارد.
این محیط در حال تغییر اقتصادی نیازمند آن است که دولت یک نقش تغییرپذیر داشته باشد. نهتنها آنچه دولت انجام میدهد مجبور به تغییر آن است بلکه مهم آن است که چگونه این تغییر را انجام میدهد. دلیل آنکه مقررات و مخارج عمومی افزایش یافته این نیست که سیاستمداران قدرت را در دست دارند بلکه به این خاطر است که اگر ما خواسته باشیم یک اقتصاد پویا، ابداعات قرن بیست و یکمی خوب کار کرد، شهری و پساصنعتی داشته باشیم، مجبور شدیم.
هیچکدام از موفقیتهای ما در مدیریت این موارد از رفتارهای فردی تنها برنخاسته است. همگی در همکاری درگیر بودهاند – و در زمانه خودش، این همکاری از تصویر فولکلوریک امریکا از اجتماعاتی که با کمک همدیگر تولید غله را بالا میبردند، راههای منظمتری که با همدیگر کار میکردند از جمله توافق بر سرقواعد مشخص، مقررات و مصالحههای آزادی ناآرام فردی، بسط یافته بود. با اینحال، انواع و اندازه همکاری که اقتصاد قرن بیست و یکم ما نیازمند آن است، تازه و بیهمتا است. در اینجا میان سطح کنش جمعی که اکنون لازم است و آنچه نیازمند آن در اواخر قرن هیجدهم بود، زمانهایی که قانون اساسی ایالات متحده امریکا نوشته شد و برخیها با آنچنان شورو شوقی به گذشته نگاه میکنند، هیچ تطبیقی وجود ندارد.