آیا فلسفه باید حذف شود چون سودمند نیست؟
جولیان بگینی٭| گاردین|
هال میگوید که فلسفه نیازهای «شرکای تجاری» را برآورده نمیکند. جرات دارید این موضوع را به «تالس» ملیتوسی بگویید. شاید با خودتان فکر کنید که بسته شدن قریبالوقوع دانشکده فلسفه در دانشگاه هال همانقدر برای یک فرد معمولی اهمیت دارد که بسته شدن یک قصابی در ولورهمپتون برای گیاهخواران توتنس مهم است. امروزه تقریباً به اندازه خیابانهای اصلی فروشگاه وجود دارد و به ازای هر دانشگاهی که بسته میشود، دانشگاه دیگری در نقطه دیگری افتتاح میشود. اما رخدادهایی که در هامبرساید در حال وقوع است، نشان دهنده بیماری وخیمی است که فقط دانشگاهها را درگیر نمیکند، بلکه فرهنگ گستردهتری را تحت تاثیر قرار میدهد. انسان امروز ناشیانه و در نهایت ناپختگی و بیظرافتی در جستوجوی هر آن چیزی است که «کاربردی»، «کارآمد» یا «سودمند» است؛ این تعقیب خامدستانه تمام چیزهای ارزشمندی را که سوددهی مشهودی ندارند، تهدید میکند. فلسفه از زمان افتتاح دانشگاه هال به سال 1928 در این دانشگاه تدریس شده است. دانشکده فلسفه هیچ مشکلی با ثبتنام ندارد و واقعا دانشکده خوبی است. ازآنجایی که تدریس دروس علوم انسانی هزینه بالایی ندارد و در مقابل دانشجویان شهریه بالایی را پرداخت میکنند، به هیچ طریقی نمیتوان تصور کرد که دانشکده فلسفه باعث ضرر مالی دانشگاه میشود. کاتلین لنون، استاد افتخاری و بازنشسته فلسفه در نامهای به همکارانش بر این نکته پافشاری میکند که: «دانشکده فلسفه دانشگاه هال به لحاظ اقتصادی خودکفاست و برگشت سرمایه رضایتبخشی برای دانشگاه دارد.»
بنابراین چرا دانشگاه دانشجویانی که میخواهند همزمان در رشته فلسفه هم تحصیل کنند، نمیپذیرد و این احتمال را در ذهن عموم پر و بال میدهد که «ما دانشجویان جدید را در سال 2019 ثبت نام نمیکنیم؟» در مصاحبه ژانت استراکان، مسوول آموزش دانشگاه با روزنامه محلی جملات نگرانکنندهای به چشم میخورد. استراکان گفته است که دانشگاه میخواهد «تجربه دانشگاهی باکیفیتی را به دانشجویان ارایه بدهد و میخواهد مطمئن شود که مدرکش بعد از گذشت سالها همچنان ارزشمند باقی خواهد ماند.»
واژهای که در این جمله جلبتوجه میکند، «ارزش» است. معنای تأویلی سخنان استراکان این است که مدرک فلسفه برای افرادی که روی آن سرمایهگذاری میکنند، برگشت مالی بسندهای ندارد. جملات بعدی استراکان این تفسیر را تایید میکند: «دانشگاه نیازهای دانشجویان، محققین و شرکای تجاری را تامین میکند.» درگیر کردن شخص ثالث، یعنی شرکای تجاری، هزاران نفری که در رشته فلسفه مدرک گرفتهاند، اما هرگز چشمشان به یک «شریک تجاری» نخورده است، چه برسد به آنکه کمکی از این شرکای تجاری دریافت کنند را گیج و سردرگم کرده است.
به راحتی میتوانید این مورد کاستیگرایانه اقتصادی را براساس ملاکهای این دیدگاه در هم بکوبید، کاری که انجمن فلسفه بریتانیا در نامه سرگشادهای به دانشگاه در اعتراض به کاهش بودجه پیشنهادی انجام داده است. در این نامه آمده است: «مدرک فلسفه دانشجویان را به طیف گستردهای از مهارتهای باارزش و پرطرفدار مجهز میکند و شواهد متقاعدکنندهای در درست است که نشان میدهد کارفرمایان تحصیلکرده احترام بالایی برای دانشآموختگان رشته فلسفه قائل هستند.» مسلماً انجمن فلسفه بریتانیا حق دارد با دانشگاه به تنها زبانی که آن را میفهمد، صحبت کند و بر وجود «شواهد قطعی از ارزش فلسفه» تاکید کند. اما نباید اجازه بدهیم که این آدمهای اهل حساب و کتابی که بخش بسیار زیادی از آموزش را تسخیر کردهاند، قواعد و ضوابط بحث و مناظره را تعیین کنند. ما با یک روحیه کاملاً فلسفی معنای «ارزشی» را که آنها چنین استفاده پیشپاافتادهای از آن میکنند، زیر سوال میبریم. تالس ملیتوسی یکی از فیلسوفان پیشاسقراطی همین کار را در قرن ششم قبل از میلاد انجام داد. تالس خسته و کلافه از شنیدن این حرف که چقدر فقیر و بیچیز است و چقدر آموختههایش بیفایده است، مهارتهای تحلیلی خود را در آن جو و اقتصاد به کار میگیرد و تمام دستگاههای روغنگیری زیتون موجود در شهر را میخرد. زمانی که فصل برداشت زیتون فرامیرسد، همانطور که تالس پیشبینی کرده بود، دستگاههای روغنگیری، یعنی همان دستگاههایی که در انحصار تالس است، مورد نیاز قرار میگیرد و به این ترتیب تالس سود فراوانی به دست میآورد. تالس چنین نمایش خیرهکنندهای را نه برای به دست آوردن پول، بلکه برای اثبات ادعایش به راه میاندازد. فردی به هوشمندی و توانایی تالس اگر میخواست، میتوانست خودش را وقف ثروتمند شدن کند. اما تالس برای خردمندی و یادگیری ارزش بیشتری قائل بود. ثروت مادی نداشتن نشان دهنده ناتوانی و ضعف تالس نبود، بلکه نشان میداد او آگاهانه تصمیم گرفته آنچه که برایش باارزشتر و گرامیتر است، انتخاب کند.
افرادی که تصمیم به تحصیل در رشته فلسفه میگیرند، به پیام تالس توجه میکنند. آنان میتوانستند رشتهای با بازدهی مالی مطمئنتر انتخاب کنند. اما وقتی سه سال در رشته فلسفه سرمایهگذاری میکنند، به دنبال به حداکثر رساندن بازدهی مالی نیستند. این انتخاب آنان را عاقلتر، نه احمقتر از افرادی میکند که اجازه میدهند پول انتخابهایشان را به آنها دیکته کند. ثروت فقط وسیلهای برای رسیدن به هدف است، حال آنکه در جستوجوی دانش و یادگیری بودن ذاتاً ارزشمند است.
البته این ادعا فقط درباره فلسفه مصداق ندارد. این استدلال درباره موضوعات بیشمار دیگری که سود مادی مستقیمی ندارد، نیز صادق است. همواره وقتی این جمله سقراط را میشنوم که «زندگی نیازموده ارزش زیستن ندارد»، دست و پایم را جمع میکنم، انگار که این جمله فقط و فقط درباره فلسفه باشد. تمام رشتههای علوم انسانی، هنر و علوم اجتماعی به ما کمک میکنند تا زندگیهای آزموده را زندگی کنیم. اگر نتوانیم فضاهایی برای این رشتهها در دانشگاهها پیدا کنیم، آموزش به تعلیم نیروهای متخصص تقلیل مییابد و پیوسته افرادی به جامعه تحویل میدهد که میتوانند جامعه را به نحو کارآمدی اداره کنند، اما این افراد عادت ندارند با جدیت از خود سوال کنند که تمام این کارآمدی در خدمت چیست! خطری که در دانشگاه هال فلسفه را تهدید میکند، بازتابی از تغییر اسفناک سیستم آموزشی به سمت اتخاذ کردن دیدگاهی کاربردی از ماهیت وجودی دانشگاهها است. همچنین این تهدید آشکار نشان دهنده دیدگاه سودگرایانه خامی است که در گسترهای بسیار وسیعتر منتشر شده و به افراد بسیار بیشتری سرایت کرده است. در هر نقطهای که بودجه هنرها مورد تهدید قرار گرفته یا در هر جایی که رشد تولید ناخالص ملی نمیتواند آنچه که از همه مهمتر است را ثبت کند و معیارهای بهتری جایگزین اقدامات ملموس و مادی کند، این دیدگاه نمود مییابد. به همین دلیل است که سرنوشت هال سرنوشت محتوم همگی ما است. امروز قرعه به نام فلسفه زدهاند و فردا نوبت علم دیگری است که برای سودآوری طراحی نشده است.
٭ فیلسوف و نویسنده کتاب جهان چگونه فکر میکند
منبع: باشگاه اندیشه