دلایل «بیخیالی ملی» در مواجهه با کووید 19
به دنبال تعطیلی مدارس و دانشگاهها خبرهای غیررسمی حاکی از آن است که مردم بار سفر و چمدان مسافرت را آماده کردهاند اما چرا با اینکه به مردم آنقدر هشدار داده و گفته میشود که مسافرت نروید اما به مسافرت میروند. چرا مردم این نگرانیها و این خطر را جدی نمیگیرند؟ در ارتباط با این وضعیت فهیمه قُبَیتی، روانشناس اجتماعی به ایرناپلاس میگوید: وقتی فاجعه یا بحرانی در کشور اتفاق میافتد، در غیاب مراجع معتبر، نهادها و سازمانهای مسوول، فضای روانی جامعه به طرز وحشتناکی پر از شایعه میشود. در چنین وضعیتی شایعه بر روح و روان مردم حکومت میکند. در نتیجه افراد آسانترین راه ممکن که همان بیخیالی و جدی نبودن باشد را انتخاب میکنند. چون بیشتر شهروندان ما از سواد رسانهای کافی برخوردار نیستند یا اساسا با این مقوله آشنایی ندارند.
قُبیتی ادامه میدهد: از طرف دیگر افراد بیسوادی با کمترین تخصص پزشکی در رثای حساس نشدن و نترسیدن مردم، شروع به پر کردن ساعتها ویدئو و صداهای ضبط شده میکنند. امروز که این تمام شد فردا یک فایل دیگر با همان حجم و اندازه منتشر میشود که این به ضد خودش بدل میشود و با انتشار هر روز این فایلها حساسیت مردم از بین میرود و داستان لوس میشود. در واقع بحران کرونا لوس شده است. چنانکه اکنون اتفاق افتاده است. افراد در این شرایط توصیه به مسافرت نرفتن را در حد یک توصیه معمولی میپندارند. وی میافزاید: از طرف دیگر مردم باید به این نکته هم توجه داشته باشند که امکانات شهرهای کوچک به اندازه همان مردم شهر و حتی کمتر از نیازهای آنهاست؛ بهویژه در این شرایط. همچنین در سفر از آنجایی که افراد سیستم ایمنی بدنیشان تغییرات متنوعی را تجربه میکند، برای مثال خواب ناکافی دارند، غذای خوب نمیخورند و آب وهوای متفاوتی را تجربه میکنند، امکان بیمارشدن در سفر خیلی زیاد است. قُبیتی معتقد است: ما دچار یک وضعیتی شدهایم که همهچیز را با هم میخواهیم. میخواهیم سالم باشیم، اما موادمخدر مصرف میکنیم، مسائل بهداشتی را رعایت نمیکنیم و به کوه نمیرویم. میخواهیم تناسب اندام داشته باشیم، به جای ورزش کردن به عملهای زیبایی روی میآوریم یا در وضعیت کنونی مدام هشدار داده میشود که در خانه بمانید، اما مردم جدی نمیگیرند. این روانشناس اجتماعی ادامه میدهد: انگار دیگر مهم نیست که چه اتفاقی میافتد. در واقع دچار یک «بیخیالی ملی» شدهایم. این هم نتیجه این است که در سالهای اخیر بحرانهای بسیاری را در جامعه پشت سر گذاشتهایم و هر کدام از این بحرانها بخشی از وجود ما را با خود برده است و انگیزهای برای زیستن نمانده است. دیوید کلارنس مککللند نظریهپرداز و روانشناسی امریکایی با مطالعات متعددی که انجام داده، چهار نیاز اصلی را در انسانها شناسایی کرده و معتقد است که هر یک از ما، این چهار نیاز را به میزان متفاوتی درون خود حس میکنیم و به واسطه آنهاست که برانگیخته میشویم.به گفته مککللند مرحله اول نیاز به موفقیت است. یعنی تلاش در به ثمر رساندن هر کاری محول شده و کسب موفقیت و درخشیدن. افرادی که این نیاز در آنها غالب است، تلاش میکنند تا مسوولیت امور را خود در اختیار داشته باشند. مرحله دوم نیاز به قدرت است. نیاز به کسب اختیار و اقتدار. تمایل افراد برای کنترل بقیه به گونهای خارج از تمایل آنها. مرحله بعدی نیاز به ارتباطات است. یعنی تمایل به ایجاد دوستی و کسب حمایت و ایجاد روابط صمیمی با دیگران و آخرین مرحله نیاز به یکتایی یا تازگی است. این نیاز به تمایلاتی گفته میشود که از طریق آنها خود را متفاوت درک میکنیم. شما اگر دقیق به جامعه ایرانی نگاه کنید میبینید که این نیازها یا سرکوب شده یا اساسا فرصت بروز و ظهور نیافتهاند. در نتیجه انسانی با این خلقیات تحویل جامعه دادهایم. مککللند میگوید که رفتار توسعه یافته یعنی اینکه ما اهداف کوتاهمدت مان را برای رسیدن به اهداف بلندمدت بتوانیم به تعویق بیندازیم. اما مردم ما هنوز به این سطح نرسیدهاند. همچنین در ارتباط با این وضعیت بهرام بیات، جامعهشناس امنیت و دانشیار گروه امنیت ملی دانشگاه عالی دفاع ملی به ایرناپلاس میگوید: در دو رویکرد میتوان این موضوع را بررسی کرد. یک مورد برمیگردد به یک ویژگی خاص ما ایرانیها. همین ضربالمثل که میگوییم «مرگ برای همسایه است» و الگوی مواجهه ما با بحرانها همین است. یعنی میگوییم که این شتری است که در خانه همه میخوابد جز ما. پس ببینید تا وقتی که این روحیه وجود داشته باشد ما درگیر این وضعیت خواهیم بود. من مشکلی ندارم، سفر میروم یا با سرعت رانندگی میکنم اما تصادف نمیکنم چون کسان دیگری قرار است تصادف کنند. متأسفانه این یک بحث جامعه شناختی و مردم شناختی بسیار جدی و عمیق است که باید روی این مساله کار کرد؛ یعنی دلایل دور و نزدیک این مساله را باید پیدا کرد و روی آن برنامهریزی کرد. یعنی ما ایرانیها تا وقتی که خودمان تصادف نکنیم باور نمیکنیم تصادف برای همه است. بیات ادامه میدهد: رویکرد بعدی این است که شما در کنار این خلقیات جامعه ایرانی، بحث بیاعتمادی اجتماعی به نظامهای کارشناسی را اضافه کنید. اتفاقا یکی از حوزههای اساسی یا مصادیق اصلی نظامهای کارشناسی همین حوزه پزشکی است. یعنی ما به حوزه پزشکی متاسفانه آن اعتماد لازم را نداریم که یکی از دلایل این است که کل ساختار اختیارش دست دولت است. این جامعهشناس امنیت تشریح میکند: نکته دیگر خود مساله است که آنقدر پیچیده و مرموز است که جامعه و مدیریت جامعه در دوراهی گیر کرده است. اگر بخواهد عمق فاجعه را نشان بدهد، وحشتی در جامعه میافتد. اگر نشان ندهد بیخیالی ایجاد میشود. ما در اینجا در ایجاد تعادل بین افراط و تفریط گیر کردیم. متاسفانه نتوانستیم آن مدیریت تعادل را در جامعهمان ایجاد بکنیم.
منبع: ایرنا