بانک مرکزی مستقل می خواهیم
بانکهای مرکزی مستقل در برابر زیاده خواهیهای نظام سیاسی مقاومت میکنند
در انجمن اقتصاددانان از دولت خواستیم که یک معاونت اجرایی اقتصادی در دولت طراحی و عملیاتی کند
اقشاری از مردم به وضعیت اورژانسی رسیدهاند که بایدبرنامههای حمایتی کوتاهمدت و سریع برای آنها تدارک دید
مهدی بیک |سیزیف از چهرههای اساطیری یونان است که بارها زندگی و سرنوشت محتومش در آثار ادبی و فلسفی ملل مختلف بازتاب پیدا کرده است؛ شاهزادهای که محکوم میشود تا سنگ بزرگی را بر بلندای کوه بلندی برساند اما هر بار که به مقصد نهایی و هدف پایانی نزدیک میشود؛ در آستانه آخرین گام، سنگ به پایین هبوط میکند و روز از نو و روزی از نو؛ در این میان سیزیف ناچار است تا دوباره این مسیر را از ابتدا تکرار کند و دوباره سنگ را به بلندای کوه برساند و دوباره... افسانه سیزیف شاید روایتی ناتمام از تمام تلاشهایی باشد که اقتصاد ایران طی دهههای گذشته برای دستیابی به توسعه پایدار از سر گذرانده است، تلاشهایی که در هر دوره و در هر دولتی در پیش گرفته شده تا از دل این هدفگذاریهای تازه، رویای دستیابی به توسعه محقق شود اما نهایتا نتیجه مورد نظر حاصل نشده است. چرا؟ پاسخگویی به این چراها، نیازمند مرور روایتهایی است که اهالی اقتصاد و کارشناسان مجرب در خصوص اقتصاد و معیشت ارایه میکنند. اساتیدی که سالها در کلاسهای درس دانشگاهی و محیطهای میدانی، اعداد و ارقام اقتصادی و دادههای اطلاعاتی را مرور کردهاند و میتوانند برای بهبود شاخصهای اقتصاد و معیشت ایرانیان نسخههای عملیاتی ارایه کنند. «تعادل» برای انتقال این تجربیات ارزشمند تلاش میکند تا مسیر ارتباطی شفافی را میان این کارشناسان اقتصادی و نهادهای مسوول و اجرایی از یک طرف و مخاطبان «تعادل» از سوی دیگر فراهم کند. در این شماره گپ و گفت دوستانهای را با حیمد دیهیم، دکترای اقتصاد از نیواسکول یونیورسیتی امریکا و عضو هیات علمی دانشکده اقتصاد دانشگاه تهران تدارک دیدیم تا در خصوص مهمترین موضوعات اقتصادی روز صحبت کنیم. حمید دیهیم استقلال بانک مرکزی را به عنوان یک عامل کلیدی برای حل مشکلات کشور میداند که هرگز آنگونه که باید و شاید از سوی مسوولان به آن اهمیت داده نشده است؛ استقلالی که از منظر این استاد دانشگاه تا زمانی که جاری و ساری نشود، نمیتوان نسبت به ضرورتهایی چون؛ مقابله با فقر مطلق، مهار نرخ تورم، رشد اقتصادی، مهار بیکاری و... دلخوش داشت.
به نظر میرسد کرونا نشان داد که اگر انسان تبعات اقداماتش در حوزههای مختلف محیط زیست، صنعت، تولید، جهانیسازی و... را کنترل نکند، این طبیعت و نظام هستی است که برای دفاع از خود وارد عمل میشود و انسان را به عقب میراند. شاید بد نباشد که در آغاز گفتوگو از این زاویه وارد موضوعات تحلیل اقتصادی شویم.
بهطور کلی راجع به تبعاتی که در اثر کرونا در فضای اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، مناسبات بینالمللی و... ایجاد شده، راجع به مرگ و میر و ویرانیای که در جهان ایجاد کرده؛ راجع به بشری که با غرور تمام بر بلندای فتوحات مادی خود نشسته اما نمیتوانددر برابر ویروسی به این کوچکی، کاری کند، حرف و صحبت زیاد است. از نظر اقتصاد دانان، توماس رابرت مالتوس اقتصاددانی بود که میگفت: « این بلاها نعمت خداوندی است.» این مالتوس که به خاطر نظریهاش در خصوص «رانت» مشهور است، اعتقاد داشت که بحرانهایی مثل طاعون و وبا میآید و مرگ و میر راه میاندازد تا جمعیت را کنترل کند و طبیعت را از دست زیاده خواهیهای موجودی به نام انسان نجات دهد. شاید این نگاه کمی تند به نظر برسد اما ما اقتصاددانها فعلا اینگونه به موضوع نگاه نمیکنیم. اما در نهایت از هر زاویهای که به موضوع نگاه کنیم نشان میدهد که انسان علیرغم تمام پیشرفتهای مادی، فناورانه و... در برابر موضوعات بسیار جزئی و کوچک تا چه اندازه آسیب پذیر است. امروز انسان ناچار است در خانه بماند، ناچار است که مراودات اجتماعی و خانوادگی خود را محدود کند، ناچار است که نوع دیگری از برنامهریزی را برای پیشبرد اموراتش طراحی و اجرا کند. شخص من هم مانند سایرین این روزها در خانه مانده ام؛ البته من در حال نگارش کتابی هستم و وقتم تلف نمیشود اما باید بررسی شود که چه اندازه آسیب اقتصادی و اجتماعی و... در اثر این موضوع به جامعه وارد شده است. بخشی از این آسیبها در قالب اعداد و ارقام اقتصادی میگنجد و مشخص میشود که مثلا چه تعداد فرد بیکار شدهاند. نرخ رشد اقتصادی چه تغییراتی داشته و... اما بخشی از این مشکلات به صورت بلندمدت و پایدار ظهور میکند. تبعاتی که برای آگاهی از آن همچنان باید منتظر روزها و هفتههای آینده باشیم.
یکی از مشکلاتی که برخی کارشناسان به عنوان تبعات کرونا مطرح میکنند موضوع ایجاد شکاف طبقاتی بعد از بروز کروناست؛ یعنی شکافی که باعث شده فقرا و طبقات محروم تحت فشار بیشتری قرار داشته باشند. نظر شما درباره این دستهبندیهای طبقاتی جدیدی که ارایه میشد چیست؟
بهطور کلی تبعاتی که کرونا در فضای اقتصادی ایجاد کرده ریشهای و اثرگذار است و هنوز زود است که بخواهیم نظریاتی قطعی در خصوص تغییرات نظام طبقاتی ارایه کنیم. این پرسش که آیا شرِ کرونا بهزودی از سر اقتصاد، فرهنگ، جامعه و... جهان کم میشود یا اینکه باید همچنان و طی ماهها و سالهای آینده با تبعات برآمده از این مشکل مقابله کنیم؟ پرسش مهمی است و پاسخ آن میتواند سطوح متفاوتی از تحلیل را ایجاد کند. در حال حاضر تبعات کرونا واقعا ریشهای وبنیادین بوده است؛ ناگهان خبر میرسد که مثلا صنعت هواپیمایی جهانی که دههها بر روی آن سرمایهگذاری شده بود، از میان رفته و به کمترین سطح رسیده است. یا تغییراتی که در قیمت نفت ایجاد شده یا تبعاتی که در فضای کسب و کار ایجاد شده است. طبیعی است که زمانی شما با متغیری مواجه هستید که این همه تبعات ریشهای ایجاد کرده است؛ نمیتوانید به این راحتی حکم برای عبور از شرایط صادر کنید. برخی تحلیلگران اعلام میکنند که ممکن است این تغییر زمینهای برای بروز جنگ جهانی سوم باشد. مثلا امریکا چین را متهم میکند که مقصر شیوع این ویروس چین است و باید خسارتهای امریکا را جبران کند؛ چین پاسخ امریکا را میدهد؛ آلمان هم از سوی دیگر وارد مجادلات اینچنینی میشود؛ خب طبیعی است که در ادامه سایر بازیگران صحنه بینالمللی هم به میانه این معادله وارد میشوند و در یک چنین محیط آشوبناکی هر متغیر ناگهانی میتواند در حکم یک جرقه عمل کند و تنش بیافریند. من اعتقاد دارم که این موضوع و این تکانه حادثه بزرگی در حیات بشری است، در این میان اندیشمندان و متفکران حوزههای مختلف باید به میدان بیایند و ایدههای تازهای و تئوریهای جدیدی را برای عبور از این شرایط مطرح کنند.
حالا در این شرایط آشوبناکی که شما تصویرسازی کردید؛ نظام سیاسی با استفاده از چه روشهایی باید از آسیبهایی که به اقشار کمتربرخوردار وارد میشود، حمایت کنند؟
شما میدانید که کشورهای دیگر بلافاصله پس از بروز بحران وارد عمل شدند و از مردم شان حمایتهای اقتصادی و معیشتی را در دستور کار قرار دادند؛ اما شرایط کشور ما با نمونههای مشابه متفاوت است. اما در ایران مشکلات دیگری داریم. درآمد نفت ما کاهش پیدا کرده و تقریبا به کمترین حد رسیده، ارتباطات ما با جهان پیرامونی مشکل پیدا کرده است. وضعیت صادرات و واردات ما به شکل عجیبی درآمده است. یعنی نیازمندیهایمان را با قیمتهای بیشتری تامین میکنیم. شما میپرسید که چه باید کرد؟ من میگویم قبل از اقدامی باید اتاقهای فکری از کارشناسان، عالمان و اساتید حوزههای مختلف اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و...تشکیل شود تا قرائتهای تازهای از راهکارهای عملیاتی برای عبور از چالش پیشرو در دست داشته باشیم. این تصمیم زیربنای یک حرکت فکری موثر برای شناسایی مشکل است. نباید فراموش کرد که اقتصاد به سرمایهگذاری نیاز دارد و با آن رونق میگیرد. عامل حیاتی برای اقتصاد سرمایهگذاری است و خالی ماندن ظرف اقتصاد از سرمایهگذاری عاملی مخرب است. وقتی دولت به اندازه کافی پول ندارد که به اقتصاد تزریق کند باید مشخص شود که از چه طریقی میتوان سرمایهگذاری کرد؟ سرمایهگذاری در حکم بنزین برای ماشین است در حکم غذا برای انسان است. انسان بدون غذا چه وضعیتی پیدا میکند؟ در ایران زمانی که دولت و نظام سیاسی با معادلهای به نام جذب سرمایهگذاری مواجه میشوند و ضرورت آن را متوجه میشوند به جای دست زدن به اقدامات خردمندانه و تعادل بخشیدن به تراز اقتصادی اقدام به چاپ پول میکنند. آسیب این نوع رفتارها به اقتصاد و معیشت ایرانیان در زمان برخی دورهها باعث شده است تا اقتصاد ایران عقب گرد کند.
شما درباره اهمیت سرمایهگذاری و تزریق این سرمایهها به بخشهای مختلف اقتصادی صحبت کردید. اما نگفتید که فقدان این سرمایهگذاری در اقتصاد منجر به چه شرایطی میشود؟
ببینید؛ هر اقتصادی در هر بازه زمانی استهلاک مخصوص به خود را دارد؛ مثلا گفته میشود که اقتصاد ایران هر سال حداقل 100میلیارد دلار به سرمایه جدید نیاز دارد تا استهلاکهای برآمده از فعل و انفعالات اقتصادی را جبران کند و تازه در صورت تامین این میزان سرمایه، اقتصاد میتوان وضعیت سال قبل خود را تداوم بخشد.. حال اگر این سرمایهگذاریهای مورد نظر انجام نشود، اگر این 100میلیارد دلار مورد نظر تزریق نشود و مثلا 70میلیارد دلار یا کمتر تزریق شود چه اتفاقی میافتد؟ اقتصاد ایران به اندازه آن 30میلیارد دلار یا هر عدد دیگری کوچکتر خواهد شد و به قول معروف آب میرود. بهش میگویند سرمایهگذاری منفی. یعنی کیک اقتصاد کوچکتر میشود. حالا شما تصور کنید که دولتها در ایران پول بدون پشتوانه هم به اقتصاد وارد کنند. آنوقت دیگر ضربات کشندهتر خواهد بود. این اتفاقی است که متاسفانه دولتهای مختلف در زمان بروز بحران به آن دست زدهاند. یعنی دولت و نظام سیاسی دیده که در فلان حوزه مشکلی اقتصادی بروز کرده به جای مشورت با اقتصاد دانها و اتخاذ یک تصمیم درست، اقدام به چاپ کردن پول کردهاند و این پولها را وارد بازار کرده اند؛ نتیجه یک چنین اقداماتی چه میشود؟ انبار شدن مشکلات بر روی همدیگر و حادتر شدن مشکلات و بحرانها. در این شرایط طبیعی است که طبقات محروم هم بیشترین آسیبها را خواهند دید. بهتر شدن اوضاع اقتصادی طبقات محروم راهحل کوتاهمدت ندارد. باید اقتصاد کلان در وضعیت درستی قرار داشته باشد تا اقشار مختلف سهم خود را از این اقتصاد برداشت.
به نظر شما چه اقدام عاجلی باید صورت بگیرد تا دامنه مشکلاتی که شما به آن اشاره کردید در اقتصاد ایران مهار شود؟
همانطور که گفتم برای رونق اقتصاد نیازمند سرمایهگذاری هستیم. این روزها میشنویم که دولت قصد دارد شستا و ایمیدرو و... را واگذار کند. به نظرم اصل این اقدام اقدام خوبی است. اینکه دولت به جای چاپ پول و استقراض از بانک مرکزی و...سعی کرده خودش را کوچک کند. البته جزییات این واگذاریها هنوز مشخص نیست اما از این منظر که دولت برای کمبودهایش اقدام به کوچکسازی کرده قابل توجه است. همین تصمیم باعث شده تا سرمایههای سرگردان کشور به سمت بورس هدایت شوند. خب در شرایطی که امکان جذب سرمایههای خارجی به دلیل تحریمها ممکن نیست از این ظرفیتهای عمومی میتوان سرمایه مورد نیاز کشور را تامین کرد. هر کسی که ذرهای دانش اقتصادی داشته باشد میداند که این نوع تصمیمات بهتر از چاپ پول و استقراض از بانک مرکزی و... است.
شما به نکات درستی اشاره میکنید؛ اینکه اقتصاد را باید در دورنمای کلان و در دراز مدت دید و تحلیل کرد، اما آقای دیهیم در این میان اقشار محروم و فقیری در کشورمان وجود دارند که در اثر تکانههای اقتصادی و بحرانهای معیشتی، میان مرگ و زندگی در حال دست و پا زدن هستند. اگر به این اقشار درباره تصمیمسازیهای کلان و ضرورت ساختارسازیهای اقتصادی بگویید؛ شاید اهمیتی برای آنها نداشته باشد، این اقشار نیازمند حمایتهای عاجل و فوری هستند. آیا نظامهای اقتصادی حرفی برای این افراد و اقشار دارند؟
موضوع اساسی این است که باید به صورتی برنامهریزی کنیم که این نوع اقشار هرگز به وضعیت اورژانسی نرسند. حالا که رسیده البته که بایدبرنامههای حمایتی کوتاهمدت و سریع برای آنها تدارک دید. اما این افق کوتاهمدت در برنامهریزی نباید ما را از چشمانداز کلان اقتصادمان غافل کند. گاهی اوقات متاسفانه مشاهده میشود که در برخی دورهها این برنامهریزیهای حمایتی که معمولا هم با رویکردهای سیاسی و جناحی پیش میروند، همه شاکله اقتصادی را در بر میگیرند. در آن صورت به شرایطی میرسیم که مثلا نیمی از بودجه کلان دولت و کشور صرف یارانههای نقدی میشود. پس سهم تولید چه میشود؟ سهم صادرات چه میشود؟ و...
اگر بخواهیم ابعاد کلان اقتصادی را مورد توجه قرار دهیم و درونمای دورتری را هدفگذاری کنیم باید چه شاخصهایی را مورد توجه قرار دهیم؟
باید ببینیم کشورهای دیگر چطور توانستند که نرخ تورم، نرخ رشد اقتصادی، نرخ رشد بیکاری و... را مهار و در راستای منافع عمومی جامعه تثبیت کنند. این یک سوال کلیدی است. چرا که یک بخش اساسی مشکلات طبقات محروم، تورم است. در آمد افراد با گرانیهای موجود در جامعه همخوان نیست، فرد دچار مشکل میشود. یک مشکل بزرگ دیگر نرخ بیکاری است. افزایش نرخ بیکاری باعث بروز مشکلات خانوادگی، طلاق و... میشود. نرخ رشد اقتصادی است که فضای مطلوبی را برای کسب و کار ایجاد میکند. اگر قرار باشد برای حل این مشکلات و سایر مشکلات به یک عامل اساسی اشاره کنیم باید در خصوص اهمیت استقلال بانک مرکزی سخن بگوییم. این بانکهای مرکزی در کشورهای پیشرفته هستند که اجازه افزایش تورم را نمیدهند و در برابر زیاده خواهیهای نظام سیاسی مقاومت میکنند. ولی در کشور ما دولت نمیخواهد زیر بار بایدها و نبایدهای بانک مرکزی برود. بیشتر دولت دوست دارد بدون دردسر پول چاپ کند و بعد هم در جامعه توزیع کند و بعد هم خداحافظ. اینکه این تصمیمات چه تبعاتی را برای اقتصاد، برای تولید، برای اشتغالزایی، برای صادرات و... دارد برایش مهم نیست. ما باید راهحلهای بینالمللی را پیدا کنیم. در امریکا 14 سال است که مسوول این بانک را هیچکس نمیتواند تغییر دهد. در اروپا مدیران بانکهای مرکزی معمولا بین 7 تا 10 سال فعالیت مستمر دارند. هر رییسجمهوری در امریکا دوست دارد که در دور دوم هم انتخاب شود. برای جلبتوجه افکار عمومی در بسیاری از دورهها روسای جمهوری امریکا تلاش میکردند تا از بانک مرکزی بخواهند یا او را مجبور کنند که مثلا نرخ بهره را اندکی (حتی بسیار کم) کاهش دهد. اما فدرالرزرو زیر بار این درخواستهای روسای جمهوری امریکا نمیرود. چرا؟ چون برای آنها ارزش پول امریکا و اهداف کلان اقتصادی از مطالبات سیاسی وجناحی رییسجمهوری امریکا مهمتر است. اما در ایران رییس دولت تغییر میکند. مجلس تغییر میکند تمام برنامههای قبلی اقتصادی کنار گذاشته میشود و رییسجمهوری هر وقت که دلش بخواهد در اقتصاد دخالت میکند.
جسارتا شما به عنوان یکی از کارشناسان اقتصادی شناخته شده، برای اجرای این ضرورتهای غیرقابل انکار چه کردهاید؟چه قدمی برداشتهاید تا دولت و نظام سیاسی متوجه اشتباهاتش شود؟
ما در انجمن اقتصاددانهای ایران برای دولت بیانیه دادیم که شما بیایید استقلال بانک مرکزی را ایجاد کنید. این تصمیم زیربنای هر حرکت اقتصادی دیگری است. اما گوش ندادند. همانطور از آنها خواستیم که یک معاونت اجرایی اقتصادی در دولت طراحی و عملیاتی کنند. بسیاری از وزرای ما اساسا دانش اقتصادی لازم را ندارند، در بسیاری از موارد دیده میشود که وزیری یک تصمیم اقتصادی میگیرد، وزیر اقتصادی دیگری درست بر خلاق تصمیم قبلی دستور العمل صادر میکند. چرا چون دانش اقتصادی لازم را ندارد. مسوولی نوع خاصی از سیاستهای انقباضی را در پیش می گیرد، مسوول دیگری درست بر عکس این تصمیم سیاستهایی انبساطی را در پیش میگیرد. خطر این نوع تصمیمسازیها اگر بیشتر از کرونا و تحریمها نباشد به اندازه این بحرانها اثرات منفی دارد.