رشد اقتصادی باکیفیت بهدست میآید
با مدیرانی که اهلیت داشته باشند، میتوان توسعه را به آغوش کشید
گروه پشتیبانی تولید | وقتی نفت ایران در سالهای ابتدایی دهه 30خورشیدی توسط بریتانیا و غرب تحریم میشود و امکان فروش نفت در بازارهای جهانی از دست میرود؛ یک روز محمد مصدق نسخت وزیر وقت تعدادی از فعالان اقتصادی و بازاری حرفهای وطن پرست را دعوت میکند و به آنها میگوید باید کالایی تولید کنید که بخشی از نفت تولید شده در داخل مصرف شود. ترکیبی از چراغ و بخاری تا سماور نفتی و والور و...مصدق خطاب به فعالان اقتصادی آن روز گفت: با این کار هم میتوانیم با فروش داخلی نفت، صنعت نفت را حفظ کنیم و از ورشکستگی و تعطیلی کامل نجات دهیم و هم اینکه نفت را به چرخه اقتصاد ملی وارد کنیم و بین ساختهای اقتصادی رابطه اکمال برقرار کنیم. در آن زمان حاج آقا عالینسب، چراغ و سماور و بخاری عالی نسب را تولید میکند و حاج آقا علاالدین، چراغ و سماور علاالدین را. به گونهای که حتی کارخانه «والور» اورجینال از عالی نسب به خاطر تقلید از طرحهای والور شکایت میکند که در دادگاههای بینالمللی محکوم میشود. بعد از این حادثه بود که چراغ و سماورهایی عالی نسب به نماد اقتصاد مقاومتی در ایران بدل شدند. اقتصاد تولیدمحور دوران مصدق که بدون فروش یک ریال نفت به کشورهای خارجی بیش از ۲ سال مقاومت کرد و صنعتهای نوینی را نیز در ساخت اقتصاد ایران خلق کرد، مانند بسیاری از داشتههای اقتصادی، بخشی از کارخانههای عالی نسب هم در دوران احمدینژاد دچار وشکستگی شدند و بعد از مرگ آن مرحوم ورثه او، کارخانهها را به خودروسازیها فروختند تا یکی از نمادهای مقاومت اقتصادی ایران از میان برود. موسسه دین و اقتصاد به بهانه بزرگداشت استادفقید میرمصطفی عالی نسب نشستی را تحت عنوان «تولید توسعه گرا، اسم رمز عبور از بحران» برگزار کرد تا نوری به ابعاد پنهان مسیر توسعه در ایران بتاباند. سید محمد بحرینیان درجریان این گفتوگو بخشی از رویکردی که اقتصاد ایران در مسیر تولید و توسعه باید مورد توجه قرار دهد را واکاوی میکند.
موضوع اهلیت در اقتصاد
سید محمد بحرینیان میگوید: «قصد دارم درباره 2نکته صحبت بکنم؛ یک اهلیت اقتصادی. دوم اندازه اقتصاد و نوع صنعت؛ یعنی اقتصاد مقیاس. اخیرا یک مطلبی از نورث و عجم اوغلو از آقای رضاقلی شنیدم که بد نیست به آن اشاره شود. نورث در کتاب فرآیند تحول اقتصاد اشاره میکند که اگر یک ملت بخواهد توسعه پیدا کند، باید مسیر رشد و پیشرفت کشورشان را منفردا مطالعه کنند و نقاط ضعف تاریخی خود را درک کرده و بیرون بیاورند و فهمی از توسعه پیدا کنند که مبتنی بر تاریخ کشورشان است؛ دو روز پیش آقای رنانی هم بحثی را به صورت لایو در اینستاگرام مطرح کردند که اشاره به 2خصیصه داشتند، یکی حاکمیت خوب و مفید و دیگر حاکمیت توسعه خواه است که از منظر آقای رنانی این دو باید در کنار هم امر توسعه را محقق کنند و هر کدام به صورت مجزا نتیجه نمیدهد، اما مصداقی در این خصوص ارایه نکردند و چون همین قضیه ارتباط دارد به دورانی که مرحوم عالی نسب و زندهیاد مصدق از این قضیه پیروی کردند و ما نتایج مناسبی گرفتیم، اجازه میخواهم تا آن مصادیق را مطرح کنم تا مخاطبان ذهنیت لازم را داشته باشند. ابتدا به سفرنامه تاورنیه (ژان پاپتیست تاورنیه) که زمان شاه عباس بزرگ به ایران آمده بود اشاره میکنم. تاورنیه میگوید: «شاه عباس که نامآوری را دوست میداشت پیوسته درباره وسایل توسعه ازدیاد ثروت و اداره مملکت میاندیشید؛ (ما محتوای دیدگاه یک خارجی را درباره ایران میخوانیم) و چون خیرخواه مردمش بود، نمیخواست پول از مملکت خارج شود. در دوران سلطنتش اجازه نمیداد که هیچ هندی و بانیان در ایران ساکن و تجارت کنند و آنها تنها در عهد شاه صفی اول و شاه عباس دوم که خیلی جوان به تخت سلطنت نشسته بودند به ایران وارد شدند؛ (یعنی رباخواران) تاورنیه در ادامه توضیح میدهد: شاه عباس بزرگ حق داشت که نمیخواست به آنها اجازه تجارت در ایالات خود را بدهد، چرا که آنها در رباخواری بدتر از یهودیها هستند؛ (این صحبت تاورنیه است من نخواستم چیزی را سانسور کنم) و کم مانده است که همه نقدینگی مملکت را در دست گیرند (شما برخی از این شواهد را حتی در دوران امروز ما هم میتوانید مشاهده و احساس کنید) زیرا پول را از بزرگان با ربح 9درصد یا 10درصد میگیرند و همان پول را اغلب اوقات در مقابل وثیقه با بیشترین سود ممکن تا 2.5درصد در ماه که میشود 24درصد و 25درصد در سال ربا میدهند. شاه عباس حق داشت که مملکت خود را از شر بیماری قانقاریا و طاعون هولناک حفظ کند.» بحرینیان در ادامه تاکید میکند: «موضوع بعدی که تاورنیه مطرح میکند این است که میگوید شاه عباس نه تنها میخواست همه تجارت در دست رعایای خود باشدتا نفع آن عادیدش شود و پول به مملکتش جذب کند بلکه مایل بود آن پول در مملکتش بماند و نمیتوانست قبول کند که این پول به جای دیگری برود. جای دیگر این کتاب را برایتان میخوانم تا بدانید چه میشود که یک کشور در برخی دورهها میتواند در مسیر مازاد تولید تجاری، پیشرفت و توسعه حرکت کند و در برخی دورهها نه. تاورنیه میگوید: یکی دیگر از زرنگیهای شاه عباس این بود که اغلب با لباس مبدل به عنوان یک شهروند ساده به بهانه خرید و فروش به شهر میرفت و میکوشید تا اگر فروشندهای در وزن و کیل خطا کند، بداند. شبی در لباس روستایی از قصر خارج شد و به دکان نانوایی رفت و یک من نان خرید بعد به دکان کبابی رفت و یک من گوشت کباب شده گرفت؛ شاه خریدش را کرد و به قصر بازگشت. در آنجا صاحبمنصبان دربار منتظرش یودند، ابتدا به اعتمادالدوله وزیر اعظم فرمان داد تا ترازو بیاورند و در حضورش نان و گوشت را وزن کنند؛ از نان 57درهم و از گوشت 43 درهم کسری دید؛ شاه عباس با دیدن آن بر سه، چهار نفر از کسانی که حاضر بودند و وظیفه مراقبت از شهر را به عهده داشتند به خصوص بر حاکم شرع سخت گرفت و اگر التماس و درخواست برخی از بزرگان نبود به دستور او شکم آنها را پاره میکردند.
شاه آنها را از کم توجهی نسبت به خیر و صلاح عمومی و سهل انگاری در اجرای وظایف خود، سرزنش کرد و به آنها بیانصافی بزرگی را خاطرنشان کرد که باعث رنج مردم میشود. چون از منظر شاه عباس یک مرد بیچاره که چندین بچه دارد و گمان میکند که به آنها 900درم نان میدهد جز 843 درهم نمیدهد و این جفاست؛ سپس از بزرگانی که در حضورش بودند پرسید که چگونه باید با متخلفان برخورد شود؟ خلاصه کنم نهایتا دستور میدهند که تنوری و سیخی را در مرکز شهر قرار دهند و بعد نانوا و قصاب گران فروش و کم فروش را به جزای اعمالشان میرساند.نوع رفتار حاکمان مهم است؛ که چگونه یک حاکمیت خوب و خیرخواه میتواند باعث رشد و توسعه و پیشرفت زندگی مردمان شود.»
ایران در چهارراه حوادث
این فعال اقتصادی در ادامه توضیح میدهد: «کشور ما بعد از حدود سالهای 1900 به بعد از جریان پیشرفت علم دنیا عقب ماندیم . در تمام زمینههای علوم، بعد مواجه میشویم با اینکه یک رخوت در حرکت جامعه به دلیل پیشرفتهایی که در نقاط دیگر حادث میشد، حاصل شد. در تمام زمانها فرزندان شایسته این کشور تلاش کردند تا مشکلات را در حد وسع خود برطرف سازند. اولین موردی که در خصوص توسعه بیشترین تاثیر را گذاشت؛ این بود که گوتنبرگ ماشین چاپ را اختراع کرد و باعث بسط دانش در جهان شد. دومین اختراع مهم ساعت جیبی بود؛ این ساعت حدودا در زمان آق قویولونها و قرقویونلو و تیموریان بود که اختراع شد. 180 سال بعد تاورنیه در کتابش بحث معادن ایران را مطرح میکند؛ تاورنیه میگوید آنها آهن دارند اما آهنی که بتوانند از آن فنر درست کنند ندارند؛ بعد شرح میدهد که یک شخصی به نام رودولف اشتدلر سوییسی میآید در ایران ساعت تولید میکند. بعد از ساخت این ساعت، انگلیسیها ساعت را به 200اشرفی میخرند که تا به امامقلی خان (سردار سپاه صفوی) بدهند؛ او هم ساعت را به شاه صفی (جانشین شاه عباس بزرگ) میدهد؛ میگویند شاه صفی اینقدر ذوق زده میشود که یک زنجیر طلا به آن ساعت آویزان و در داخل ردای خودش پنهان میکند، اشتدلر هر روز باید میرفت تا آن را کوک کند. بعد از این حادثه هر فرد خارجی که از اروپا به ایران میآمد ساعت هدیه میآورد. برای اینکه قسمت بعد را روشن بکنم باید از شاردن استفاده کنم؛ چرا چون شاردن بحث ساعت را باز میکند و در آنجا نقاط مهمی را در انتقاد از ایرانیان مطرح میکند. شاردن میگوید ایرانیان بسیار باهوشند اما آسانگیر هستند و با بدایع جدید نمیخواهند زندگی کنند و دل بستن به بدایع جدید را خطا میدانند. نکتهای که شاردن میگوید، نکته بسیار مهمی است؛ که یکی از نکاتش ریشه مشکلات ما و بحث ماست. شاردن میگوید؛ مردمان مشرق زمین هوشمند، زیرک و شکیبا هستند. در صنعت و هنرهای زیبا پیشرفتی در خور نکردهاند و اگر به نسبتی که خداوند به آنها نیروی عقل و استعداد و نیروی فراگیری و صبوری داده است؛ ذوق و لطافت طبع برای آموختن هنر و صنایع مستظرفه به ایشان عطا میفرمود هر آینه پیشرفتهای شایانی نصیبشان میشد؛ بعد بحث میکند که مردمان مشرق زمین به اختراعات جدید بیاعتنایند؛ همچنین بر این اعتقادند که اگر جز آنچه دارند به چیزی نیازمند باشند باید از کشورهای بیگانه بخرند و وارد کنند؛ از وابستگی خود به بیگانگان غمی به دل راه نمیدهند؛ بعد میگوید: واگر آنچه ندارند اهمیتی نمیدهند دست به سوی بیگانگان دراز کنند. ترکان عثمانی و ایرانیان هر سال مبلغ زیادی از خارج ساعت میخرند و با اینکه میدانند آموختن هنر ساعتسازی چه سودی دارد؛ هیچکس به سمت آموختن این صنعت و صنعت کاغذ نمیرود. » او در ادامه میگوید: « در جای دیگر نکته مهم دیگری مطرح میشود و آن اینکه شاردن میآید روی اصناف و صنعتگران کشور بحث میکند و نکته مهمی را مطرح میکند که به نظرم مهم است. او میگوید: هرکس بخواهد در رشتهای کار کند، همین بس که پیش رییس آن صنف برود و پول اندکی بپردازد تا نامش در لیست اصناف قرار بگیرد. همین امروز هم بسیاری از مشکلات کشور ما ریشه در چنین نگاهی دارد؛ کسی از طرف نمیپرسد چقدر مهارت دارد؟ کجا صنعت را آموخته؟ و...هرکس دستش به کاری آشنا باشد خود را متخصص فن میداند؛ مثلا اگر از یک درودگر بپرسند آیا میتواند سینی نقره درست کند؟ نه نمیگوید. اصول منابع این کشور به گمان من در اتلاف منابع به کار میرود. »
منابع فراوان و دستاوردهای اندک
بحرینیان همچنین با اشاره به آمارهای اقتصادی معاصر میگوید: «کاری را ما در دفتر پژوهشهای اقتصاد و توسعه منتشر کردیم که نشان میدهد ما از سال1338 خورشیدی که اولین آمارهای اقتصادی رسمی کشور شکل گرفته تا آخر سال 96 حدود 1920میلیارد دلار درآمدهای ارزی مستقیم داشته ایم؛ آمار درآمدهای غیر مستقیم ارزی را هم داریم اما دربارهاش بحث نمیکنیم. از این مبلغ نگاه کنیم میبینیم که دستاوردهای کشور به قواره این منابع نبوده است. چرا؟ در سالهای بعد از انقلاب هم از سال 68 برنامههای توسعه 5ساله کشور اجرایی شده در این بازه زمانی 1680 میلیارد دلار از آن زمان داشتیم؛ بعد نگاه کنیم از زمان شروع تحریمها از سال85 رقمی حدود 1480 میلیارد دلار داشتیم. یک مقدار جلوتر بیاییم. از سال 92 تا 96 هم 472 میلیارد دلار درآمد ارزی مستقیم داشتیم. با وجود این همه منابع بر اساس آمار دکتر نیلی از 85 تا 90 اشتغالی در کشور نداشتهایم و ایجاد اشتغال خط مستقیم شده است. طبق آمار مرکز آمار در زمان تحریمها حدود 495 هزار شغل از بخش ساخت صنعتی کم شده است. 120هزار شغل هم از بخش ساختمان کم شده است، در حالی که در آن زمان دولت وقت مدام ادعا میکرد در خصوص ساخت مسکن مهر و نهضت ساخت و ساز در کشور .حدود 485 هزار شغل هم از خرده فروشی و عمده فروشی کم شده است. با این همه منابع در کجا شغل ایجاد شده؟ در جایی که نمیتواند خون ارزش افزوده تازه وارد اقتصاد بکند. آنها را تحت عنوان غیر قابل تقسیمبندی گذاشتهاند. این همه منابع داشتیم اما دستاوردها بسیار اندک است.» بحرینیان میگوید: ««بعد از ملاصدرا در فلسفه وشیخ بهایی در ریاضی ایران دیگر نتوانست متفکری در سطح جهانی معرفی کند. ما عالی نسبها را به صورت فرد داریم، ابتهاجها را مهدی سمیعیها را یا حتی نژادحسینیانها و بهزاد نبویها و... در سالهای بعد از انقلاب را به صورت فرد داریم به صورت فرآیند نداریم. در این کشور هر کسی اسم خود را میگذارد تولیدکننده؛ واردکننده هم اسم خود را تولیدکننده و صنعتگر میگذارد که نشان میدهد ما فقر نظری داریم. ما یک نظریه و الگوی کاربردی که مبتنی بر واقعیات تاریخی و هویت ایرانی باشد، نداریم. وقتی این فقر نظری را داشته باشیم و از علم هم عقب افتاده باشیم و نتوانسته باشیم دولت قدرتمند را نهادینه کنیم با مشکلات روبه رو میشویم.» او خاطرنشان میسازد: «از دوره قاجار امکان شکلگیری مردان متفکر در ایران فراهم نشد. دکتر احمد سیف آن را ذیل عنوان گردن زدن صنعت ایران در دوره قاجار یاد میکند. باید بررسی کنیم چرا کسانی مثل عالی نسب در دوره مصدق توانستهاند قدمهایی برای پیشرفت کشور بردارند. برای حل مشکلات امروز باید در زمینه تاریخی بررسی کنیم. بعد از مشکلاتی که قاجار در قرن 19 برای اقتصاد ایجاد کرد (به دلیل قرارداد ترکمانچای) یک گروهی به وجود آمدند که به نظر من حداقل رگ و ریشههاشان هنوز در اقتصاد ایران وجود دارد؛ چیزی که به آن تاجارباشیها میگویند. عناصری که با بیرقهای خارجی در فضای کشور فعالیت میکردند. البته امروز دیگر احتیاجی به فعالیت روشن با بیرقهای خارجی نیست. چون ما دستگاه نظری اقتصادی نداشتیم و القائات بسیاری توسط تاجر باشیهای نامرئی فعلی مطرح میشود کسانی که ناگهان در همه ابعاد و زوایای اقتصادی لانه میکنند و انواع و اقسام پروانههای بهرهبرداری اقتصادی را میبلعند. عالی نسب در زمینه اجرا با کاری که در زمان تحریم نفت در تولید سماور طبق خواسته زندهیاد مصدق انجام داد و خود مصدق اولین سماور ساخته شده را در اتاقش گذاشت و از آن چای خورد؛ در این بازه زمانی آشنا شد با اقتصاد عملی. شخصی که اقتصاد را خوانده بود اما دچار خودشیفتگی نشد. برخی اقتصاددانها بعد از پی اچ دی خودشیفته میشوند و تصور میکنند همه مشکلات را میتوانند حل کنند. مرحوم عالی نسب معتقد بود که همه رشتهها در کنار هم باید قرار بگیرد. » او تاکید میکند: «الان گفته میشود ما رشد اقتصادی داشتیم؛ آیا این رشد کیفیت دارد؟ چرا این همه نوسان دارد؟چرا بالا و پایین میرود؟ حاکمان ما توجه نکردند که رشد با کیفیت وکیفیت از توسعه به دست میآید و توسعه از صنعت منشعب میشود.آقای عالی نسب معتقد بود که باید اهلیت وجود داشته باشد. تا سال68 چرا این همه اتفاق خوب در صنعت و اقتصاد اتفاق افتاد؟ چرا صنایع بخش خصوصی اینقدر متنوع تولید کردند؟ با مدیرانی که اهلیت داشته باشند و منافع ملی را به هر چیز دیگری ترجیح دهند میتوان موفقیت را در آغوش کشید. یک بحث را از سر آرتور لوئیس میگویم؛ او اقتصاد آزاد را قبول داشت؛ ما هم قبول داریم اما با شرطها و شروطها. مفت خوارگی را تحت عنوان اقتصاد بازار آزاد نمیتوان قبول کرد. آرتور لوئیس نوبلیست اقتصاد بحثی را در انجمن اقتصاددانان غنا داشته در سال 1959 که بخشی از آن را میخوانم: قبول ندارم علم اقتصاد معیارهایی را پدید آورده باشد که ما را قادر به تصمیمگیری درباره خوب یا بد بودن یک برنامه کند. تصمیمگیری درباره خوب یا بد بودن یک برنامه با توسل به عقل سلیم و تجربه و نه با کارکرد آزمونهایی که علم اقتصاد طراحی کرده انجام میشود. یعنی نمیتوان مفاهیم اقتصادی را بگیریم و آن را در جامعهای که زیربنای لازم را ندارد اجرایی کنیم. در آخر اجازه میخواهم که اعتقادم را بگویم که این کشور همچون ققنوس از خاکستر برخواهد خاست. جوانان کشور بهتر از ما کشور را اداره خواهند کرد. بسیاری به خارج رفتهاند اما همه افرادی که به خارج رفتهاند وطن فروش نیستند؛ کسانی هم که به خارج رفتهاند باید بدانند کسانی که در داخل هستند عقب مانده نیستند. باید گفته شود 3 نوع اهلیت باید برقرار باشد که مهمترین آن اهلیت حرفهای است.»