توسعه روابط ایران و چین به نفع اقتصاد است

۱۳۹۹/۰۴/۲۶ - ۰۰:۰۰:۰۰
کد خبر: ۱۶۹۰۱۳
توسعه روابط 
ایران و چین
 به نفع اقتصاد است

مهدی بیک|  اول تیرماه بود که رسانه‌ها از امضای سند تفاهم برنامه ۲۵ ساله همکاری‌های جامع ایران و چین در نشست هیات وزیران خبر دادند و دقایقی بعد هم اعلام شد که رییس‌جمهوری ظریف را مامور پیگیری این سند کرده است. سندی که قرار بود اقتصاد ایران را در یکی از حساس‌ترین برهه‌های تاریخی‌اش که غرب راه هر نوع صادرات و نقل و انتقالات مالی را مسدود ساخته از مزایایی که سرمایه‌گذار‌های چینی برایش فراهم می‌کردند، بهره‌مند سازد. بلافاصله پس از مطرح‌شدن این خبر اما دامنه وسیعی از شایعات کذب، فضاسازی‌های دروغ و حواشی‌های غیرضروری مطرح شد؛ شایعاتی که از یک طرف خبر از فروش جزیره کیش به چینی‌ها می‌دادند و ازسوی دیگر اعلام می‌کردند که چینی‌ها قرار است در ایران پایگاه نظامی بسازند. خبرسازی‌هایی که ریشه ابتدایی آن به رسانه‌های خارج از کشور برمی‌گشت و همکاری‌های راهبردی تهران- پکن را نشانه گرفته بود. این شایعات در حالی هر روز ابعاد وسیع‌تری پیدا می‌کردند که هنوز حتی پیش نویس سند راهبردی هم منتشر نشده بود و رویکردهای تحلیلی هم درباره آن ارایه نشده بود. محمدعلی بصیری، عضو هیات‌ علمی گروه علوم سیاسی و روابط بین‌الملل دانشگاه اصفهان از جمله اساتیدی است که معتقد است ایران با استفاده از راهبرد موازنه مثبت باید تلاش کند تا تخم مرغ‌های ارتباطی و اقتصادی‌اش را میان قطب‌های اقتصادی بین‌المللی تقسیم کند تا تنوعی در جریان سرمایه‌گذاری خارجی کشور ایجاد شود و یک قدرت یا یک بلوک اقتصادی نتواند جریان سیال سرمایه‌گذاری در کشور را مختل کند. بصیری از این منظر امضای سند راهبردی با چین را مهم ارزیابی می‌کند که می‌تواند چشم‌انداز تازه‌ای را پیش روی اقتصاد و دیپلماسی کشور بگشاید.

  با توجه به اینکه چین به عنوان یک قطب اقتصادی مطرح است؛ توسعه مناسبات ارتباطی ایران با چین در دوره تحریم‌ها چه دستاوردهایی برای اقتصاد ایران دارد؟

چین اگر نگوییم قطب اول اقتصادی دنیاست، ولی به سرعت در حال کم کردن فاصله خود با راس هرم اقتصاد جهانی است و به زودی به عنوان قدرت اول خود را تثبیت خواهد کرد. معمولا هر کشوری چه توسعه‌یافته، چه در حال توسعه و چه عقب‌مانده در حوزه اقتصاد و تجارت و تکنولوژی ارتباط غیر قابل انکار با مراکز و قطب‌های علمی، صنعتی، تجاری از جمله چین دارد. حتی کشورهای پیشرفته هم حجم مبادلات بالایی با چین داشتند، از جمله اتحادیه اروپا، خود امریکا، روسیه، هند و... روابط دامنه‌داری را با چین طراحی و برنامه‌ریزی کرده‌اند. چون امروز بحث اقتصاد و تجارت، جهانی است و نیازها متقابل است؛ یک کشور به تنهایی و با فرو رفتن در لاک خود نمی‌تواند با اتکای صرف به سرمایه، نیروی انسانی، تکنولوژی و منابع طبیعی داخلی خود مسیر توسعه را طی کند. اگر غیر از این باشد باعث عقب افتادن آن کشور و بروز مشکلات عدیده می‌شود. بر همین اساس جمهوری اسلامی هم در 40سال گذشته که دغدغه توسعه‌یافتگی و الگو شدن را دارد وحتی مباحثی مثل ام‌القرای مسلمین را دنبال می‌کند، در حد کشورهای دیگر (اگر نگوییم بیشتر از سایر کشورها) نیاز به ارتباط با قطب‌های اقتصادی جهانی دارد. در شرایطی که قطب‌هایی که ایران به صورت سنتی با آنها رابطه داشته (مثل اروپا و امریکا) در این 40سال با تحریم و با کاهش روابط اقتصادی و کارشکنی بسیاری از پروژه‌های اقتصادی را متوقف ساختند و هزینه‌های زیادی را به توسعه کشور وارد ساختند، توسعه مناسبات با چین، هند، برزیل، روسیه و...می‌تواند خلأ عدم حضور این قدرت‌ها در فضای اقتصادی کشور را جبران کند. البته این قراردادها باید از بعد کارشناسی بررسی شود تا منافع ملی کشور مبتنی بر منافع متقابل و ارتباطات برد- برد محقق شود.

  بحثی که مطرح است این است که شعار نه شرقی، نه غربی یکی از شعارهای بنیادین ارتباطی جمهوری‌اسلامی در مواجهه با جهان پیرامونی بود. برخی از منتقدان به سند راهبردی ایران و چین، معتقدند که ایجاد روابط راهبردی با چین به نوعی عدول از سیاست نه شرقی و نه غربی است و در صورت اجرا دکترین ایران را دچار تغییرات بنیادین می‌سازد؛ با این قرائت موافقید؟

 رویکرد نه شرقی و نه غربی مبتنی بر 2قرائت است که بعد از نهضت مشروطه ایجاد شده است. شعار نه شرقی و نه غربی امروز به عنوان سیاست مبتنی بر «عدم تعهد» تعبیر می‌شود. غیر متعهد یعنی چه؟ یعنی سیاستی که در آن شما با قطب‌های علمی و صنعتی جهان ارتباط بگیرید، از مزایای ارتباط با آنها استفاده کنید اما از مضراتی چون ایجاد پایگاه نظامی، ایجاد انحصار، تعدی به قلمروی سرزمینی، نقض استقلال و... دوری می‌کنید. غیرمتعهدها در دهه50 مبتنی بر یک چنین اهدافی تشکیل شد. آن زمان این کشورها به دنبال آن بودند که در گرماگرم جنگ سرد با امریکا و شوروی به صورت توامان روابط اقتصادی، تجاری و دیپلماسی داشته باشند و از منافع فناورانه، سرمایه‌ای و...استفاده کنند اما ضررهای این ارتباط متوجه آنها نشود. دو برداشت دیگر هم از این سیاست می‌شود؛ یکی «سیاست موازنه منفی» و دیگری «سیاست موازنه مثبت». 

  هر کدام از این رویکردها چه ویژگی‌های ارتباطی و اقتصادی ایجاد می‌کنند؟

سیاست موازنه منفی نه شرقی و نه غربی یعنی اینکه شما با هیچ کشوری که جنبه استعماری و سلطه‌گری دارد، روابط راهبردی نداشته باشید؛ نه از مضرات آن استفاده کنید و نه از مزایای آن. هیچ امتیازی ندهید و هیچ امتیازی هم نخواهید. این می‌شود سیاست انزوا   بعد هم به‌هم‌ریختگی. شاید بشود گفت که سیاست موازنه منفی را پیش از این آقای مصدق در پیش گرفتند که نتایج مورد نظر را به دنبال نداشت. یعنی آقای مصدق نتوانستند بین قطب‌های آن زمان نوعی موازنه متعادل را ایجاد کنند. هم با انگلیسی‌ها سرشاخ شد هم روس‌ها را از کشور بیرون کرد و در نهایت هم با امریکایی‌ها تنش پیدا کرد و مجموعه این تحولات کودتای 28مرداد را ایجاد کرد. اما سیاست موازنه مثبت این است که شما حتی با قدرت‌های سلطه‌گر هم بر اساس منافع ملی روابطی را طراحی کنید. رابطه امتیازدهی و امتیازگیری با آنها ایجاد کنید، به گونه‌ای که این روابط راهبردی خدشه‌ای بر حاکمیت ملی و هویت مستقل کشور ایجاد نکند.

  ایران در زمان کدام‌ دولت‌ها به سمت اجرای این موازنه مثبت که منافع ما را بیشتر تامین می‌کند، حرکت کرده است؟

در دوره‌هایی دولت‌ها بر اساس همین رویکردها حرکت کرده‌اند. دولت‌های آقایان هاشمی‌رفسنجانی، خاتمی و اصلاحات و حتی دولت آقای روحانی در همین راستا حرکت کرده‌اند. به صورتی که با قطب‌های مختلف در جهان ارتباط گرفته شود و از مزایای تکنولوژیکی، صنعتی و سرمایه‌گذاری از آنها بهره‌مند شویم اما مضراتی چون ساخت پایگاه‌های نظامی یا ورود به بلوک نظامی و...متوجه کشور نشود. این شعار انقلاب و اهداف انقلاب است و قانون اساسی هم به این ضرورت اشاره می‌کند.

  تبعات اجرای یک چنین سیاست‌هایی در اقتصاد کشور چه می‌تواند باشد؟

تحقق این امر موجب این می‌شود که اگر امروز 5قطب اقتصادی در جهان داریم شامل، امریکا، روسیه، چین، اتحادیه اروپا و (البته برزیل هم می‌تواند در این لیست قرار بگیرد) بتوانیم نیازهای تجارت و اقتصاد‌مان را به‌صورت 15الی 20درصدی میان این قدرت‌ها تقسیم کنیم . یعنی همه تخم‌مرغ‌های ارتباطی و اقتصادی مان را در سبد یک کشور و یک قطب قرار ندهیم. 

 در این راهبرد مبتنی بر موازنه مثبت اگر 20 الی 25درصد نیازهایمان را از طریق چین تامین کنیم و باقی نیازهایمان را از طریق توسعه مناسبات ارتباطی با سایر قدرت‌های جهانی تامین کنیم، این امر در واقع زمینه تحقق سیاست نه شرقی و نه غربی واقعی را در کشور فراهم می‌کند. با این روش هم می‌توانیم از تنش‌ها در روابط با قطب‌ها بکاهیم، هم نیازهایمان تامین می‌شود و هم استقلال و منافع ملی مان تامین شده است. اگر یک چنین ملاحظاتی در روابط با چین لحاظ شود؛ امضای روابط راهبردی با چین نه تنها بر خلاف منافع اقتصادی و ملی نیست؛ بلکه برای توسعه پایدار کشور و حتی استقلال ایران قدم مفیدی است.فراموش نکنید سایر کشورها مثل اتحادیه اروپا هم بر همین اساس با چین رابطه بر قرار کرده‌اند.

  رقبای منطقه‌ای ما مثل عربستان و پاکستان هم به دبنال ایجاد روابط راهبردی با چین هستند؟

بله، عربستان سعودی که یکی از شرکای اصلی امریکا در منطقه است، در حال حاضر قراردادهای سنگینی حول و حوش 170میلیارد دلار را با چین بسته است. پاکستان هم همین‌طور؛ چین در بندر گوادر پاکستان سرمایه‌گذاری‌های زیادی انجام داده است و دورنمای سرمایه گذاری‌های آینده هم بیشتر است.. سایر کشورها مثل امارات و... هم به همین صورت عمل کرده‌اند.

  اینکه ایران از دل روابط به چین و سایر قطب‌ها به دنبال چیست، مشخص است، اما چین در خاورمیانه چه اهدافی را دارد؟ به هر حال امضای سند راهبردی با ایران سایر کشورهای خاورمیانه را به تحرک توسعه روابط با چین وادار خواهد کرد.اینطور فکر نمی‌کنید؟

چین هم وقتی با کشوری مثل ایران قراردادی را منعقد می‌کند منافع بلندمدتی را در نظر گرفته است؛ چین که نمی‌آید در یک منطقه لبریز و بدون چشم‌انداز سرمایه‌گذاری کند. چین در حال حاضر چند هدف استراتژیک در این منطقه دارد که در این راهبرد ایران به عنوان یکی از ستون‌های اصلی مطرح است. اولا بحث توسعه جاده ابریشم ذیل عنوان «یک کمربند یک راه» که چین قصد احیای آن را دارد، از چند مسیر می‌گذرد؛ یک مسیر از شمال ایران می‌گذرد از آسیای میانه و قفقاز به اروپا می‌رسد؛ مسیر دیگر هم از مرکز ایران می‌گذرد که ایران به ترکیه و عراق و مدیترانه می‌رسد. یک مسیر از جنوب ایران می‌گذرد که از عربستان و مصر به شمال آفریقا می‌رسد و یک مسیر دیگر هم از نقاط جنوبی‌تر و دریای سرخ می‌گذرد. در واقع بهترین مسیرهای جاده ابریشم از طریق ایران می‌گذرد. چین در واقع با نزدیک شدن به ایران قصد دارد تا جاده ابریشم را از شرق به غرب گسترش دهد. هدف استراتژیک دوم چین از رابطه با ایران نیاز پایدار به انرژی فسیلی است. امروز با کاهش نیاز امریکا به انرژی خلیج فارس و خالی کردن این ظرفیت به نفع سایر قطب‌ها (چین و ژاپن) یکی از اهداف مهم چین در منطقه تامین نیازهای انرژی است که ایران در این زمینه می‌تواند کمک‌های فراوانی به چین کند. و هدف سوم چین این است که ایران مسیر چهارراه ژئو پلتیک، ژئواکونومیک، ژئو کالچر و ژئو استراتژیک است و کشوری که با ایران قراردادهای بلندمدت و سرمایه‌گذاری متقابل ببندد نه تنها بازار 80 میلیونی ایران بلکه در بازار 250 میلیونی همسایگان ایران نیز حضور خواهند داشت.

  شاهد این امر هستیم که انتشار خبر روابط راهبردی ایران و چین بازتاب‌های وسیعی در رسانه‌های امریکایی و اروپایی ایجاد کرده است. فکر می‌کنید این سند راهبردی بتواند تکانه‌ای در روابط ایران و غرب ایجاد کند؟

معتقدم اگر سند راهبردی ایران و چین برای بلندمدت نهایی شود، ممکن است امریکایی‌ها در بسیاری از مواضعشان در خصوص ایران کوتاه بیایند. قبلا این نقش را روس‌ها و انگلیسی‌ها در ایران داشتند و امروز چین می‌تواند چنین وضعیتی را در مقابل امریکا ایجاد کند. یعنی اروپا وامریکا به خاطر اهمیت حضور بیشتر چین در ایران تلاش می‌کنند تا ایران را بیش از این از خود آزرده نکنند. علی‌رغم اینکه ایران بعد از جنگ جهانی از نظر سیاست بین‌الملل در حیطه نفوذ غرب قرار داشته، انقلاب باعث شد تا این نظم ترک بردارد و بشکند، طبیعی است زمانی غرب نزدیکی روابط ایران و چین را مشاهده کند، تلاش می‌کند تا اولا از تحقق آن جلوگیری کند و در مرحله بعدی از گسترش آن به سایر کشورهای منطقه جلوگیری کند. به هر حال امریکای مدل ترامپ در خصوص چین بسیار حساس است و نزدیکی چین به ایران امریکایی‌ها را حساس و نگران می‌کند.

  بعد از انتشار خبر امضای سند روابط راهبردی با چین، شاهد برخوردهای سیاسی و جناحی با این موضوع بودیم و شایعات فراوانی در خصوص فروش کیش، ساخت پایگاه نظامی در ایران توسط چین و... در فضای مجازی و برخی سایت‌ها بازپردازش می‌شدند؛ خطر این رفتارهای هیجانی و جناحی با موضوعاتی که به نوعی به منافع ملی ما ربط دارد چیست؟

یکی از مشکلات اساسی اقتصاد و مدیریت کشورمان این است که با مقولات تخصصی، اقتصادی، دیپلماسی و...سیاسی برخورد می‌شود. این یک مشکل عمده در کشور ماست؛ بارها شده که یک شایعه دروغ را از یک سایت به یک سایت دیگر و از یک گروه به یک گروه دیگر منقل می‌شود و سر و صدای زیادی به پا می‌کنند، اما بعد از فروکش کردن هیجانات اولیه مشخص می‌شود که اصل موضوع با شایعات منتشر شده فاصله زیادی دارد. این روش برای سیاست‌گذاری‌های کلان کشور به خصوص درباره طراحی راهبردهای اجرایی مشکلات فراوانی را ایجاد می‌کند. البته نظام سیاسی هم باید به سرعت وارد عمل شودو با شفافیت بیشتر مردم را متوجه واقعیات کنند.