جوانان بیهدف چشم امیدشان به کنکور است
مصطفی اقلیما
در هیچ کجای دنیا مانند ایران کنکور به این شکل برگزار نمیشود و از سوی دیگر جوانان تمام آینده و آمال و آرزوهایشان به قبولی در دانشگاه گره نخورده است. این طرز تفکر اشتباه اول از همه در خانه و در بین افراد خانواده جا میافتد، جوان پشت کنکوری یک سال زندگیاش را پشت درهای بسته میگذراند به این امید که بتواند با رتبهای خوب در کنکور قبول شود و وارد دانشگاه شود، اما وقتی این اتفاق نمیافتد، همهچیز روی سرش آوار میشود، چون هیچ آینده دیگری برای خود متصور نبوده است. تصور اینکه راه خوشبختی و موفقیت فقط از دانشگاه میگذرد تصوری اشتباهی است که هم خانوادهها و هم مسوولان در به وجود آمدن آن سهیم هستند. به همین خاطر است که جوان 19 ساله با توجه به اینکه شاگرد ممتاز بوده وقتی از جلسه کنکور بیرون میآید حتی منتظر اعلام نتایج هم نمیشود و تنها به این دلیل که فکر میکرده امتحانش را خوب نداده دست به خودکشی میزند. چه چیزی باعث این همه فشار میشود. در جامعهای که حتی بخش عمدهای از فارغالتحصیلان هم بیکارند، چرا باید کنکور اینقدر برای جوانان ما مهم باشد. چون برایشان هدف دیگری تعریف نشده است. از زمانی که وارد مدرسه میشوند از اطرافیان و خانواده میشنوند که باید درس بخوانند و به دانشگاه بروند و برای خودشان کسی شوند. انگار که بقیه کسانی که ادامه تحصیل ندادهاند و وارد دانشگاه نشدهاند، آدمهای بیمصرفی هستند. انگار تمام آبرو و اعتبار افراد به دانشگاه رفتن آنها بستگی دارد. این سبک زندگی مدرک گرایی سالهاست که در کشورهای پیشرفته به فراموشی سپرده شده است. در حال حاضر افراد بر اساس تجربه و توانایی و همچنین میزان تخصصی که از راه کار عملی به دست آوردهاند در مشاغلی مناسب مشغول به کارند، مدرک در آخرین درجه اهمیت قرار دارد. در حالی که در ایران این مساله کاملا برعکس است، شما باید مدرک داشته باشی، هر کاری که میخواهی انجام دهی باید مدرک داشته باشی. بدون مدرک یک جای کار میلنگد و همین مساله است که باعث میشود، جوانی که تمام زندگیاش به اعلام نتیجه کنکور وابسته بود، بعد از اعلام نتایج دست به خودکشی بزند. چون نتوانسته آنطور که میخواسته امتحانش را پاس کند. نتوانسته در آن دانشگاهی که دلش میخواسته یا خانواده از او انتظار داشتهاند، قبول شود. این در حالی است که در اکثر کشورهای دنیا وارد شدن به دانشگاه بسیار راحت است، اما بیرون آمدن از آن بسیار سخت است، یعنی اگر شما تلاش نکنی نمیتوانی به راحتی فارغالتحصیل شوی، این مساله باعث بروز استرس نمیشود، بلکه باعث میشود فرد دانشجو برای فارغالتحصیل شدن تلاش کند، بیشتر بیاموزد و بیشتر تجربه کسب کند. نه اینکه فقط به خاطر وارد شدن به دانشگاه تمام زندگیاش را تعطیل کند و در نهایت هم به نتیجهای که میخواهد نرسد. به هر حال باز هم به همان شایسته سالاری بر میگردیم. اگر دانشجو بتواند به راحتی وارد دانشگاه شود، اگر شایستگیاش را داشته باشد، به موقع فارغالتحصیل میشود و میتواند به زندگیاش ادامه دهد. بحث حذف کنکور سالهاست که در ایران مطرح شده اما هیچوقت به مرحله اجرایی شدن نرسیده است، پس تا زمانی که یک جوان تمام آیندهاش را در گرو یک امتحان ببیند، شنیدن خبر خودکشی افرادی که در کنکور موفق نبودهاند، جزو لاینفک زندگی ما است. اصلا اگر بخواهیم علمیتر به موضوع نگاه کنیم رتبهبندی انسانی بر اساس آزمون اشکال دارد. چون چیزی به نام هوش عمومی وجود ندارد و تنوع هوش بالاست و کسی که هوش ریاضی بالایی دارد الزاماً هوش جغرافیایی و هوش موسیقایی بالایی ندارد و هیچ ابزار قابل اتکایی برای سنجش هوش خاص وجود ندارد. با این نگاه، جوانِ خودکشی کرده در چند درس مهارت داشته و در بقیه نه یا هوش ریاضی او بالا بوده ولی توان یا سرعت تستزنی او پایین و در مقابل تستها کم آورده و آن تصمیم تأسفبرانگیز را گرفته است. پس در واقع قاتل پسر درسخوان، تفکری است که هدف از آزمون را غربال کردن افراد ضعیف از قوی میداند و تعریف موفق شدن را در محدوده پاداش و تنبیه خلاصه کرده است. در «رفتارگرایی» انتظار والدین از فرزندان موفقیت در یک بُعد خاص است و از این رو انتظاراتی فراتر از توان دختران و پسران بر گُرده هاشان مینشیند . به جای آنکه زندگی کنند و زندگی را یاد بگیرند تنها برای آن موفقیت خاص تربیت میشوند. با اینکه این سبک آموزش ۶۰ سال است که اندکاندک از مدارس دنیا رخت بربسته اما سایه آن بر الگوهای آموزشی ما سنگینی میکند.
رییس انجمن مددکاری ایران