خشمهای فروخورده در جامعه خطرناک است
اصغر کیهاننیا
«آبراهام مزلو»، پدر روانشناسی انسان گرایانه، وقتی نیازهای انسان را بیان میکند، اولین نیاز او را غذا میداند، یعنی اگر قرار باشد فردی از نظر روانی در شرایط مناسبی قرار بگیرد نیازهایی دارد که اولین آن نیاز به غذا است، دومین نیاز امنیت است. وقتی در جامعه مردم این دو نیاز اساسی خود را نتوانند به راحتی برآورده کنند، پریشانی روانی و خشم در آن جامعه روزافزون میشود. قبل از اینکه کرونا از راه برسد، طبق اعلام انجمن روانپزشکی ایران از هر 4 نفر یک نفربا مشکلات روانی دست و پنجه نرم میکند، این آمار مالی زمانی است که ما هنوز اینقدر از نظر اقتصادی تحت فشار نبودیم. اما حالا وضعیت فرق میکند، هم کرونا را داریم که کسب و کار خیلی از مردم را از بین برده پس خیلیها حتی توان تامین همان نیاز اولیه یعنی غذا را ندارند، از سوی دیگر احساس امنیت نمیکنند. یعنی نه امنیت شغلی دارند، نه به واسطه بیماری امنیت جانی دارند. همین مسائل باعث میشود، که خشمهای فروخورده در جامعه هر روز بیشتر شود. مردم تحت فشار هستند و این فشار فاصله بین مردم و مسوولان را هر روز بیشتر از دیروز میکند. به هر حال وقتی صحبت از مشکلات روانی و خشونت در یک جامعه میشود، عوامل به وجود آورنده آن هم اجتماعی هستند نه فردی. مردم هر روز با موجی از اخبار مواجهاند که اغلب نگرانکننده است، اضطراب حاصل از این اخبار در وجود هر فرد ته نشین میشود، او ممکن است خشم و نگرانی خود از این اخبار و حتی شرایط را در خانه برسر افراد خانوادهاش خالی کند ...
ممکن است در جامعه با مردم دیگر درگیر شود، ممکن است کار به جرح و قتل هم بکشد و این همه از خشونتی ناشی میشود که در وجود افراد انباشته شده است. در حال حاضر وضعیت خشونت در جامعه ما مثل فنری است که هر لحظه فشردهتر میشود، هر وقت این فنر آزاد شود، کنترل آن بسیار سخت یا حتی غیر ممکن خواهد بود. در حال حاضر که همه مسوولان تمرکز خود را روی کرونا گذاشتهاند باید به این مساله فکر کنند که در دوران پسا کرونا قرار است چه اتفاقاتی رخ بدهد. اینکه مردم ما تمام این سالها با مشکلات زیادی مانند، تحریم و تورم دست و پنجه نرم کردهاند و ناگهان یک بیماری هولناک مانند کرونا هم به مشکلات آنها اضافه شده و حتی تورم هم به واسطه همین بیماری چند برابر شده است، تا کی میتوانند خویشتن داری کنند. این خشم هر چه فروخوردهتر شود، قطعا زمانی که بیرون ریخته شود، قدرت تخریب شدیدتری خواهد داشت. به همین خاطر است که مسوولان موظفند علاوه بر اینکه به مشکلات بیماری رسیدگی میکنند، به فکر معیشت مردم هم باشند، امنیت شغلی آنها را تامین کنند. حداقلها را برای زندگی در اختیار آنها قرار دهند و خیلی بایدها و نبایدهای دیگر که دولتمردان نباید از کنار آن بیتوجه بگذرند. به هر حال توجه به روان مردم جامعه هم به میزان توجه به سیاست و اقتصاد و هنر و خیلی چیزهای دیگر اهمیت دارد. جامعه ما سالهاست که از نظر شادی با فقر رو به روست. در حالی که شادی در جامعه میتواند تا حد زیادی خشونت را تعدیل کند. میتواند تاثیر بسیار مثبتی در روح و روان افراد جامعه بگذارد. میتواند تاثیر بسزایی در پایین آوردن آمار خشونت داشته باشد. اما متاسفانه مسوولان ما سالهاست که این هم را فراموش کردهاند. در حالی که فراهم کردن شرایط شادی جامعه هزینهاش خیلی کمتر از جمع کردن آثار خشونت در جامعه است. اینکه میگویم دیوار بیاعتمادی بین مردم و مسوولان هر لحظه بلندتر میشود به این دلیل است که انگار مسوولان ما بر جامعه دیگری حاکمند و مردم ما هم در جامعه دیگری زندگی میکنند. هیچ کدام از آنها دیگری را درک نمیکنند. تعامل درستی بین مردم و مسوولان جامعه وجود ندارد. همین رویه اگر ادامه پیدا کند، قطعا میتواند باعث بروز مشکلات عدیدهای شود. در حال حاضر تعداد قابل توجهی از مردم از حداقلهای زندگی محرومند، از طرفی هر روز خبری از اختلاس و فرار یک نفر را میشوند، این خشم آنها را بیشتر میکند. وقتی مسوولان حتی از قیمت ابتداییترین اقلام ضروری مردم خبر ندارند، نمیتوانیم توقع داشته باشیم که در جامعه که از نظر روانی نرمال است زندگی کنیم، این مشکلات میتواند، بسیار خطر آفرین باشد. برای اینکه مردم ثمره تحمل خود را ببینند باید شاهد تلاش مسوولان در زمینه رفع نیازهایشان باشند، تا با دیگر اعتماد از دست رفته شان نسبت به مسوولان را به دست بیاورند.