طفلی به نام شادی دیری است گم شده است
گلی ماندگار| این همه خشم از کجا سرچشمه میگیرد؟ هیچ فرقی نمیکند این خشونت بین دو فرد معمولی در خیابانهای شهر اتفاق بیفتد یا بین زن و شوهری در حریم خانه یا حتی بین کودکان و نوجوانان، اما وقتی این خشونت در افرادی که قرار است برقرارکننده امنیت مردم باشند، بروز میکند، ماجرا متفاوت میشود. نمیتوانیم بگوییم که این اتفاق یک بار رخ داده و دیگر هم تکرار نمیشود، چرا که طی ماهها و سالهای اخیر برخورد خشونت آمیز ماموران برقرارکننده امنیت با مردم معمولی را بارها و بارها شاهد بودیم. در برخی مواقع ماجرا به همان توبیخ کلامی ختم شده و حالا معلوم نیست بعد از کشته شدن یک جوان در مشهد به دست ماموران که برای برقراری نظم و احتمالا حمایت از زنی که در این بین مورد ظلم قرار گرفته بود فرا خوانده شدند و ناگهان فرد بازداشتی بر اثر رفتارهای غیر حرفهای این افراد جان خود را از دست میدهد. ماجرا چیست؟ کجای راه را اشتباه رفتهایم که امروز به اینجا رسیده و گرفتار چنین اتفاقات نگرانکنندهای میشویم؟ اینکه دیدن خشونت در سطح جامعه هم برای مردم به امری عادی بدل شده خود مساله دیگری است که باید جداگانه به آن پرداخته شود. مثلا اینکه دو نفر بر اثر تصادف کارشان به درگیری فیزیکی میکشد، سالهای نه چندان دور اولین اقدام افراد حاضر در صحنه جدا کردن افراد از یکدیگر بود و حالا اولین اقدام فیلم گرفتن از این صحنههای خشونت بار است. اینکه حالا بیش از هر زمان دیگری در مورد قتل به وسیله سلاح گرم میشنویم هم میتواند بسیار نگرانکننده باشد. این اتفاقها در حالی رخ میدهد که ما همیشه به داشتن امنیت در جامعه خود میبالیدیم. اما اکنون پایههای این امنیت بسیار سست و شکننده به نظر میرسد. حالا دیگر هر کسی میتواند با سلاح گرم به شخص دیگری شکلیک کند، حالا دیگر در نزاعهای خیابانی کسی میانجی نمیشود و گاه کار به زخمی شدن و حتی مرگ یکی از طرفین میانجامد. حالا دیگر تماشا کردن خشونتهایی از این دست برای مردم یک سرگرمی به شمار میرود و هیچ کس هم نمیپرسد چرا و چگونه به اینجا رسیدهایم.
خشونت معلولی از علتهای فراوان
متاسفانه این میزان پرخاشگری و خشونت در جامعه اصلا عادی نیست و میتواند نشانگر بدتر شدن شرایط هم باشد. دکتر مصطفی اقلیما در این باره به «تعادل» میگوید: پرخاشگری و خشونت، معلولی از علتهای فراوان است و نتیجه سیاستهایی است که در دستگاههای دولتی انجام میشود. در شرایط کنونی وقتی به وضعیت معیشت مردم نگاه میکنیم، آنقدر اوضاع بد است که دیگر کسی به دنبال خوشی نیست، همین که بتواند مایحتاج یک روزش را فراهم کند و سفرهاش خالی نماند برایش کافی است. شرایط بد اقتصادی بر همهچیز از جمله رفتارهای اجتماعی تاثیرات فراوانی دارد. اینکه ما میبینیم مامورانی که خود حافظ امنیت هستند، دست به چنین خشونتی میزنند، دلیلهای زیادی میتواند داشته باشد. البته که این دلایل توجیه خطای انجام شده توسط آنها نیست. اما این را در نظر بگیرید که آن مامور نیروی انتظامی هم یکی از افراد همین جامعه است، با مشکلاتی از شکل مشکلات مردم همین جامعه و ممکن است کنترلش را از دست بدهد. اینجا ایراد به آن سرپرست و مسوول چنین مامورانی وارد است که شرایط روحی و روانی افراد تحت استخدام خود را بسنجند و بعد آنها را برای انجام ماموریت بفرستند.
افزایش فشار روانی بر مردم
دکتر اقلیما در بخش دیگری از سخنانش میگوید: در حال حاضر فشار روانی بر مردم بسیار زیاد است. ما نمیتوانیم منکر این قضیه باشیم. اینکه فردی به ناگاه دست به اعمالی خشونت بار میزند که منجر به مرگ یک انسان دیگر میشود، نشاندهنده این واقعیت است که فشارهای ناشی بر فرد باعث شده تا قوه تشخیص او مختل شود. سالها پیش من در مورد چنین اتفاقاتی در جامعه هشدار داده بودم. همان سالها بود که گفتم اگر وضعیت به همین منوال پیش برود شاهد افزایش خشونت در جامعه خواهیم بود. سالهاست که بیشتر مردم موقع حرف زدن عادی هم فریاد میزنند، این اتفاق عادی نیست. مردم ما بر اثر فشارهای اقتصادی دچار فروپاشی شخصیتی شدهاند.
آستانه تحمل افراد پایین آمده
رییس انجمن مددکاری ایران میافزاید: در حال حاضر آستانه تحمل افراد جامعه به پایینترین حد خود رسیده و به این ترتیب ما هر لحظه باید منتظر رفتارهای غیر منتظره باشیم. حال اگر در این شرایط ظلم و بیعدالتی هم به مردم روا داشته شود، شرایط بغرنجتر هم خواهد شد. همین بیعدالتی اقتصادی به اندازه کافی میتواند مردم را تحت تاثیر قرار داده و شالوده زندگی آنها را از هم بپاشد. چرا باید آمار طلاق در کشور ما اینقدر بالا باشد، چرا باید ایران که زمانی یکی از جوانترین کشورهای جهان بود حالا به کشوری تبدیل شود که رو به پیری گذاشته است؟ تمام اینها به مشکلات اقتصادی جامعه باز میگردد. وقتی معیشت مردم در خطر باشد، آمار طلاق بالا میرود، آمار ازدواج پایین میآید، آمار فرزند آوری به پایینترین حد خود میرسد و بعد خشونت جای رفتارهای درست را در جامعه میگیرد.
خشم فرو خورده ویرانگر است
تا زمانی که اقتصاد کشوری در شرایط بحرانی قرار داشته باشد و مردم نگران معیشت خود باشند، نمیتوانیم از نظر اجتماعی از آنها توقع داشته باشیم که رفتارهای معقول از خود بروز بدهند.
امانالله قرایی جامعهشناس ضمن بیان مطلب فوق به «تعادل» میگوید: اقتصاد پایه و اساس یک جامعه سالم است. مردم باید از نظر معیشت در رفاه باشند تا بتوانیم از آنها توقع داشته باشیم رفتارهای اجتماعی درستی از خود بروز دهند. وقتی معیشت مردم در خطر باشد، بزههای اجتماعی، فساد، فحشا، قتل و... به امری عادی در جامعه بدل خواهد شد. زمانی مساله بسیار بغرنجتر میشود که فردی از قانون خود دست به عمل غیرقانونی و غیر انسانی بزند. چرا باید یک فرد از موقعیت قانونی خود استفاده کند و دختر جوانی را مورد آزار و اذیت قرار دهد. چرا باید یک فرد از موقعیت قانونی خود استفاده کند و با خشونت هر چه تمامتر شرایط مرگ یک فرد دیگر را رقم بزند. این رفتارها جامعه را بیشتر از پیش خشمگین میکند و هیچ چیز مانند یک خشم فروخورده نمیتواند ویرانگر باشد.
عدم رضایت از زندگی عامل مهم خشونت
این جامعهشناس درباره راهکارهای کنترل خشم در جامعه میگوید: از نظر جامعهشناسی در حال حاضر، فضا به دلیل عوامل متعددی که در جامعه وجود دارد به نظر من غیرقابل کنترل شده. یعنی از حد گذشته. هر فردی نگاه میکند به زندگی خودش به خصوص اقشار محروم که اکثریت جامعه را تشکیل میدهند. هیچ کس از زندگی که دارد راضی نیست و این عدم رضایت خود عامل مهمی برای خشم به حساب میآید. شما نگاه کنید به مردمی که به مناطق مرزی میروند و به تماشای جنگ میان دو کشور دیگر میایستند، به نظر شما این رفتار عادی است؟ مسلما نه! چنین افرادی قطعا از مشکلات و مسائلی رنج میبرند. اینکه فردی به آن درجه از خشونت میرسد که سر دختر خود را با داس میبرد، یک فرد عادی نیست و متاسفانه هر روز هم بر شمار چنین افرادی در جامعه افزوده میشود. نمیتوانیم همه اینها را به گردن مواد مخدر و... بیندازیم.
جامعه به سمت خشونت بیشتر میرود
قرایی مقدم میافزاید: در چنین شرایط نابسمانی جامعه خود به خود به سمت پرخاشگری میرود، این پرخاشگری از یک جا نیست، از صدا و سیما و اخبار تلویزیون بگیرید تا فحشها و ناسزاهایی که در محافل رسمی هم گفته میشود، همه اینها مجموعا فضا را خشونت بار و خشونت زا کرده است. در نتیجه خشونت گرایی در جامعه یک امر عادی و معمولی تلقی میشود یعنی دیگر جوانانی مثل شما میدانند که این عادی است که مردم عصبانی بشوند. در حال حاضر،
سی- چهل درصد این نزاعها و قتلها و جنایتها به دلیل این است که چرا تو به من نگاه کردی، چرا جلوی من پیچیدی، چرا جای من پارک کردی و... اینها ریشه خشونت است. به هر حال باید بپذیریم که خشونت که بیخود به وجود نمیآید، در جامعهای که شادی نیست، نشاط نیست، بیکاری و فقر هست، طلاق زیاد میشود، گرانی و تورم وجود دارد، هرروز که مردم از خواب بیدار میشوند با افزایش قیمتها روبرو میشوند، به چه دلیل باید آرام باشند و بخندند؟ در نتیجه خشونت از لحاظ جامعهشناسی یک پدیده تام است یعنی دهها عامل در آن دخیل است، از لحظه تولد شروع میشود تا آخر عمر ادامه پیدا میکند.
چه کسی یا کسانی مسوولند؟!
اما این سوال همچنان باقی میماند که چه کسی یا کسانی مسوول چنین رفتارهایی در جامعه هستند. چرا یک مامور نیروی انتظامی باید به خود این حق را بدهد یک فرد بازداشت شده را که هنوز معلوم نیست مجرم است یا نه اینقدر مورد آزار و اذیت قرار بدهد که جانش گرفته شود و دردناکتر اینکه چرا مردم باید به نظاره چنین منظرهای بایستند و فیلم بگیرند و البته لبخند هم بزنند و هیچ کس از خودش نپرسد چه اتفاقی در جامعه ما در حال رخ دادن است؟ شاید دلیلش همان گم شدن شادی در جامعهای باشد که مردمش عجیب با آن مانوس بودند.