آیا روزی ما هم مانند چین پیشرفت خواهیم کرد؟
ایمان اسلامیان
توسعه شگفتآور چین و انجام بزرگترین پروژه فقرزدایی در تاریخ بشریت باعث شده تا چین در آستانه تبدیل شدن به بزرگترین قدرت فعلی دنیا شده و احتمالاً بزرگترین انباشت سرمایه و ثروت در طول تاریخ جهان در چین رقم خواهد خورد. این موضوع باعث شده تا ایران و سایر کشورهای در حال توسعه بخشی از راهبردهای توسعهای خود را در پرتو تعامل با چین ببینند. در سال جاری نیز تاکنون دوبار بحث تعامل با چین بهطور جدی مطرح شده است...
یکی تدوین سند راهبردی همکاری با چین که هنور اخبار شفافی از عاقبت آن به دست نیامده و دیگر اتصال راهآهن ترکیه به چین بدون عبور از ایران بود که این خود علامت خطری برای ماست که شاید در حال کنار گذارده شدن از جریانات قدرتمند جهانی هستیم. نکتهای که میبایست درخصوص چین به آن دقت نمود این نکته است که به راستی چگونه کشوری مانند چین با انبوه مشکلات اقتصادی ظاهرا لاینحل و ابرچالشهای گسترده اجتماعی، امنیتی و فرهنگی به تدریج تبدیل به مهمترین قطب اقتدار اقتصادی جهان شد و به بیان سادهتر مدل پیشرفت چین چگونه بود و آیا کشورهایی مانند ایران میتوانند از آن بهره بگیرند. درخصوص مدل توسعه چینی مباحث گستردهای در کشورمان مطرح شده و هر ازچندی در قالب تقدم توسعه سیاسی و اقتصادی مطرح میشود و حتی نوع همکاری با این کشور نیز محل بحث و چالش بسیاری بوده است. اما چین چه بود و چه کرد؟ آیا ما شانسی برای دنبال کردن این تجربه توسعه داریم؟ برای پاسخ به این سوالات بهتر است چند دلیل اصلی پیشرفت چین را بررسی کنیم:
1-پذیرش مشکل گام بلند حل مشکل یا هوش هیجانی ملی:
همانطور که خودآگاهی و شناخت دقیق از خود از مهمترین مولفههای هوش هیجانی فردی است؛ این موضوع میتواند در کشورها نیز نمود داشته باشد. کشوری که به درستی خود را نشناسد و از ضعفها و قوتهایش باخبر نباشد عملا نمیتواند تصمیم مناسب را اتخاذ کند. یکی از ویژگیهای دنگ شیائو پنگ معمار چین جدید، تلاش برای شناخت وضعیت و جایگاه چین و برآورد عقبماندگیهایش نسبت به سایر کشورها بود. بازدید معروف او از یک کارخانه خودروسازی در ژاپن، این باور را ارمغان آورد که چین درحوزههای بسیاری از کشورهای دیگر و حتی همسایگانش عقب افتاده است. گام نخست توسعه چین این موضوع بود: بدانیم که در کجا ایستادهایم به کجا میرویم و چگونه؟ چین پیشاتوسعه مانند بسیاری از کشورهای ناکام در توسعه، مشکلاتش را به عوامل فرضی و خارجی نسبت میداد و به دلیل عدم شناخت علت و عوامل و عدم درک واقعیات معمولا در چرخه بیپایان مقصریابی گرفتار میشد. لیکن چین آموخته است که برای حل هر مساله نخست باید مساله را پذیرفت و سپس با شناخت علل آن در پی حل مساله برآمد.
2-نگاه منطقی به بحرانها:
40 سال پیش، چین در مواجهه با انبوهی از ابرچالشها گرفتار شده و نتیجه آن تحقیر ملی و بیچشماندازی عمومی برای کشور بود. وجود دشمنهای بسیار هممرز و فرامرزی شرایط را حاد و پیچیده کرده بود و هر لحظه خطر امنیتی شدن کل کشور وجود داشت. اما مدیران چینی و در راس آنها دنگ شیائوپنگ نگاهشان را به موضوعات منطقی کردند. به عنوان نمونه یکی از مشکلات مهاجرت غیرقانونی روزانه تعدادی زیادی چینی به همسایگان ثروتمند برای یافتن شرایط بهتر اقتصادی و زندگی بود. دنگ طی بازدید از شنزن که در آن زمان شهری کوچک و کمتر برخوردار بود؛ دریافت که روزانه تعداد زیادی از چینیها با شنا از شنزن به هنگکنگ میگریزند و در این راه بسیاری جان خود را از دست میدهند. مسوولان محلی برای رفع این مشکل پیشنهاد دادند که تعداد گارد ساحلی و نیروهای مسلح چندبرابر شود، لیکن پاسخ دنگ نشاندهنده عقلانیت مبتنی بر واقعیت او بود؛ «راهحل این موضوع اقتصادی است و نه نظامی». ثمره این نگاه تبدیل شنزن از شهری نیمه متروک به یکی از بزرگترین مراکز اقتصادی جهان با 12 میلیون نفر جمعیت است که تنها کارخانه فاکسکان مستقر در آن با 500.000 کارگر، بزرگترین واحد تولید قطعات الکترونیکی در جهان است. این روزها احتمالا خیلیها به دنبال مهاجرت از هنگکنگ به شنزن باشند!
3-درونزایی توسعه به سبک چینی:
مائو با تاکید بر درونزایی توسعه، سیاستهای درهای بسته و طرحهایی نظیر جهش بزرگ روبه جلو، نتوانست آرمانهای مدنظرش را محقق سازد و در طی آن دوران، شکاف میان چین و همسایههای کوچک اما قدرتمندش روز به روز افزایش یافت. جانشینان مائو با تاکید بر تعامل روزافزون با جهان و بهره مندی از ظرفیتهای آنها مدل جدیدی از توسعه درون زا را ارایه نمودند. گام نخست این مدل توسعه اجماع میان نخبگان درخصوص مفهوم و رویکرد توسعه بود. در ادامه نیز با هدایت اعتباری و بازطراحی نظام مالی خود و بدون استفاده از سرمایهگذاری مستقیم خارجی؛ رشد خیره کننده اقتصادی در سالهای 1980 تا 1990 را تجربه کردند. سرمایههای خارجی پس از آن دوران توانست توسعه چین را تسریع و تسهیل کند. چینیها با تلفیق توصیههای نهادهای بینالمللی با اقتضائات درونی خود، الگویی جدید در زمینه آزادسازی را ارایه نمودند. آنها به جای آزادسازی انفجاری با سیاست گام به گام خود ضمن حفظ ثبات شاخصهای کلان حکمرانی، توانستند توازن منحصربفردی میان بخش دولتی و خصوصی ایجاد نمایند که این امر بیشتر برخاسته از توسعه بخش خصوصی و تثبیت بخش دولتی بود. سیاستگذاران چینی با کاهش هزینههای تولید از طریق سیاستهای حمایتی اشتغال، توسعه زیرساختهای حمل و نقل و تولید، مقرراتزدایی از بخش واقعی اقتصاد، تعریف نقش برای هر دولت محلی به تناسب توانمندیهای آن، طراحی و راهاندازی دوهزار منطقه آزاد اقتصادی با رعایت ظرفیتهای هر منطقه، سبک منحصر بفردی از دورنزایی توسعه را ارایه نمودهاند.
شاید تجربه توسعه چین دقیقا قابل استفاده در ایران نباشد اما باید بدون سادهسازی توسعه چین به نحوه حکمرانی اقتدارگرای حزب خلق آن کشور، به این سوال پاسخ داد که آیا ایران آماده حرکت در مسیر دشوار توسعه است؟ چند مورد بالا برخی راهبردهای چین در توسعه خود است، میتوانیم آن را با اقدامات توسعهای در ایران مقایسه کنیم؟ سند راهبردی چین احتمالا برای ایران ظرفیتهای زیادی را فراهم آورد اما در کنار آن باید بر آغاز و پایداری پیشرفت تاکید کرد.