پایان جنگ سرد فرسایشی ؟
زهرا سلیمانی| به نظر میرسد روابط دیپلماتیک ایران و عربستان که طی دهههای اخیر با فراز و فرودهای فراوانی روبهرو شده بود، با حضور بایدن در کاخ سفید دور تازهای از تحولات را پشتسر میگذارد. روابطی که بعد از تنشهای دامنهدار دهه ابتدایی انقلاب در دولت سازندگی تلطیف شد تا اینکه اتخاذ سیاست تنشزدایی از سوی دولت اصلاحات باعث شد تا دو کشور دور تازهای از بهبود مناسبات را در عالیترین سطح تجربه کنند. این روند اما در دولت احمدینژاد دوباره به سردی گرایید تا اینکه با حمله برخی گروههای تندرو به سفارت عربستان در سال 95، عربستان، رسما مناسبات دیپلماتیک خود با ایران را به حالت تعلیق درآورد. این روزها اما گزارشهایی در خصوص گفتوگوی مقامات امنیتی دو کشور در عراق رسانهای شده است. دیدارهایی که روزنامه بریتانیایی فایننشالتایمز آن را «گفتوگوهای مستقیم» بین مقامات ارشد ایران و عربستان خوانده است و سخنگوی وزارت امور خارجه ایران نیز به استقبال آن رفته و انجام آن را باعث ثبات در منطقه دانسته است. برای آگاهی از کم و کیف این مذاکرات و نقش مناسبات اقتصادی در پیشبرد این گفتوگوها سراغ رضا نصری حقوقدان و تحلیلگر ارشد حوزه روابط بینالملل رفتیم تا نوری به ابعاد پنهان این گفتوگوها بتابانیم. نصری با اشاره به این واقعیت که «جنگ سرد» فرسایشی میان ایران و عربستان سعودی به منافع اقتصادی و راهبردی هر دو کشور لطمه زده است، میگوید: « کاهش تنشهای میان تهران و واشنگتن، عربستان را به این نتیجه رسانده که باید به سمت بهبود مناسبات با تهران حرکت کند.»
بعد از اخباری که در خصوص بهبود مناسبات ایران و عربستان و احیای برجام شنیده میشود، این پرسش در محافل سیاسی و اقتصادی کشورمان شکل گرفته که ایران چگونه باید از دل این فضای تازه منافع خود را برداشت کند؟ نظر شما در خصوص این تحولات تازه و نحوه کنشگری ایران نسبت به این متغیرهای پیرامونی چیست؟
ببینید، دو تحول اساسی در حال شکلگیری است که بر مناسبات منطقهای- به ویژه بر رابطه ایران و عربستان- تاثیر قابل ملاحظهای خواهد داشت. تحول نخست، موفقیت مذاکرات وین و احیای برجام است. این رویداد قطعاً بر محاسبات امنیتی و رویکرد عربستان سعودی نسبت به ایران تاثیر بسزایی خواهد داشت. در واقع، از بعد از جنگ خلیج فارس اول در دهه ۱۹۹۰ تاکنون، عربستان سعودی همواره رابطه خود با ایران را تابعی از رابطهاش با امریکا دانسته است. به این معنی که هر بار دولتی در امریکا بر سر کار آمده که قائل به فشار به ایران بوده، عربستان نیز نیازی به تعامل مستقیم و تنشزدایی با ایران احساس نکرده است؛ و برعکس، هرگاه از خصومت امریکا به ایران و از نقش آن در منطقه کاسته شده، عربستان سعودی نیز خود را بیشتر نیازمندِ «تنشزدایی» و ایجاد مناسبات دیپلماتیک با ایران دیده است.
برای این رویکردهای عربستان نمونههای مصداقی نیز وجود دارند؟
البته؛ به عنوان مثال، علیرغم اینکه در دهه ۱۹۹۰ در دوران ریاستجمهوری هاشمیرفسنجانی میان ایران و عربستان یک پیمان امنیتی جامع و فراگیر منعقد شد، به قدرت رسیدنِ جرج بوش پسر موجب شد رژیم آلسعود توافقنامه امنیتی را به کل کنار بگذارد و - آنطور که بعدا از اسناد ویکیلیکس معلوم شد- دولت بوش را به حمله نظامی به ایران و «قطع کردن سر مار» ترغیب کند. ایضاً، وقتی دولت ترامپ بر سر کار آمد، عربستان سعودی با قاطعیت سوار بر مرکب تندروهای واشنگتن شد و هرگونه دعوت ایران به تعامل مستقیم و حل وفصل مسالمتآمیز منازعات را رد کرد. اما، امروز که دولت بایدن – علیرغم تمام فشارها و رایزنیهای لابیهای منطقه در واشنگتن- قائل به احیای برجام و تعامل مستقیم با ایران شده است، طبیعتاً عربستان سعودی احساس میکند- با کاهش تنش میان تهران و واشنگتن- دیگر قدرت تاثیرگذاری سابق را بر سیاست خارجی امریکا نخواهد داشت و چارهای نیز جز مذاکره مستقیم و تنشزدایی با ایران ندارد.
تا چه اندازه حضور بایدن در این تحولات بنیادین نقش داشته است؟
تغییر رویکرد دولت بایدن به ریاض، به ویژه نسبت به شخص محمدبنسلمان؛ خارج شدن حوثیها از لیست سازمانهای تروریستی امریکا و همچنین مواضع دولت جدید امریکا نسبت به جنگِ یمن همگی عوامل مکملی
است که بر محاسبات ریاض در رابطه با ایران تاثیر گذاشته است. رویداد دوم، اعلام سیاست امریکا مبنی بر خروج از افغانستان و کمرنگ شدن حضور نظامی امریکا در منطقه است. این رویداد نیز این پیام را به ریاض مخابره کرده که دیگر نمیتواند مانند سابق متکی به «بازو و سرباز امریکایی» برای مواجهه نظامی و امنیتی با ایران باشد. از این رو، این احساس در ریاض تقویت شده که چارهای جز تعامل و تنشزدایی با ایران ندارد.
در یک چنین شرایطی که شما ابعاد و زوایای گوناگون آن را تشریح کردید، اتخاذ کدام راهبرد میتواند به ایران برای پایان تنشهای منطقهای و بینالمللی کمک کند؟
از سال ۲۰۱۸ تاکنون ایران همواره بر ضرورت گفتوگوی مستقیم با عربستان سعودی و کشورهای حاشیه خلیجفارس تاکید کرده است. رییسجمهور و وزیر امور خارجه ایران هم در مجمع عمومی سازمان ملل و هم متعاقبا در چند فوروم و رسانه بینالمللی دیگر ابتکاری موسوم به «طرح صلح هرمز» را روی میز قرار دادند تا در این چارچوب کشورهای منطقه به گفتوگوی مستقیم و احیانا دستیابی به یک «نظام امنیتی نوین منطقهای» و بومی مبادرت کنند. تحقق این گفتوگوها - تحت هر نامی- نه تنها میتواند به کاهش تنش در منطقه و پایان نزاع فرسایشی میان ایران و عربستان بینجامد، بلکه بهانه «مذاکرات متعاقب» را نیز از دولت و کنگره امریکا سلب میکند. در واقع، آنچه امریکا تحت عنوان «مذاکرات متعاقب یا Follow-on negotiations بر سر سیاستهای منطقهای ایران» مینامد - که مستمسکی برای تداوم برخی تحریمها شده- میتواند در چارچوب گفتوگوهای «طرح صلح هرمز» میان ایران و همسایگان خلیج فارس- بدون حضور امریکا- انجام پذیرد.
اگر فرض کنیم این گفتوگوها میان ایران و عربستان شکل بگیرد و دامنههای آن افزایش پیدا کند چه تاثیری در شمایل کلی منطقه خواهد گذاشت؟
اگر این گفتوگوهای مستقیم در منطقه شکل بگیرد، دست مخالفان ایران و برجام در درون سیستم سیاسی واشنگتن و کنگره نیز خالی خواهد شد. به همین خاطر معتقدم اتخاذ این رویکرد- بر محور «طرح صلح هرمز» - بهترین راهی است که فعلا دولت ایران پیش رو دارد. موفقیت آن هم بعضا به این بستگی دارد که دولت بعدی در ایران نگاه متفاوتی به برجام و مقوله دیپلماسی و مذاکره نداشته باشد.
به عنوان تحلیلگر مسائل بینالمللی نقش موضوعات و گزارههای اقتصادی را تا چه اندازه در شکلگیری این تحولات تازه در بطن روابط ایران و عربستان موثر میدانید؟ آیا ایران میتواند از موضوعات اقتصادی و تجاری مورد علاقه دو کشور (تولید نفت و هماهنگیهای اوپک، سرمایهگذاریهای مشترک در عراق و...) به عنوان کاتالیزور در روابط فیمابین بهره ببرد؟
حقیقت این است که این «جنگ سرد» فرسایشی میان ایران و عربستان سعودی به منافع اقتصادی هر دو کشور لطمه زده است.
طبیعتا، اگر رابطه عادیتری میان ایران و عربستان برقرار بود، هر دو کشور میتوانستند منابعی را که هماکنون صرفِ مهار یکدیگر در کارزارهای مختلف منطقه میکنند، به توسعه و رشد اقتصادی خود معطوف سازند. در هر حال، ایران و عربستان دو همسایه با قدرت موثری هستند و در نهایت مجبور خواهند شد برای همزیستی با یکدیگر یک راهکار پیدا کنند. هرچه این راهکار زودتر پیدا شود، آسیب ناشی از تداوم تنش نیز زودتر مدیریت خواهد شد. در واقع، نهتنها این دو کشور میتوانند در بلندمدت با یکدیگر همزیستی مسالمتآمیزی داشته باشند، بلکه در حوزههای مختلف نیز پتانسیل همکاری و همافزایی دارند. همان طور که ایران و عراق پس از ۸ سال جنگ، امروز به بهترین شرکای اقتصادی منطقه برای یکدیگر تبدیل شدهاند، ایران و عربستان هم میتوانند دستکم در حوزه «منافع مشترک» با یکدیگر کار کنند.
قلمروهای این همکاریهای مشترک در کدام حوزههای مشخص میتواند ظهور و بروز پیدا کند؟
به عنوان مثال، ثبات بازار نفت به نفع هر دو کشور است. ایران و عربستان در کنار هم نزدیک به ۳۶٪ نفت اوپک را تحت کنترل دارند. وقتی در دهه ۱۹۶۰ میلادی این دو کشور در حوزه تولید و عرضه نفت با یکدیگر همکاری میکردند، به یک قدرت اقتصادی تاثیرگذار در صحنه بینالمللی تبدیل شده بودند. این تاثیرگذاری اقتصادی - چنانچه احیا شود- به هر دو کشور قدرت چانهزنی بیشتری با غرب میدهد و تا حدود زیادی مقوله «تحریم» را نیز بلاموضوع میسازد. مضاف بر این، ترکیب «نیروی انسانی متخصص ایران» و «سرمایه عربستان سعودی» نیز ترکیب توانمندی است که میتواند پتانسیلهای فراوانی در حوزه سرمایهگذاری و توسعه منطقه ایجاد کند. در واقع همان طور که ظریف، وزیر امور خارجه ایران هم بارها تاکید کرده، کشورهای منطقه میتوانند - به جای مبادرت به «رشد جزیرهای» در رقابت با یکدیگر- تلاش کنند با همافزایی، آسیای غربی را به یک «بلوک قدرت» در دهه آینده- یعنی در جهان پساغرب- تبدیل کنند.
این همکاریهای مشترک از نظر سیاسی چه تحولاتی ایجاد خواهد کرد؟
علاوه بر موضوعات مطرح شده، تحکیم رابطه ایران و عربستان سعودی میتواند از نظر سیاسی و راهبردی هم برای ایران بسیار ثمربخش باشد. در وهله اول، عادیسازی این رابطه منجر خواهد شد یکی از متنفذترین لابیها در واشنگتن-لابی ریاض- که تاکنون صدمات زیادی به منافع اقتصادی ایران زده، در لاک خود فرو برود و حتی در جهت منافع مشترک دو کشور در پایتخت ایالات متحده به رایزنی بپردازد. ایضا، تحکیم این رابطه از نفوذ خزنده اسراییل در منطقه و گسترش پدیده «توافقات ابراهیم» - که به ایجاد چالشهای امنیتی برای ایران و محو شدن تدریجی مساله فلسطین منتهی خواهد شد - جلوگیری کند.