بازار آشفته و دزدهای ارزی
آلبرت بغزیان
در یکی از ضربالمثلهای قدیمی پارسی جملهای با این مضمون وجود دارد که«دزد، همیشه بازار را آشفته میخواهد.» عباراتی که به درستی تصویری شفاف از واقعیاتی که پیش روی اقتصاد جوامع گوناگون دارد، ارایه میکند. سالهاست که اساتید اقتصادی و تحلیلگران و صاحبنظران از ضرورت ثبات در بازارهای اقتصادی کشور صحبت میکنند، ضرورتی که بدون آن امکان برنامهریزیهای بلندمدت برای رشد پایدار و بهبود شاخصهای اقتصادی امکانپذیر نخواهد شد. اما علیرغم تمام این هشدارها در صحنه عمل آنچه که نمایان است، آشفتهبازاری است که در آن تنها گروهی که راضی هستند و به خواستههای خود دست پیدا میکنند، گروههای رانتخوار، ویژهخوار و سوداگران و سودجویان هستند. باقی مردم، فعالان اقتصادی، تولیدکنندگان، کسبه و...همگی در چرخهای دایره وار گرفتار شدهاند که نمیتوان دورنمایی از بهبود را برای آن متصور شد. حوادث اقتصادی رخ داده در کشور بعد از تشکیل دولت سیزدهم و در شرایطی که وعدههای رنگارنگی از دولت فراگیر و اتخاذ تصمیمات کارشناسی مطرح شده بود، نشاندهنده این واقعیت است که« در» برای اقتصاد ایران بر همان «پاشنه»قبلی میچرخد. اخیرا بحثی در محافل اقتصادی و سیاسی کشور با این مضمون مطرح شده که دولت سیزدهم به دنبال در پیش گرفتن سیاست «تک نرخی کردن ارز»است. سیاستی که پیش از این در دوره اصلاحات صورت گرفت و یکی از بهترین عملکردها در تاریخ 4دههای اقتصاد ایران ثبت کرد. اما آیا اتخاذ سیاستهای ارزی بدون بستر و پیشزمینه امکانپذیر است؟ دولت اصلاحات اگر توانست این ایده را پیادهسازی کند، بستری را ایجاد کرد و در بطن آن بستر یک چنین تصمیمی را اتخاذ کرد. حال پرسش این است که دولت سیزدهم با استفاده از چه گزارههایی میتواند بهترین سیاستهای ارزی مورد نظر خود را اتخاذ کند؟ برای رسیدن به بهترین تصمیم، اقتصاد ایران نیازمند یکسری بایدها است که در در جریان این نوشتار تلاش میکنم به آنها پاسخ دهم.
نخست) دولت در شرایط فعلی نباید به ارز ترجیحی دست بزند. هر نوع تغییر افزایشی در این نرخ اقتصاد را با خطر تکانههای پی در پی تورمی مواجه میکند. این تصمیم با هر بهانهای (از جمله اینکه نتیجه مورد نظر از ارز ترجیحی گرفته نشده) خطرناک است. در واقع دولتمردان به جای حل صورت مساله تلاش میکنند، صورت مساله را پاک کنند. بهانهای که مردان اقتصادی دولت مبتنی بر آن تصمیم به تغییر نرخ این ارز گرفتهاند، آن است که ارز ترجیحی به جای سفرههای مردمی، راهی جیب سوداگران شده است. دلیل عدم توفیق این طرح آن است که سیستم نتوانست نظارت درستی در این حوزه صورت دهد. دولتها به جای اینکه تلاش کنند، ارز در جای درست خود هزینه و صرف کالاهای اساسی شود، ارز را در اختیار برخی افراد و جریانات سوداگر قرار دادند و بدل به سوءاستفادههای ارزی، واردات کالاهای غیر اساسی، واردات کالاهای اساسی و احتکار آن و...کردند. حالا مسوولان دولت سیزدهم، به جای افزایش دامنه نظارتها تلاش میکنند یا ارز ترجیحی را حذف کنند یا اینکه با نرخهای 16 الی 20هزار تومانی ارز را توزیع کنند. افزایش نرخ ارز به 16 یا 17هزار تومان هیچ تغییری در اصل موضوع ایجاد نمیکند، چرا که باز هم جماعتی وجود دارند که از فاصله بین ارز 16هزار تومانی با 27هزار تومانی سوءاستفاده میکنند. در واقع مسوولان اجرایی و قضایی باید در روند تخصیص ارز و توزیع کالاهای وارد شده، نظارتهای جدی صورت دهند.
دوم) من هنوز متوجه نشدهام معنای یکسانسازی نرخ ارز از نظر مسوولان چیست؟ از نظر اقتصادی تفسیری که برای یکسانسازی نرخ ارز میتوان ارایه کرد آن است که در یک نرخ مشخص هر اندازه نرخ ارز که جامعه مورد نیاز دارد، در اختیار آنها قرار بگیرد. یعنی مجموعه متقاضیان ارزی با یک نرخ بتوانند ارز مورد نیاز خود را داشته باشند. این فهم من از این موضوع است. اما برخی تصور میکنند، تک نرخی یعنی اینکه بازار آزادی وجود دارد که هر روز نرخ ارز در آن تعیین میشود و همه اقلام کالاها با آن به فروش میرسد. یعنی دیگر نرخ ارز ترجیحی، نیمایی، سنایی و...در آن وجود نداشته باشد. استدلال طرفداران این ایده آن است که با این ایدهنرخ ارز در یک سقف مشخص باقی خواهد ماند.این تصور اشتباه است. چرا که هر نرخی در یک بازار اشفته دچار نوسان خواهد شد. همانطور که همه دیدند بعد از تحولات افغانستان و مشکل در داد و ستد ارزی بازار هرات، نرخ ارز در ایران 2الی 3هزار تومان نوسان داشت. در این صورت است که هیچ بعید نیست نرخ ارز در ایران به 30، 35 و حتی بر اساس اظهارات همتی رییس کل سابق بانک مرکزی به 50هزار تومان نیز برسد. بنابراین برخی سوداگران تلاش میکنند از طریق بازی با کلمات اقتصادی، کشور را دچار تکانههای خطرناک ارزی کنند. سوم) هیچ دولت و هیچ بانک مرکزی در دنیا، رابطه پول ملیاش با سایر ارزها را به بازار نمیسپارد.به عنوان نمونه فدرال رزرو و بانک مرکزی اروپا با هم توافق میکنند تا به نرخ یک یورو در برابر هر دلار امریکا برسند. در حال حاضر هیچ اقتصاددانی از دل صحبتهای وزیر اقتصاد دولت سیزدهم و سرپرست بانک مرکزی متوجه این راهبرد نشده است که قرار است چه رژیم ارزی در پیش گرفته شود.حداقل در زمان همتی، او در تلویزیون حاضر میشد و یک سری اظهارنظر داشت، اما امروز شما پای صحبتهای وزیر اقتصاد دولت سیزدهم بنشینید، یک ساعت هم به حرفهای ایشان گوش دهید، اما در پایان مشخص نخواهد شد که دولت سیزدهم چه راهبردی را برای رژیم ارزی در پیش خواهد گرفت. به جرات میتوانم بگویم در حال حاضر هیچ رژیم ارزی در کشور وجود ندارد. در حالی که که کشور نیازمند رژیم ارزی، شناور مدیریت شده داشته باشد. در یک برههای بانک مرکزی با توجه به صلاحدید اقتصادی کشور (نه فقط صادرات بلکه معیشت مردم، تولید، تجارت و...) باید سیاست ارزی مورد نظر را در پیش بگیرد. اینکه دولت تصور کند چون در زمان اصلاحات سیاست ارز تک نرخی در پیش گرفته شده و نتایج درخشانی ثبت شد، پس باید همان سیاست را تقلید کرد، عاقلانه نیست. در آن برهه چهرههایی وجود داشتند که توانستند این ایده را پیادهسازی کنند، این تخصص در حال حاضر در این دولت وجود ندارد.
چهارم) بسیاری از افراد و حتی مردم کوچه و بازار از ما سوال میکنند که نرخ ارز مطلوب برای اقتصاد ایران چه نرخی است؟ از نظر من نرخ ارزی که بتواند اقتصاد را با رشد اقتصادی 6درصد، تورم تک رقمی و بیکاری زیر 10درصدی مواجه کند، نرخ ارز مطلوب است. ممکن است باز هم بپرسید، این نرخ در حال حاضر چه نرخی میتواند باشد؟ به شما میگویم، این نرخ باید 4500 تومان باشد تا چرخ معیشت زندگی مردم بتواند بچرخد. این نرخی است که قبل از تحریمها هم تجربه شده بود. این نرخی است که مردم در بطن آن میتوانستند قدرت خرید نسبی داشته باشند و بهطور حداقلی زندگی خود را اداره کنند. اقتصاد ایران در شرایط فعلی در وضعیت مهاجرت معکوس است. این یک فاجعه است، مردم به اندازهای ناامید شدهاند که چشمانداز رشد در شهرهای بزرگ را نمیتوانند داشته باشند، بنابراین ناچار به مهاجرت معکوس شدهاند. در حوزه طبقاتی نیز این مهاجرت معکوس قابل مشاهده است. طبقه متوسط در حال مهاجرت به طبقات محروم است. و شکاف طبقاتی عمیقی ایجاد شده است. بنابراین همانطور که در ابتدا در ضربالمثل پارسی به آن اشاره شده بود، دزدها، همیشه بازار اقتصاد کشورمان را آشفته میخواهند تا از دل این آشفتگی، بار خود را ببندند. اما برای مردم عادی این آشفتگی یعنی بر باد رفتن آینده و امید آنها. اما آیا مدیران ارشد کشور صدای فریاد این مردم را خواهند شنید؟