ژاپنی که شکست خورده است
محمد صفری
در مقابل هر انسان موفقی در دنیا یک انسان شکست خورده وجود دارد. کتابهای زیادی درباره انسانهای موفق نوشته و خوانده میشوند، اما تجربه شکست خوردهها به دست فراموشی سپرده میشود. نام نوآفرینان موفقی نظیر بیل گیتس و استیو جابز در ذهنمان نقش بسته است، اما نوآفرینان ناموفقی نظیر «دن بریکلین» و «چارلز گود یر» برایمان ناآشناست. کوشایی و نوآفرینی این دو شخص چیزی کم از بیل و استیو جابز نداشت، اما شرایطی دست به دست هم دادند تا ثروتشان به پای جابز و گیتس نرسد. همین موضوع را میتوانیم با اندکی تقریب به تجربه کشورهای جهان در توسعه اقتصادی نیز بسط بدهیم. همان طور که در مقابل هر استیو جابزی یک چارلز گودیر وجود دارد، در مقابل هر «ژاپن» نیز یک «آرژانتین» قرار گرفته است. آرژانتین را میتوان یک ژاپن شکست خورده نامید. این کشور با سیاستهایی مشابه ژاپن در راه پرپیچ و خمِ توسعه صنعتی گام گذاشت، اما در نیل به مقصد ناکام ماند. ناکامی آرژانتین را میتوان به تصمیمسازیهای اشتباه دولتهایش نسبت داد، اما مثل هر انسان شکستخوردهای، عوامل خارج از کنترل نیز در ناکامی آرژانتین موثر بودند. در سالهای آغازین قرن بیستم، آرژانتین به ثروتمندترین کشور امریکای لاتین تبدیل شد و درآمد سرانهاش از سوئد، فرانسه و ایتالیا سبقت گرفت. تولید فرآوردههای دامی و کشاورزی، نیروی محرکه رشد آرژانتین بود. در آن دوران سرمایههای خارجی بزرگی به آرژانتین سراریز شدند و زیرساختهای حمل و نقل، بالابرهای غله، سیلوها، شبکههای بازاریابی و تأمین مالی را توسعه بخشیدند. در کنار سرمایه خارجی، نیروی کار خارجی نیز در مقادیر هنگفت روانه آرژانتین شد و تولید کشاورزی و دامی کشور را رونق بخشید. متأسفانه بخت آرژانتین را یاری نکرد. آرژانتین امروز یک اقتصاد پریشان و بیثبات است که شباهتی به گذشته درخشانش ندارد. اینکه چه عواملی آرژانتین را به این وضعیت کشاند همچنان محل بحث است. برای مثال، دولت آرژانتین در نیمه دوم دهه ۷۰ میلادی سرمایههای سنگینی از نهادهای مالی خارجی وام گرفت و حتی دست بخش خصوصی را در وام گرفتن از خارج باز گذاشت. تنها در سالهای ۱۹۷۹ تا ۱۹۸۰، بدهی خارجی بخش خصوصی ۲۰۰ درصد افزایش یافت. دردسر آرژانتین اما زمانی شروع شد که در اوایل دهه ۸۰ میلادی، بانک مرکزی امریکا با هدف مهار تورم، نرخ بهره را افزایش داد. این سیاست به افزایش بهره در بازارهای مالی بینالمللی نیز دامن زد و کشورهای امریکای لاتین را به بحران بدهی دچار کرد. بهره وامهای آرژانتین به قدری افزایش یافت که عملا به مرز ورشکستگی کشیده شد و ناچار بود که سرمایههای جدیدی وام بگیرد تا هزینه وامهای پیشینش را بازپرداخت کند. این همان «بداقبالی» و عامل خارج از کنترل است که آرژانتین را در باتلاق رکود تورمی فرو برد. ژاپن به چنین معضلی برخورد نکرد، چرا که در دهه ۷۰ میلادی وام خارجی سنگینی نگرفت تا چند سال بعد با افزایش بهرههای بینالمللی به بحران بدهی دچار شود. دهه ۸۰ میلادی، یک «دهه از دست رفته» برای آرژانتین به شمار میرود، چرا که تولید سرانه اقتصادی آرژانتین سال به سال کاهش مییابد. دولت آرژانتین 10 سال تمام دردسرش این شده بود که چگونه بدهیهای خارجی عمومی و خصوصی را بازپرداخت کند. گفته میشود که هزینههای بازپرداخت بدهی حدود ۸ درصد حجم اقتصاد آرژانتین را دربر میگرفت. در این دوره موتور توسعه صنعتی کشور از نفس افتاد؛ چرا که وامهای خارجی جدیدی گرفته میشدند تا صرفا وامهای قبلی بازپرداخت شوند. در نتیجه، منابع کمیاب ارز کشور دیگر نمیتوانست صرف واردات نهادههای تولید صنعتی و فناوریهای روز شود. اگر تراز بازرگانی آرژانتین در وضعیت مثبت پایدار قرار داشت، میشد منابعی برای بازپرداخت بدهیها کنار گذاشت و این معضل را راحتتر مدیریت کرد؛ مشکل اینجا بود که در آن دوره «نسبت قیمت کالاهای صادراتی آرژانتین، به قیمت کالاهای وارداتی» (موسوم به رابطه مبادله) در حال کاهش بود. در کنار افزایش ناگهانی بهرههای بینالمللی، تضعیف قیمت صادرات به واردات آرژانتین، دومین وجه سیاه اقبال آرژانتین بود که دریافتیهای ارزی کشور را سرکوب کرد و موتور توسعه صنعتی را از کار انداخت. این گونه شد که که آرژانتین به یک نمونه شکست خورده از کشورهایی بدل شد که تلاش میکرد به کرانههای توسعه دست پیدا کند.